bato-adv

فیلم‌ها و سریال‌های فضایی؛ از «خپیت» ما تا «ئی‌تی» اسپیلبرگ!

فیلم‌ها و سریال‌های فضایی؛ از «خپیت» ما تا «ئی‌تی» اسپیلبرگ!
جذابیت دنیای خیال‌انگیز موجودات فضایی هم در همین نهفته است که می‌توان برای آن‌ها هر منطقی را وضع کرد و نیاز به پایبندی به هیچ‌یک از قواعد و قوانین زمینی نیست. به همین دلیل هم رمان‌نویسان و سینماگران علاقه‌مند به پرواز پرنده خیال، گاهی برای عبور از همین محدودیت‌ها، سراغ از فضا و موجودات فضایی می‌گیرند.
تاریخ انتشار: ۱۷:۴۸ - ۱۰ دی ۱۴۰۱

از هر زاویه‌ای که نگاه کنید، منطقی به نظر نمی‌رسد که برای خلق کاراکتر اصلی یک فیلم سینمایی سراغ گزینه‌هایی مانند گردن بسیار دراز، انگشت‌های استخوانی، چشم‌های افتاده و غمگین و بدتر از همه این‌ها یک پوست سراسر چروکیده و تاحدودی حتی چندش‌آور بروید! اگر عضوی از اتاق فکر طراحی کاراکتر اصلی فیلم «ئی‌تی» اسپیلبرگ بودم، احتمالا نه فقط با این ایده‌ها مخالفت می‌کردم و حتی شرط هم می‌بستم که این کاراکتر با این سروشکل مخاطب را پس می‌زند و جذابیتی ندارد.

به گزارش هفت صبح، اما خب همین که از سال ۱۹۸۲ تا همین امروز، این چهره زشت، تا این اندازه محبوب و ماندگار شده است، یعنی حق با اسپیلبرگ و دوستا‌نش بوده و مهمتر از آن اینکه باید پذیرفت هیچ منطقی در دنیای خیال حاکم نیست!

جذابیت دنیای خیال‌انگیز موجودات فضایی هم در همین نهفته است که می‌توان برای آن‌ها هر منطقی را وضع کرد و نیاز به پایبندی به هیچ‌یک از قواعد و قوانین زمینی نیست. به همین دلیل هم رمان‌نویسان و سینماگران علاقه‌مند به پرواز پرنده خیال، گاهی برای عبور از همین محدودیت‌ها، سراغ از فضا و موجودات فضایی می‌گیرند.

در میان فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی، اما تجربه ارجاع به «فضایی‌ها» تا به امروز بسیار محدود بوده است. بخشی از این محدودیت احتمالا بی‌ارتباط با محدودیت‌های سخت‌افزاری و کمبود تجهیزات نیست، اما خب باید اذعان کنیم سایه سنگین واقع‌گرایی افراطی در سینمای ایران هم در فاصله گرفتن از فضا‌های خیالی و فانتزی بی‌تأثیر نبوده است.

همزمانی اکران فیلم سینمایی «جزیره فضایی» با پخش سریال «روزی روزگاری مریخ» در شبکه نمایش خانگی بهانه‌ای برای خاطره‌بازی با همین تجربه‌های محدود شد.

من زمین را دوست دارم/ ۱۳۷۲

درباره کارگردان

ابوالحسن داوودی از آن دست کارگردان‌هایی است که وسوسه ورود به فضا‌های فانتزی از همان اولین تجربه‌هایش مشهود بود. او در سال ۶۹ و برای دومین فیلم سینمایی خود، «سفر جادویی» را کارگردانی کرد که پر از فانتزی و خیال با محوریت سفر در زمان بود.

