برخی معتقدند که جمجمههای کریستالی از فرهنگهایی آمده اند که از شهر گمشده آتلانتیس به آمریکای مرکزی نقل مکان کرده اند. نظر دیگری هم وجود داشت که میگفت آنها توسط بیگانگانی که مدتها قبل از ثبت تاریخ از زمین دیدن کرده بودند، جا مانده اند.
جمجمههای کریستالی انسان با قدرتهای عرفانی ادعایی، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در آمریکای مرکزی پیدا شدند. ابتدا تصور میشد که آنها مصنوعاتی از فرهنگ آزتک و مایاها هستند. به همین دلیل تعدادی از موزهها و مجموعه داران و افراد ثروتمند میخواستند به آنها دست پیدا کنند.
به گزارش فرادید، برخی از جمجمهها به اندازه واقعی بودند، در حالی که برخی دیگر مینیاتوری بودند. اما همه آنها هیجان جامعه باستان شناسی را برانگیخت. برخی معتقدند که آنها از فرهنگهایی آمده اند که از شهر گمشده آتلانتیس به آمریکای مرکزی نقل مکان کرده اند. نظر دیگری هم وجود داشت که میگفت جمجمه های کریستالی توسط بیگانگانی که مدتها قبل از ثبت تاریخ از زمین دیدن کرده بودند، جا مانده اند.
البته بسیاری از این نظریههای نسبتاً عجیب و غریب جایگاه خود را از دست دادند، زیرا بلافاصله فرضیههایی در مورد جوامع پیش از کلمبیا به عنوان منبع جمجمهها مطرح شد و به زودی افسانههایی دیگری در مورد آنها شکل گرفت.
طبق گزارش ها، در مجموع ۱۳ جمجمه تاکنون پیدا شده که در سراسر جهان پراکنده شده اند.
در این میان شخصی این افسانه را ایجاد کرد که اگر ۱۳ جمجمه در یک مکان دوباره جمع شوند، اسرار حیات برای بقای نوع بشر فاش خواهد شد.
در سالهای ۱۹۲۴ یا ۱۹۲۶، فردریک میچل هجز، ماجراجوی مشهور انگلیسی که یک تیم اعزامی را در هندوراس انگلیس (که امروزه بلیز نامیده میشود) رهبری میکرد. او و دخترش آنا در حال بررسی ویرانههای مایاها در لوبانتون بودند که به طور تصادفی به جمجمهای کریستالی برخورد کردند.
با این حال، میچل هجز تا سال ۱۹۵۶ هیچ اشارهای به این کشف نکرد. او در کتاب خود به نام خطر متحد من «Danger My Ally»، ادعا کرد که قدمت جمجمه کریستالی حداقل ۳۶۰۰ سال پیش است و حدود ۱۵۰ سال طول کشیده تا با شن و ماسه ساییده شود و کریستال سنگ خالص به دست آید؛ بنابراین هجز آن را «جمجمه عذاب» نامید.
او اسطوره مفصلی پیرامون این جمجمه مصنوعی ساخت و ادعا کرد که این جمجمه توانایی کشتن کسانی را دارد که آن را مسخره میکنند. از سوی دیگر او گفته بود که جمجمه دارای قدرت شفابخشی زیادی است.
فردریک میچل هجز در سال ۱۹۵۹ درگذشت و دخترش آنا جمجمه را به ارث برد. او نیز با داستان چگونگی یافتن جمجمه زیر محراب در معبدی ویران شده، مصاحبهکنندگان و مخاطبان را دوباره جذب کرد.
او همچنین از حرفهای فرانک دورلند -که میگفت موسیقی کرال از جمجمه شنیده میشود- سو استفاده کرد. او با همین حرفها ادعای قدرت درمانی کریستالها را مطرح کرد و بار دیگر نظر عموم را به جمجمه عذاب جلب کرد.
البته پیش از جمجمه میچل هجز، جمجه مشابه و قدیمیتری کشف شد که در موزه بریتانیا به نمایش گذاشته شده بود. این جمجمه خاص برای اولین بار در سال ۱۸۸۱ در مغازه پاریس Eugène Boban، فروشنده عتیقه جات پیدا شد. او این جمجه را در سال ۱۸۸۶ به آمریکا برد و در حراجی تیفانی و شرکا فروخت.