او بعد‌ها در «جیب‌بر‌ها به بهشت نمی‌روند» هم به‌رغم آنکه سراغ یک سوژه اجتماعی رفت، اما رگه‌هایی از علاقه‌مندی‌اش به ایده‌های فانتزی در آن مشهود بود. فیلم سینمایی «من زمین را دوست دارم» را هم می‌توان در راستای همین جنس از آثار این کارگردان رده‌بندی کرد. البته داوودی خود بعد‌ها در مسیر حرفه‌ای‌اش در سینما، آرام‌آرام از این فضای فانتزی و خیالی فاصله گرفت و سراغ سوژه‌های جدی‌تر اجتماعی و حتی سیاسی رفت.

درباره داستان

ترکیب ابوالحسن داوودی به عنوان کارگردان، منوچهر محمدی به‌عنوان تهیه‌کننده و پیمان قاسم‌خانی به‌عنوان فیلمنامه‌نویس، از آن ترکیب‌هایی است که طبیعتا باید انتظار خروجی ویژه‌ای همچون «من زمین را دوست دارم» را هم از آن داشت. فیلمی البته نه‌چندان غیرمنتظره برای سال‌هایی که هنوز عنصر «خیال» به‌طور کامل از سینمای ایران حذف نشده بود، اما برای این روز‌های سینمای ایران، تجربه‌ای بعید به نظر می‌رسد!

داستان فیلم درباره سفر یک موجود فضایی عجیب و غریب به زمین و مواجهه‌اش با یک راننده تاکسی معمولی است. موقعیت‌های داستانی فیلم آنقدر خاص است که هنوز هم در خاطره بسیاری از سینمادوستان باقی مانده است.

ایده حضور یک موجود فضایی با توانایی‌هایی که از جنس جادو به نظر می‌رسد، فرصتی را برای پیمان قاسم‌خانی در مقام نویسنده داستان به‌وجود آورد تا بتواند لحظاتی مفرح را در فیلم خلق و مخاطب فیلم را با این پرسش مواجه کند که اگر واقعا دسترسی به چنین موجودی مقدور بود، زندگی معمولی ما چه سروشکلی پیدا می‌کرد و چه کار‌ها می‌توانستیم بکنیم؟!

کاراکتر ویژه

«خپیت» نام عجیب و غریبی است که قاسم‌خانی برای کاراکتر اصلی فیلم «من زمین را دوست دارم» انتخاب کرده بود. کاراکتری که با نقش‌آفرینی ویژه علیرضا خمسه در حافظه سینمادوستان ایرانی ماندگار شد. او که توانمندی‌های ویژه‌ای برای تغییر فضای پیرامون خود داشت، در برخی زمینه‌ها نقطه ضعف داشت که یکی از آن‌ها بوی ماهی بود!

خپیت مانند دیگر اهالی سیاره‌ای که از آن به زمین سفر کرده بود، در مواجهه با بوی بد ماهی، رنگش عوض می‌شد و از حال می‌رفت و همین ویژگی هم در سکانس پایانی فیلم «ماهی» را به یک سلاح علیه فضایی‌ها در فیلم تبدیل کرد! «خپیت» به دلیل ممنوعیت از ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش، از سیاره خود به زمین تبعید شده بود.

کاکادو/ ۱۳۷۳

درباره کارگردان

تهمینه میلانی، کارگردانی سینما را خیلی جدی آغاز کرد. او در گام‌های اولیه ورود خود به عرصه کارگردانی سعی داشت تا جنسی از سینمای روشنفکرانه و فیلمسازی خاص را تجربه کند، اما خیلی زود تغییر رویکرد داد و وقتی «دیگه چه خبر؟» را ساخت و با اقبال هم مواجه شد، ترجیح داد همین مسیر را ادامه دهد. «کاکادو» را میلانی سه سال بعد از «دیگه چه خبر؟» ساخت.

فیلمی که البته نتوانست به اندازه تجربه قبلی مورد توجه قرار بگیرد و شاید به همین دلیل هم بود که او باردیگر تغییر مسیر داد و از «دو زن» به بعد، سراغ جنسی از سینمای اجتماعی با پس‌زمینه‌ای از دغدغه‌های فمنیستی رفت. «کاکادو» را امروز می‌توان نامرتبط‌ترین فیلم میلانی با دیگر آثار کارنامه‌اش توصیف کرد.

درباره داستان

یک سال بعد از فیلم ابوالحسن داوودی که در آن ایده تبعید یک موجود فضایی به زمین دستمایه روایت فیلم شده بود، تهمینه میلانی هم سراغ همین ایده رفت و در فیلمنامه «کاکادو» ماجرای استاد دانشگاهی را روایت می‌کند که از سیاره‌ای به نام «کاکادو» به زمین تبعید شده است. بر اساس ایده میلانی «کاکادو» نام سیاره‌ای است، که طرفداران محیط زیست در آن زندگی می‌کنند و کسانی را که سطح این سیاره را آلوده کنند، برای تنبیه به زمین تبعید می‌کنند.

فیلم به ارتباط این موجود فضایی با آدم‌ها، به‌خصوص با گلنار دخترک ۸ ساله یک خانواده تک فرزند می‌پردازد و از این منظر فیلم حال و هوایی کودکانه هم پیدا کرده است.

فیلم در جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان توانست دو لوح تقدیر را برای میلانی و همسرش محمد نیک‌بین به‌عنوان تهیه‌کننده، به همراه بیاورد و بعد از آن هم در چند جشنواره فیلم‌های کودکان در خارج از کشور شرکت کرد. جلوه‌های ویژه «کاکادو» هم در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار را کسب کرد.

کاراکتر ویژه

استاد دانشگاهی که از سیاره «کاکادو» تبعید شده است، در ابتدای داستان فیلم یک کاراکتر نامرئی است و هیچ‌کس نمی‌تواند او را ببیند. گلنار دختری است که می‌تواند با این کاراکتر نامرئی ارتباط برقرار کند و دوستی‌ای که میان آن‌ها شکل می‌گیرد، خط اصلی داستان را تشکیل می‌دهد.

کاکادو بنابر آنچه در فیلم روایت می‌شود، آرام‌آرام به‌واسطه تغذیه با غذا‌های زمینی، مرئی و قابل مشاهده می‌شود. ایده‌ای که میلانی برای بیان دانشگاهی این کاراکتر داشته، کمی آن را عجیب و غریب کرده است. این کاراکتر فضایی که گویی در سیاره «کاکادو» عهده‌دار تدریس زبان زمینی‌ها به اهالی آن سیاره است، بسیار لفظ قلم صحبت می‌کند و این ویژگی کمی از ابعاد فانتزی آن کم کرده است. ایده اصلی «کاکادو» حفظ محیط زیست است.

سیزده گربه روی شیروانی/ ۱۳۸۲

درباره کارگردان

علی عبدالعلی‌زاده کارگردان چندان پرکاری نیست، اما همواره سر پرشوری برای رفتن سراغ داستان‌های فانتزی و ضدکلیشه‌های مرسوم داشته است. او که فیلمسازی حرفه‌ای را از سال ۷۴ با کارگردانی فیلم اکشن و تاحدودی ورزشی «تعقیب» آغاز کرد، نزدیک به یک دهه از کارگردانی فاصله گرفت و در سال ۸۰ با «تارزن و تارزان» به سینما بازگشت. فیلمی فانتزی و عروسکی که هرچند فیلم موفقی به حساب نمی‌آمد، اما رگه‌هایی از علاقه‌مندی‌های عبدالعلی‌زاده به دوری از دنیای واقعی در آن مشهود بود.

تنها دو سال بعد از این فیلم بود که او «سیزده گربه روی شیروانی» را کارگردانی کرد. فیلمی که فضایی کاملا خیالی داشت و بخشی از ماجرای آن مربوط به سرزمینی خارج از کره زمین می‌شد و بازیگران شاخصی در آن ایفای نقش کردند.