در سال ۱۸۹۸ نیز این جمجه به موزه بریتانیا فروخته شد و موزه آن را به نمایش گذاشت و برچسب آن را به عنوان متعلق به تمدن مکزیک پیش از کلمبیا معرفی کرد.
موزه اشاره میکند که «اگرچه سبکسازی ویژگیهای جمجمه به طور کلی با نمونههای دیگری که بهعنوان کندهکاریهای آزتک یا میکستک پذیرفته شدهاند مطابقت دارد، ظاهر کلی، نمونهای واضح از آزتک یا هر سبک هنری رایج میانآمریکاییها را ارائه نمیدهد».
اما در نهایت، تردیدها در مورد منشأ پیدایش جمجمه، به ویژه به دلیل ارتباط آن با بوبان، شروع شد. او یک آدم بدجنس بود که گهگاه به تجارت کالاهای تقلبی میپرداخت.
تردیدها در باره اصالت این جمجههای کریستالی درست همزمان با کشف آنها شروع شد. اما بیشتر منتقدان به علت علاقه شان به این آثار، در نهایت با روایت جذابی که ساخته شده بود، همراه شدند. اما در سال ۱۹۹۲، یک بسته مرموز به موزه ملی تاریخ طبیعی اسمیتسونیان رسید که داخل آن یک شی کریستالی سفید به شکل جمجمه انسان بود.
جالب اینجا است که یادداشتی ناشناسی هم ضمیمه جمجمه شده بود که در آن نوشته شده بود: این جمجمه کریستالی آزتک، که ظاهراً بخشی از مجموعه پورفیریو دیاز است، در سال ۱۹۶۰ در مکزیک خریداری شد. من آن را بدون ملاحظه به موسسه اسمیتسونیان اهدا میکنم.
در ادامه این شیء به جین مک لارن والش، انسان شناس و متخصص هنر پیش از کلمبیا تحویل داده شد. او یک تحقیق را آغاز کرد که در نهایت حقایقی درباره جمجههای کریستالی را فاش میکرد.
در این رابطه محققان توانستند با استفاده از میکروسکوپهای الکترونی، نشان دهند که حکاکیها انجام شده روی جمجهها با ابرازهایی انجام شده که بدون شک در دسترس آزتکها یا مایاها نبوده است. آنها به این نتیجه رسیدند که حکاکی به ویژه حرف H با چرخ چرخشی جواهرسازها انجام شده است.
آزمایشات دیگر نشان داد که کوارتز یا از برزیل یا ماداگاسکار و آمده است و ردی از آمریکای مرکزی وجود ندارد.
در مرحله بعد، نوبت جمجمه میچل هجز بود که با تحقیق دانشمندان یک بار برای همیشه افسانه اش به پایان برسد. البته آنا میچل هجز ابتدا از معاینه فیزیکی جمجمهای که در اختیار داشت خودداری کرد. اما پس از مرگ او در سال ۲۰۰۸، جمجمه تحت آزمایش قرار گرفت و معلوم شد که جمجه منشا کاملاً مدرنی دارد.
بعد هم والش و همکارانش دریافتند که جمجمههای کریستالی را یوژن بوبان با فریبکاری ساخته است. آنها احتمال دادند که او جمجمهها را در آلمان ساخته و سپس آنها را بهعنوان مصنوعات اصیل پیش از کلمبیا به دیگران فروخته است
البته پس از انتشار اقدامات فریبکارانه یوژن بوبان، این تجارت باز هم ادامه پیدا کرد و برخی موزهها باز هم فریب همان افسانه قدیمی را خوردند و جمجههای کریستالی مدرن را به عنوان یک شی مرموز خریداری کردند. جالب اینجاست که هنوز هم موزه دارانی از سراسر جهان جین مک لارن والش، انسان شناس و متخصص هنر پیش از کلمبیا را فرا میخوانند تا در مورد اصالت این جمجهها نظر بدهد. در نهایت هم او اعلام میکند آنها جعلی هستند.