درباره داستان

عبدالعلی‌زاده فیلمنامه این اثر خود را با همراهی دو فیلمنامه‌نویس دیگر به سرانجام رساند، اما ایده محور‌ی‌اش از آن خودش بود. اینکه سرزمینی خیالی را خلق کند و براساس فرهنگ و رسومی خیالی، فضای داستانش را سروشکل دهد. براساس این ایده در سرزمینی به نام «سومارای» که در جایی خارج از سیاره زمین قرار دارد، فرمانروا با اهریمن پیمان می‌بندد تا در برابر کمک به فرزنددار شدنش، شوهر اولین دخترش را اهریمن انتخاب کند.

اهریمن در سودای تصاحب فرمانروایی، مردی ترسو به نام عودکا را برای همسری دختر فرمانروا برمی‌گزیند تا بتواند او را به راحتی شکست دهد. داستان فیلم، اما از جایی آغاز می‌شود که عودکا به سیاره زمین فرار می‌کند و سال‌ها بعد فرستاده‌ای برای بازگرداندن او، راهی کره زمین می‌شود.

فضای کلی داستان‌هایی که در سینمای ایران در ارتباط با فضایی‌ها نوشته شده است، غالبا از همین جنس است، مسافری که به دلیلی چه با اجبار و یا به اختیار، راهی کره زمین شده و حالا باید بازگردد.

کاراکتر ویژه

رامو یکی از شخصیت‌های تخیلی فیلم «سیزده گربه روی شیروانی» است که از سرزمینی ناشناخته آمده است، از همان سرزمینی که اشاره کردیم «سومارای» نام دارد و عودکا از آن فرار کرده است. رامو همان مأموری است که سال‌ها بعد، به زمین اعزام شده است تا ردی از عودکا پیدا کند و ایفای نقش او را محمدرضا گلزار در این فیلم برعهده داشته است.

عبدالعلی‌زاده در مقام کارگردان البته برخوردی استعاری با همه شخصیت‌ها داشته و رامو هم از این قاعده مستثنا نیست. او که گاهی به شکل انسان و گاهی گربه درمی‌آید در مسیر خود یکی مانع جدی هم دارد و آن نماینده اهریمن است که قرار است جلوی موفقیتش در این مأموریت را بگیرد؛ چیزی شبیه نبرد خیر و شر!

مسافران/ ۱۳۸۸

درباره کارگردان

حتی همان زمان که نقش «فرید جنگلبرد» را در «خانه سبز» ایفا می‌کرد، قابل حدس بود که او هنرمندی نیست که تمایل داشته باشد پایش روی زمین باشد و همواره سر پرشوری بری شیطنت داشت. او هم در بازیگری و هم زمانی که وارد عرصه کارگردانی شد این شور و حرارت را بار‌ها به اثبات رسانده است. حرارتی که در عرصه برنامه‌سازی هم در قالب «خندوانه» متبلور و ماندگار شد.

اگر اولین کار جدی رامبد جوان در مقام سریال‌سازی را «نشانی» بدانیم، تنها یک سال بعد از آن بود که او با ایده و فیلمنامه‌ای از پیمان قاسم‌خانی سراغ کارگردانی «مسافران» رفت. سریالی که در سال ۸۸ مقابل دوربین رفت و از ابعاد مختلف، تجربه‌ای متفاوت برای مخاطبان تلویزیون به‌حساب می‌آمد.

درباره داستان

پیمان قاسم‌خانی که بار‌ها در طراحی و نگارش فیلمنامه‌های خود از ایده ورود یک غریبه به جمعی ناهمخوان استفاده کرده بود و برمبنای آن هم موقعیت‌های کمدی جذابی خلق کرده بود، در «مسافران» این ایده را با تخیل در هم آمیخت و این بار جمعی از اهالی فضا را به زمین آورد تا در تقابل میان انتظارات آن‌ها از دنیای اطراف و آنچه به‌صورت واقعی در زندگی اهالی زمین جریان داشت، داستان‌های خود را روایت کند.

جالب اینکه این مسافران فضایی مأموریت دارند تا جهان را از خطر زمینی‌ها محفوظ نگه دارند و برمبنای همین ایده هم قاسم‌خانی بخش زیادی از رفتار‌های فردی و جمعی انسان‌ها را زیر تیغ نقد برد. به قاعده دیگر سریال‌های چند قسمتی، در این مجموعه هم، هر بار شاهد داستانی متفاوت از ارتباط میان این مسافران فضایی با ساکنان زمین بودیم و «کنفدراسیون راه شیری» عنوان مرکزی تخیلی بود که در پایان هر قسمت، کاراکتر بهرام به نمایندگی از مسافران، گزارشی را از وضعیت زمین به آن ارسال می‌کرد.

کاراکتر ویژه

مجموعه «مسافران» کاراکتر‌ها و شخصیت‌های جذاب بسیاری داشت و بخشی از جذابیت این مجموعه، اساسا به ترکیب بازیگرانش بازمی‌گشت. از فرخ با بازی حمید لولایی و فرید با بازی رامبد جوان گرفته که دو برادر زمینی هستند و میزبان مسافران فضایی می‌شوند تا ناهید با بازی سحر دولتشاهی، ستاره با بازی شقایق دهقان و حتی شهاب با بازی نصرالله رادش.

در میان این کاراکترها، اما بهرام با بازی حسن معجونی یکی از ویژه‌ترین کاراکتر‌ها بود. کاراکتری که در پایان هر قسمت در خلوت خود گزارشی مشروح از آنچه در زمین مشاهده کرده بود را باید برای کنفدراسیون راه شیری ارسال می‌کرد و بخش عمده‌ای از بار طنز سریال هم بردوش همین نریشن‌های پایانی او بود. معجونی اجرایی درخشان در این نقش داشت.

یک فراری از بگبو/ ۱۳۹۰

درباره کارگردان

هاتف علیمردانی را حتما امروز با فیلم‌های جدی و گاه تلخش در حوزه موضوعات اجتماعی می‌شناسید. کارگردانی که با «به خاطر پونه» تحسین شد و با «کوچه بی‌نام» موردتوجه قرار گرفت. اما بد نیست بدانید او در ابتدای مسیر کارگردانی‌اش سر پرشوری برای رفتن سراغ ایده‌های فانتزی داشت.

او ابتدا «راز دشت تاران» را با حجم زیادی از جلوه‌های ویژه رایانه‌ای کارگردانی کرد و در گام دوم هم «یک فراری از بگبو» را ساخت. او در این دو فیلم اولیه‌اش، تا می‌توانست ایده‌های تخیلی و فانتزی را به تصویر درآورد، اما بعد‌ها اعتراف کرد که این سبک فیلمسازی در ایران موردتوجه قرار نمی‌گیرد و برای همین به سمت سینمای واقع‌گرای اجتماعی، تغییر مسیر داد و البته پیش‌بینی‌اش چندان هم بیراه نبود!

درباره داستان

ایده فیلم درباره سیاره بسیار کوچکی است که پشت سیاره «مشتری» از دید بسیاری از ستاره‌شناسان پنهان مانده است. این سیاره «بگبو» نام داشت و بنابر قصه فیلم، حاکمی ظالم در آن حکمرانی می‌کرد. «الکونگوها» نام ساکنان این سیاره بود که مجبور بودند تمام اوامر پادشاه را اجرا کنند و ایده علیمردانی برای به تصویر درآوردن حکومت تمامیت‌خواه این پادشاه، استفاده از علی صادقی در نقش تمامی اهالی بگبو بود.

یکی از این شخصیت‌ها که توسط پادشاه تنبیه می‌شود، تصمیم به فرار از این سیاره می‌گیرد و همین تصمیم او را در مسیر سفر به زمین قرار می‌دهد. همان‌طور که اشاره کردیم، بخش عمده‌ای از داستان‌های مرتبط با موجودات فضایی در فیلم‌های ایرانی در قالب همین ساختار شکل گرفته و معمولا شاهد سفر یک کاراکتر فضایی به زمین هستیم.

بخش عمده‌ای از شوخی‌ها و موقعیت‌های مفرح فیلم‌ها هم معمولا مربوط به نوع مواجهه آن‌ها با عادت‌های زمینه و رفتار‌های انسانی می‌شود. در روایت علیمردانی هم از همین کلیشه استفاده شده است.

کاراکتر ویژه

علی صادقی در فیلم «یک فراری از بگبو» هم نقش پادشاه سیاره بگبو را ایفا کرده است و هم نقش همه ساکنان این سیاره را که یکی از آن‌ها به زمین فرار می‌کند و نام فرزین را بر خود می‌گذارد. بخش‌هایی از قصه فیلم به‌خصوص در دو فصل ابتدایی و انتهایی در سرزمین بگبو روایت می‌شود و علی صادقی در این سکانس‌ها به‌عنوان پادشاه این سیاره سخت‌گیر به تصویر در می‌آید.

او یک پادشاه دیکتاتور است که سخنرانی‌اش برای اهالی بگبو، که همه شبیه هم هستند، یادآور سخنرانی‌های هیتلر است. او به زبانی عجیب و غریب حرف می‌زند و گفته‌هایش زیرنویس می‌شود تا بیننده بداند چه می‌گوید. صادقی در بخش عمده‌ای از فیلم، اما یک مسافر فضایی ساکن زمین است.

چه خوبه که برگشتی/ ۱۳۹۱

درباره کارگردان

درباره داریوش مهرجویی چه می‌توان گفت که نسبتی با این پرونده داشته باشد؟ فیلمسازی که بی‌راه نیست اگر بگوییم دل‌بستگی‌اش به سینما از منظر فلسفه بوده و همواره تلاش داشته است با ابزار «فیلم»، فکر کند.

مهرجویی هیچ‌گاه در فیلمسازی یک واقع‌گرای محض نبوده و گاهی حتی سراغ سبکی از تعریف روابط میان انسان‌ها می‌رود که شانه‌به‌شانه سینمای فانتزی می‌شود. «چه خوبه که برگشتی» را در کنار فیلمی، چون «نارنجی‌پوش» می‌توان از شاخص‌ترین نمونه‌های این دست آثار در کارنامه مهرجویی دانست.

او در فیلم‌هایی از این دست، هرچند سراغ آدم‌های واقعی با شناسنامه و هویت کاملا معمولی می‌رود، اما در تعریف روابط میان آن‌ها چنان بلندپروازانه رفتار می‌کند که گویی هیچ موقعیت و هیچ رابطه‌ای میان آن‌ها را نباید غیرمنتظره قلمداد کرد!

درباره داستان

در ترکیب فیلم‌هایی که در این پرونده به مرور گذاشته‌ایم، «چه خوبه که برگشتی» یکی از غیرفانتزی‌ترین و غیرتخیلی‌ترین آثار است. اساسا می‌توان گفت داستان فیلم آنقدر ساده و سرراست است که نمی‌توان آن را در دسته فیلم‌های فانتزی قرار داد. اما ایده‌ای در داستان فیلم وجود دارد که آن را با سوژه پرونده ما مرتبط می‌کند. ماجرا از جایی شروع می‌شود که دندان‌پزشکی به نام فرزاد با بازی حامد بهداد پس از سال‌ها از آمریکا به ایران بازمی‌گردد.

خانه او در ساحل دریای خزر، نزدیک به خانه بهترین دوستش یعنی کامبیز با بازی رضا عطاران است. کامبیز در خانه‌تکانی شی عجیبی را پیدا می‌کند که آن را به فرزاد هدیه می‌دهد، اما با اصرار خاله‌اش که فردی خرافاتی است این شی را پس می‌گیرد. نکته ماجرا این است که آن‌ها معتقدند این شی، از جانب فضایی‌ها به زمین آمده است و توانمندی‌های خارق‌العاده‌ای دارد! همین نگاه خرافاتی باعث شکل‌گیری اختلافاتی میان این دو دوست قدیمی می‌شود.

کاراکتر ویژه

واقعیت این است که هر دو کاراکتر فرزاد و کامبیز را باید شخصیت اصلی داستان «چه خوبه که برگشتی» دانست. بخش عمده‌ای از داستان فیلم در فضای رفاقت و البته درگیری میان این دو شکل می‌گیرد. حامد بهداد و رضا عطاران، احتمالا بهترین انتخاب‌هایی بودند که داریوش مهرجویی می‌توانست برای ایفای نقش این دو کاراکتر انتخاب کند.

هر چند ایده اصلی فیلم «چه خوبه که برگشتی» پوچ بودن تمام این تقابل‌هاست، اما آنچه تبدیل به برگ برنده فیلم شده است، اجرای درست، جذاب و البته سرگرم‌کننده این کل‌کل‌های دوستانه است. شی فضایی در داستان فیلم، نقش ویژه‌ای را بازی می‌کند و اساسا جرقه اولیه اختلاف میان این دو دوست با همین شی فضایی و باور‌های خرافی نسبت به قابلیت‌های آن رقم می‌خورد.

تورنادو/ ۱۳۹۷

درباره کارگردان

سیدجواد هاشمی چند سالی می‌شود که از آن تصویر کلیشه‌ای خود در سال‌های ۶۰ و ۷۰ در سینمای ایران فاصله گرفته و اصرار هم دارد بیش از بازیگر، در مقام کارگردان دغدغه‌های خود را دنبال کند. هاشمی که از همان سال‌های ابتدایی فعالیتش، همواره ارتباطی نزدیک با دنیای کودکان و نوجوانان داشته و نسبت به این گروه احساس تکلیف می‌کرده است، در سال‌های اخیر، پروژه‌ای را برای احیای سینمای فانتزی با هدف مخاطب کودک و نوجوان تعریف کرده است که تا به امروز هم با جدیت در حال پیگیری آن است. او این پروژه را با «آهوی پیشونی سفید» کلید زد و بعد از استقبال از آن، سراغ قسمت بعدی این داستان رفت. «شهر گربه‌ها» و «تورنادو» هم در همین راستا به تولید رسید.

درباره داستان

یکی از لوازمی که سید جواد هاشمی برای پیشبرد ایده خود در راستای احیای تولیدات فانتزی در سینمای کودک و نوجوان به آن نیاز داشت، تأمین تجهیزات و سرمایه لازم برای فراهم آوردن پروداکشن‌های عظیم بود.

در همین راستا هم او به فرمولی برای تولید رسید تا بر مبنای آن سکانس‌های لازم برای تایم طولانی‌تر از یک فیلم را با امکانات موجود ضبط می‌کند و بعد‌ها نسخه‌های متعدد و دنباله‌دار از آن ارائه می‌کند. فیلم «جزیره فضایی» که همین روز‌ها به تازگی روانه پرده سینما‌ها شده است، در واقع قسمت دوم همین فیلم «تورنادو» به حساب می‌آید که فرآیند ساخت آن با همین فرمولی که به آن اشاره شد، طی شده است.

فیلم در قسمت اول روایت سفر اتفاقی چند نوجوان به یک سیاره دیگر را روایت می‌کند که در قالب آن با ساکنین آن سیاره آشنا می‌شوند و آنچه در قسمت دوم یا همین «جزیره فضایی» شاهد هستیم، داستانی مرتبط با همین اهالی را روایت می‌کند.

کاراکتر ویژه

فیلم داستان پروفسوری را روایت می‌کند که موفق به ساخت یک رستوران شده است. رستورانی که در نهایت به یک سفینه تبدیل می‌شود. اکبر عبدی ایفاگر نقش این پرفسور است که البته نمی‌توان گفت نقش‌آفرینی ویژه‌ای در این فیلم داشته است.

کاراکتر‌های اصلی فیلم «تورنادو» چهار نوجوان هستند که با ورودشان به قصه و با شیطنت آنان، این سفینه مقداری زودتر از موعد به پرواز درمی‌آید. سفینه در نهایت به فضا رفته و در یک سرزمین ناشناخته فرود می‌آید و نوجوانان به دردسر بزرگی می‌افتند و راز‌های عجیبی را کشف می‌کنند، ولی برای حفظ جان‌شان راز‌ها را رها می‌کنند و به زمین باز می‌گردند. هم در «تورنادو» و هم در «جزیره فضایی» می‌توان گفت قهرمان اصلی داستان همین بچه‌ها هستند.

روزی روزگاری مریخ/ ۱۴۰۱

درباره کارگردان

بازهم پای پیمان قاسم‌خانی در میان است. حتما تا همینجای پرونده متوجه شده‌اید یکی از اولین کسانی که ایده ورود آدم فضایی‌ها به کره زمین را روی کاغذ آورد و تبدیل به فیلمنامه کرد، همین پیمان قاسم‌خانی بود که شخصیت «خپیت» را آفرید و آنرا از سیاره‌اش به زمین تبعید کرد.

حالا پس از سال‌ها به نظر می‌رسد او همچنان بخشی از خلاقیت‌هایش درباره ارتباط ما با فضایی‌ها را حفظ کرده و این‌بار یک زمینی را به کره‌ای دیگر فرستاده است! قاسم‌خانی را هرچند بسیاری از فیلمنامه‌نویسان صاحب‌سبک در تولیدات کمدی می‌دانند، اما بی‌راه نیست اگر توانمندی او در خلق داستان‌های فانتزی و تخیلی را هم به‌صورت ویژه مورد تأکید قرار دهیم؛ توانمندی‌ای که در «روزی روزگاری مریخ» به اوج رسیده است.

درباره داستان

ایده اولیه «روزی روزگاری مریخ» همان فرمول آشنا در آثار پیمان قاسم‌خانی، یعنی قرار گرفتن یک غریبه در جمعی ناآشناست. فرمولی که پیش‌تر در عرصه سریال‌های کمدی هم با «شب‌های برره» و یا «قهوه تلخ» آن را آزموده بود و این‌بار برای رسیدن به فضایی متفاوت ترجیح داده است شخصیت اصلی‌اش را از زمین راهی مریخ کند. داستان این سریال از زندگی متلاطم ناصر در زمین آغاز می‌شود و در ادامه متوجه مواجهه او با بیماری سرطان می‌شویم.

با پیشنهاد یک دکتر، او حاضر به انجماد می‌شود تا زمانی که راه درمان بیماری‌اش کشف شد، از خواب بیدار شده و درمان شود. او، اما ۳۰۰ سال در حالت انجماد باقی می‌ماند و زمانی به هوش می‌آید که نوادگانش ساکن مریخ شده‌اند و حالا به عنوان یک مهمان به جمع آن‌ها ملحق می‌شود. واقعیت این است که سریال «روزی روزگاری مریخ» هم در خلق موقعیت‌های کمدی و هم در استفاده نمادین از فضای داستان برای طرح گزاره‌های انتقادی، از تجربه‌های موفق در سریال‌سازی طنز بوده است.

کاراکتر ویژه

در ترکیب شخصیت‌های اصلی داستان «روزی روزگاری مریخ» به سختی می‌توان دست به انتخاب زد و یکی را برگزید. ناصر با بازی سام درخشانی به‌خوبی توانسته است آن عنصر غریبه را نمایندگی کند، اما خلاقیت بیشتر قاسم‌خانی هم در مرحله نگارش متن و هم در کارگردانی و اجرا، خلق شخصیت‌های ساکن مریخ است. اوج این خلاقیت در شخصیت‌پردازی را هم می‌توان در کاراکتر لونا با بازی ویشکا آسایش و اسی با بازی امیر نوروزی دید.

با این حال در پرونده‌ای که مختص موجودات فضایی است، اجازه دهید انتخاب ویژه‌مان هم به جای انسان‌های ساکن فضا، یک ربات خدمتکار باشد! کاراکتر ۶۷ با بازی بهادر مالکی، یک ربات است که در ویژگی‌های انسانی چیزی کم ندارد و می‌توان آن را یکی از ویژه‌ترین کاراکتر‌های سریال لقب داد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین