پس از گذشت سه ماه از اعتراضات هنوز حکومت اقدام در خوری نکرده، کاری که جامعه ببیند و باور کند؛ لذا یک مقدار اوضاع دارد بحرانیتر میشود و ممکن است جامعه از وضعیت جنبشی عبور کند و به وضعیتهای دیگر مثل وضعیت انقلابی نزدیک بشود، البته نه امروز و فردا، بلکه در میانمدت. البته ما هنوز وارد وضعیت انقلابی نشدیم زیرا از نشانههای وضعیتهای انقلابی این است که اول حکومت نتواند کنترل کند. ما چنین وضعیتی نداریم. در این ۹۰ روز حکومت قادر به کنترل (البته با جانباختن صدها نفر) بود.
اعتماد نوشت: حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس میگوید جنبش اعتراضی پس از فوت مهسا امینی «شورش کور» نیست و مطالبه دارد. او همچنین اعتراضات را به هشت جنبش اجتماعی حاضر در جامعه ایران گره میزند و معتقد است ظهور اعتراضات در این بستر، آن را طولانی و گسترده کرده است.
دانشیار دانشگاه تهران معتقد است چهار اشتباه بزرگ از سوی حکومت عامل ایجاد اعتراضات شده: تمنای مهندسی فرهنگی از بالا، تنگکردن حلقه حکمرانی، ناکارآمدی اقتصادی و سیاست خارجی دشمنساز.
جلاییپور در تحلیل نیروها، نیروهای مدنی خشونتپرهیز را از گروههای سرنگونیطلب خارج از کشور متمایز میکند و معتقد است اعتراضات فعلا در شرایط جنبشی است، اما در صورت پاسخنگرفتن از سوی حکومت ممکن است وضعیت حادتر شود. جلاییپور در تحلیل آینده، اگرچه نشانه مثبتی از دو طرف نمیبیند، اما امیدوار است هر دو نیرو در نهایت خسته شده و باهم به توافق برسند. آنچه میخوانید متن سخنرانی این فعال سیاسی در نشست شورای مرکزی جمعیت توسعه و آزادی استان کرمان است که با ملاحظه وضوح جملات و حجم صفحات روزنامه، ویرایش محدود شده است.
این خیزش اعتراضی، چون در جریان است هرچه درباره آن صحبت شود موقتی است. من ذیل پنج سرفصل ارزیابی خود را از این خیزش سراسری ارایه میکنم. اول اینکه این خیزش اعتراضی سراسری را چگونه معنا کنیم؟
دوم اینکه عوامل برانگیخته شدن این خیزش چیست؟ سوم چرایی تغییر فاز مدنی بخشی از خیزش به فاز انقلابی؟ چهارم اینکه این رخداد که در حال حاضر (پاییز ۱۴۰۱) در جریان است، باید ببینیم در چه حالاتی ممکن است پیش برود؟ پنجم اینکه با این چارچوب تحلیلی ببینیم چه کارهایی خوب است که انجام بدهیم؟
نزدیک سه ماه است این رخداد در جریان است. عناوین معنابخش متعددی برایش به کار رفته، «سوگواری ملی»، «عصیان ملی»، «شورش سراسری»، «اغتشاش»، «جنبش اعتراضی سراسری ملی»، «ابرجنبش»، «ناجنبش»، «جنبش جدید».
در میان این عناوین، ارزیابی من این است که این اعتراض سراسری، وسیع و طولانی و از همه طبقات و از همه شهرها است اگرچه بیشتر افراد فعال آن را جوانان، دانشجویان و زنان تشکیل میدهند. البته تقریبا ۷۰ درصد مردم ایران در این صحنه ساکتند.
هفتاد درصدی که از وضع موجود ناراضی هستند و زیاد دل خوشی از نظام سیاسی ندارند ولی در عین حال زیاد هم اعتمادی به اپوزیسیون متفرق نظام سیاسی ندارند؛ خصوصا به آن اپوزیسیون پنهانی که از خارج از کشور «فراخوان» به معترضان میدهد. این جمعیت هفتاد درصدی ساکت به نفع یک طرف صحنه سیاسی وارد عمل نشدهاند.
اما بر این صحنه کنشگری چه نامی میشود، گذاشت؟ این جریان سه ماه است که ادامه داشته که مدت طولانیای است. سالها پیش که در کشورهای اسلامی انقلابهای موسوم به بهار عربی اتفاق افتاد، مدت اعتراضات بین ۱۴ روز تا ۲۸ روز بود. اما این اعتراضات هم وسیع و هم طولانی شده است.
اولا این اعتراض سراسری «شورش» و «اغتشاش» نیست، چون کور نیست؛ مطالباتی دارد. البته در هر حرکت جمعی بینظمی و کمی درگیری اتفاق میافتد. خارجیها هم ممکن است بخواهند از این اعتراضات سوءاستفاده کنند، اما این پدیده «شورش» نیست و پدیدهای «خارجساخته» نیست.
شورشها معمولا برانگیخته میشوند و زود تمام میشوند و ادامه پیدا نمیکنند. در دوران احمدینژاد بنزین گران شد و پمپبنزینها تا ۱۲ شب طبق دستور، بنزین به تاکسیها ندادند و رانندهها عصبانی شدند و چند پمب بنزین را در تهران آتش زدند. آن یک اقدام شورشی بود. ولی جنبش، هم کور نیست و هدف دارد هم برانگیختگی موقتی ندارد.
البته جنبشها هم مثل سازمانها و تشکلها نیستند که برای مدت طولانی تداوم داشته باشند. تقریبا یک اقدام فوق برنامه و داوطلبانه مردم است و زندگی مردم را از شکل روزمرهاش خارج میکند و معمولا خیلی طولانی نیست. این خیزش اعتراضی مهسا شورش و اغتشاش نیست. اصلا ببینید کدام اغتشاشی در جهان این همه محصول هنری دارد، این همه توجه مشاهیر جهانی را جلب میکند و اینطور در سطح ملی و جهانی مورد توجه قرار میگیرد.
این حرکت اعتراضی خصوصا به خاطر وسعتی که دارد برآیندی از «هفت، هشت جنبش اجتماعی» است که همه آنها در جامعه ایران وجود داشته و همه با مرگ مهسا فعال شده است. پنج سال پیش در کتاب «جامعهشناسی سیاسی» ایران تاکید کردم که هشت تا جنبش در ایران داریم که اگر در جامعه فرصت پیش بیاید بروز پیدا میکند؛ لذا این جنبشها یکشبه در درون جامعه به وجود نیامده است مثل جنبشهای جوانان، زنان، دانشجویی، محیط زیست، عدالتطلبان، کارگران، معلمان و ایرانیان خارج از کشور. با مرگ مهسا همه این جنبشها فعال شدند و برای همین هم هست که اعتراضها سراسری و طولانی شده است.
اینکه آقایان درباره جنبش دانشجویی گفتند که ما در دهه نود با ستارهدار کردن دانشجویان و جمع کردن تشکلهای دانشجویی دانشگاهها را جارو و آرام کردیم، خطا کردند. غافل از اینکه در حال حاضر در سه ماه گذشته بیشترین حضور دانشجویی را در دانشگاهها در تاریخ ۸۰ ساله حرکتهای دانشجویی داشتیم. در گذشته معمولا حرکتهای اعتراضی دانشجویی در سه، چهار دانشگاه مادر در تهران و در مراکز استانها اتفاق میافتاد. ولی روز اول مهر ۱۴۰۱ در صد دانشکده ایران ما با اعتراصات دانشجویی روبرو بودیم و هستیم.
جامعه ایران مدتها است جامعه جنبشی است. در برابر چنین جامعهای سازمانها رویههای نهادی عمدتا با گشایش سیاسی و اداری باید پاسخ بدهند و اجازه دهند این مطالبات در آن بیان و تخلیه شود. متاسفانه هرچه جامعه جنبشیتر شده حکومت را بستهتر کردهاند و مطالبات جامعه تخلیه نشده و اینگونه خودش را در این ۹۰ روز نشان داده است.
پس از گذشت سه ماه از اعتراضات هنوز حکومت اقدام در خوری نکرده، کاری که جامعه ببیند و باور کند؛ لذا یک مقدار اوضاع دارد بحرانیتر میشود و ممکن است جامعه از وضعیت جنبشی عبور کند و به وضعیتهای دیگر مثل وضعیت انقلابی نزدیک بشود، البته نه امروز و فردا، بلکه در میانمدت.
البته ما هنوز وارد وضعیت انقلابی نشدیم زیرا از نشانههای وضعیتهای انقلابی این است که اول حکومت نتواند کنترل کند. ما چنین وضعیتی نداریم. در این ۹۰ روز حکومت قادر به کنترل (البته با جانباختن صدها نفر) بود.
ویژگی دوم وضعیت انقلابی این هست که معترضین به اپوزیسیون و نیروی جایگزین امید میبندد. هماکنون چنین امیدی نیست. یعنی شخصیت و سازمان شناسنامهداری در خارج از کشور نمیبینیم که فراخوان بدهد و کسی اینها را قبول داشته باشد. فراخوانهای فعلی بدون شناسنامه است. با وجود فضای مجازی و بستر جامعه شبکهای هرکسی قبل از اینکه خودش را مطرح کند، کارنامهاش نقد میشود، کسی در میان معترضین نفوذ جدی و عمیق پیدا نمیکند.
در حال حاضر مولوی عبدالحمید در میان بخشی از جمعیت ایران و در میان بخشی از نمازگزاران و مخاطبین خودش در بلوچستان نفوذ دارد وگرنه شخصیت بانفوذ دیگری نیست. سوم در شرایط انقلابی اقشار متوسط شهرها به نیروی جایگزین امیدوار میپیوندند. این اتفاق هم هنوز نیفتاده و ما وارد وضعیت انقلابی نشدیم. همچنان در جامعه وضعیت اعتراضی- «جنبشی» است.
ما در گذشته مرگهای دلخراش مانند مهسا در ایران داشتیم ولی حول و حوش آن به این کوبندگی اعتراض شکل نگرفته است. مرگهای جانکاهی مثل مرگ هدی صابر، از شخصیتهای ملی - مذهبی که به خاطر اینکه به درمانگاه نرساندنش در زندان اوین جان باخت یا مرگ هاله سحابی در هنگام تشییعجنازه پدرش. به نظر من جرقه مرگ مهسا با چهار زمینه یا علت موجود در جامعه همراه شد و این برانگیختگی اعتراضی را فعال کرد.
عامل اول مهندسی فرهنگی و قالبریزی جامعه از بالا است؛ از شورای انقلاب فرهنگی گرفته تا گشت ارشاد. حکومت ما یک حکومت هدایتی است و معتقد است که این جامعه را باید قالبریزی کنند و آن انسان و جهان و تمدن تراز نوین مکتبی تولید کنند. مهندسی فرهنگی از بالا دایم شهروند ناراضی تولید میکند. حکومت ایران از حکومت «رضایتی» فاصله گرفته است.
در صورتی که معنی جمهوری یعنی حکومت رضایتی در برابر حکومتهای تمامیتگرای مرامی و هدایتی است؛ لذا این موتور تولید ناراضی چهار دهه هست که کار میکند و در دوره آقای رییسی تقویتش کردهاند. این اواخر نه در هر مدرسه در هر بانک هم میخواستند یک روحانی بفرستند. در همین دانشگاهها شاهدش بودیم. دم در ورودی مامور کنترل پوشش گذاشته بودند. شما میدانید که ایرانیها اگر کسی مادرشان، یا دخترشان یا خواهرشان را نگه دارد و سینجیم کند تا آخر عمر یادشان نمیرود و از سیستم ناراضی میشوند. چهار دهه هست که حکومت این ناراضیتراشی را دارد.
عامل دوم هم که همه ما شاهدش بودیم این است که روزبهروز حلقه حکمرانی و سیاست را تنگتر کردند و دیگر حتی به خودیها هم رحم نکردند و کسی مثل علی لاریجانی اصولگرا را که سه دوره رییس مجلس، ۱۰ سال رییس صداوسیما و داماد شهید مطهری و فرزند مرجع تقلید بوده، هم تحمل نکردند.
این معترضان که در این ۹۰ روز در خیابان دیدیم در حکومت صدا و نمایندهای ندارند. یعنی جمعیت بیپناه و بیصدا و بینماینده. خلاصه هرچه حکومت را بستهاند جامعه را معترضتر کردند.
عامل سوم هم اقتصادی است. آثار تحریمها را جدی نگرفتند و آثار رکود و تورم ۴۰ درصدی را جدی نگرفتند. دایم حکومت با چاپ اسکناس دست تو جیب مردم میکند و خرج خودش را در میآورد و به روی خودش نمیآورد و جامعه را فقیرتر کرده و جوانِ عاصی بیافقِ بیقرار درست کردهاند.
معترضینی که فقط به ما میگویند بروید کنار حرف نزنید! معترضینی که حتی از پدر و مادرشان هم دلخور هستند که این چه وضعی است که برایمان درست کردید. این عامل سوم باعث شده طبقه متوسط ریزش کند و تعداد فقرا بیشتر شود. من شک ندارم اگر وضعیت اقتصادی بد نبود اعتراض ممکن بود بشود ولی نه به این وسعت. یا اگر عامل دوم نبود باز هم اعتراض میشد، اما نه به این وسعت. این چند عامل با هم دارد کار میکند.
عامل چهارم سیاست خارجی دشمنساز است. این حامیان دولت یکدست چه هنری کردند؟ آقایان اتحادیه اروپا را به امریکا نزدیک کردند. اعراب را به اسراییل نزدیک کردند. کاری کردند که بنسلمان در برابر توانایی موشکی ما، هزینه رسانهای را میدهد که هر شب به قول شمسالواعظین ایران را با «پیام» مورد شلیک قرار میدهد.
با عناوین مجهول و بدون شناسنامه «فراخوان» میدهد. این به خاطر سیاست خارجه پرهزینه است. وقتی دو قدرت جهانی با هم وارد جنگ میشوند مثل روسیه و اروپا در جنگ اکراین، سیاست خارجی مسوول بیطرف میماند نه اینکه به پوتین نزدیک شود. اروپا عصبی شده است. معلوم است که آلمان که به لحاظ تاریخی با ایران نزدیکی داشت شروع به دشمنی بیشتر میکند.
فعال شدن این چهار عامل به همراه مرگ مهسا با هم این وضعیت اعتراضی را به وجود آورده است. تا وقتیکه این چهار عامل کار میکند ایران با وضعیت اعتراضی خفته یا آشکار روبرو است. شاید بتوانند یک مقدار اعتراض را کنترل کرد، مردم بترسند یا مدتی در خیابان نیایند ولی اعتراض دوباره بروز میکند.
هفتههای اول اعتراضات همه در سوگ مهسا بودند و اعتراض مدنی شکل گرفت. در این اعتراض جوانان میگفتند ما میخواهیم زندگی خود را پس بگیریم اینقدر تحمیل نکنید. یک جنبش مدنی بود. میگفتند این گشت ارشاد چیست؟ این تحمیل سبک زندگی چیست؟ این چه مدیریتی است که شما بر این کشور اعمال میکنید؟ این جریانی بود که در ماه اول قوی بود و شعار زن، زندگی، آزادی/ مرد، میهن، آبادی با این بخش مهم جنبش اعتراضی همراه بود و آقای خاتمی در پیامش همین نکته را برجسته کرده بود.
من در اینجا میخواهم به یک نکته مهی اشاره بکنم. کسانی هستند که میگویند این حرکت یک «جنبش» اعتراضی نیست. میگوییم چرا نیست؟ میگویند، چون سازماندهی ندارد و رهبری ندارد. میگویند معمولا جنبشها سازماندهی، رهبری و گفتمان دارند و، چون اینها را ندارد، بعضیها از اصطلاح «ناجنبش» و حتی شورش برای آن استفاده میکنند. ولی قصه این نیست.
مطالعات نشان میدهد اتفاقی که در ایران افتاده تاکنون حتی در ده، دوازده سال پیش به این غلظت در ایران اتفاق نیفتاده. در سال ۷۶ که هیچ، در سال ۷۸ و ۸۸ میشد، گفت که جامعه سیاسی و اعتراضی ایران یک جامعه «رسانهای» بود. اما الان جامعه ایران یک جامعه شبکهای است و دیجیتالی شده. نفوذ اینترنت در این کشور به ۷۱ درصد رسیده است.
این اعتراضات رهبری شناختهشده و سازمان شناختهشده ندارد، اما شبکههای ارتباطی که دارد. از طریق شبکههای اجتماعی و ماهوارهها از راه دور اطلاعرسانی میشود. یعنی یک سازماندهی افقی و پخششده وجود دارد.
در یک بستر جامعه شبکهای گروهی که از راه دور مینشیند و فراخوان میدهد چه کسانی هستند؟ همین نیروهایی که شاید کسی روی آن حساب نمیکرد، چون بی تابلو بودند. سه سازمان تروریستی مجاهدین خلق و در رابطه با شمالغرب کشور کوموله و دموکرات تلاش داشتند اعتراضات را از فاز مدنی و خشونتپرهیز به فاز خشونتناپرهیز و سرنگونیطلبانه تبدیل کنند.
کسانی که این کار را میکردند متوجه بودند که چه کار میکنند. میدانستند که جمهوری اسلامی یک رژیم پوشالی نیست و مقاومت میکند و نمیایستد که سرنگونش کنند. ولی آنها ابایی نداشتند که جوان مردم را دم تیر بدهند؛ لذا الان از یک طرف حکومت به جامعه خوب پاسخ نمیدهد. از یک طرف دیگر یک خیزش اعتراضی مدنی داریم و یک نیروی سرنگونیطلب که ابایی ندارد از راه دور و از طریق جامعه شبکهای جامعه به آشوب کشیده شود و ناامن شود.
ببینید، الان صحنه این است: شهروندان ایراندوست که در ایران هستند و با وضع موجود مخالفند ولی نه به هر قیمت. بخشی از جوانان هم عاصی شدهاند و به هر قیمت تغییر میخواهند.
چه وضعیتی در پیش است؟ واقعا نمیدانیم. ایران را باید هفتگی تحلیل کرد. در همین هفته پیش دیدید مقداری فضای خیابان فروکش کرده بود. ولی آمدند محسن شکاری جوان را اعدام کردند و دوباره جامعه را ناراحت کردند؛ لذا اوضاع به خوبی قابل پیشبینی نیست. با این همه به لحاظ تحلیلی روی سه حالت میشود حدس زد.
حالت اول، همان است که دلخواه حکومت است و میگویند ماجرا را جمع میکنیم. جمهوری اسلامی یک حکومت پوشالی نیست و خودش حکومت جنبشی است. نیروهای خودش را بسیج میکند. چهار-پنج لایه حفاظتی دارد.
از سطح روستاها، بخشها، محلات، تا بالاتر نفوذ دارد. هم مهمترین نهاد کشور است و هم سابقهدارترین و ریشهدارترین نهاد تاریخی کشور یعنی نهاد روحانیت را در خدمت گرفته است. سابقه ندارد در کشور این همه اعتراضات باشد و روحانیت اینقدر ساکت باشد. این یک حالت ممکن است که میگویند ما جمعش میکنیم.
ولی به نظر میرسد این اعتراض یک عقبه دارد و راحت فروکش نمیکند. به خاطر اینکه یک دگردیسی بزرگ نسلی، فرهنگی، اجتماعی، صنفی، جمعیتی، اعتقادی در جامعه اتفاق افتاده است. اینهایی که دنبال مهندسی جامعه هستند از میان پنج میلیون پیران جامعه هستند، میانسالان حدود سی و هشت میلیون و جوانان حدود بیست میلیون از جامعه در فضای دیگری هستند و آرزوها و مطالبات دیگری دارند.
ولی امکانات حکومت دست پیران مرامی است. ولی این حالت درمان حال جامعه ایران نیست. تداوم همین حالت ممکن است ما را وارد وضعیت انقلابی کند. یعنی حکومت خسته شود و با مشکل روبرو شود و مردم و قشرهای اصلی شهری یک دفعه کلافه شوند. الان ساکت هستند ولی ممکن است از این وضعیت خارج شوند.
حالت دوم ناامن شدن سیستماتیک ایران است. اینجا یک نکته ظریفی وجود دارد. ممکن است ما وارد شرایط انقلابی شویم، اما ارزیابی من این است که در کشور انقلاب نمیشود. میدانید چرا؟ نه به خاطر اینکه مردم ایران نمیتوانند انقلاب کنند.
اصلا در جهان چنین جامعهای مثل جامعه ایران کم است که در یک قرن گذشته بیش از ۲۰ جنبش و ۲ انقلاب پیروز و دو، سه انقلاب غیر پیروز داشته است. این جامعه به لحاظ تاریخی جامعه اعتراضی و جنبشی است. چون جمهوری اسلامی یک حکومت برآمده از جنگ و انقلاب است. یک حکومتی است که میلیشیای مجاهدین خلق را شکست داده است.
حکومتی است که مستشارهایش در ده، پانزده سال گذشته در سوریه آوارگی ۱۱میلیون جمعیت را از نزدیک دیدند و ۵۰۰ هزار نفر در سوریه جان خود را از دست دادهاند؛ لذا ممکن است که نهاد حکومت ایران موتور توسعه آینده ایران نباشد، ممکن است مردم ایران را راضی نکند، ولی حکومت میتواند جلوی انقلاب مردم را بگیرد؛ لذا نتیجه این درگیری بالا و پایین، تداوم ناامنی است. یعنی در ده سال گذشته ما فقیر شدیم. در ده سال آینده هم که در پیش داریم ممکن است متاسفانه ایران ناامن شود.
حالت سوم که ما امیدواریم اتفاق بیفتد - ولی الان که داریم صحبت میکنیم نشانههایش نیست- آن است که «بالا» که دنبال کنترل کردن است و پایین هم که دنبال اعتراض است به مرور زمان هر دو خسته شوند؛ لذا ممکن است زمینهای فراهم شود که یک تفاهمی، یک انعطافی، یک بازی «برد- بردی» بین حکومت و جامعه معترض بهطور نانوشته رخ بدهد.
چیزی که علیالاصول باید در انتخاباتها رخ دهد. چیزی که چند سال با نظارت حداکثری شورای نگهبان جلوی آن گرفته شده است؛ لذا حالت سوم امکان بازگشت تغییر و اصلاح هست و میشود آن را در چشمانداز دید ولی اینکه کی و چه موقع این اتفاق بیفتد، خیلی مبهم است. فعلا که آن بالا تندروها هستند و آثاری هم نشان نمیدهند که پایین امیدوار بشود.
ولی میشود فکر کرد که بستر مساعدی در برابرشان نیست. شما اگر دقت کرده باشید با اعدام محسن شکاری صدای بیطرفها را هم درآوردند. صدای کسانی که ساکت هم بودند در آوردند؛ لذا راهشان باز نیست که راحت بتوانند جامعه را شخم بزنند یا کنترل کنند. حالا میشود یک امیدی به راه ترمیم و اصلاح داشت.
چون جامعه بحرانی و اعتراضی است ما نباید سرمان را به دیوار بزنیم. ولی ما چه کار میتوانیم بکنیم؟ ما باید کار انتقادی و مدنی بکنیم. اگرچه در فضای مجازی به ما حمله میکنند، خب حمله کنند. بالاخره این کشور ما است. ما باید این حاکمیت و سیاستهایش را نقد کنیم. ما باید خشونت را نقد کنیم. یعنی یک طرف خشونت دست حکومت است.
اصلا حکومت باید خشونت را کنترل کند. اصلا مردم دولت درست میکنند که امنیت را برقرار کند و خشونت را کنترل کند. ولی الان شما میدانید در کشورمان بخشی از پایین هم عاصی و به حق خشمگین است و به نحوی خشونتناپرهیز هست، اگرچه حکومت مسوول است. ولی خشونت سوت و کف ندارد. فرق نمیکند چه کسی خشونت را اعمال کند.
الان یک مشکل که داریم این است که یک عده ذوقزده شدهاند. فکر میکنند حالا، چون یک مقدار فضا داغ شده حتما «دیگه تمومه». گفتم دیگه تمام نیست. ایران ناامن میشود. ما باید مردم را تشویق کنیم به راه میانه و راه عقلانی. احیای حد وسط، احیای میانهروی. الان اگر این حرفها را بزنیم یک عده به ما میخندند. اما تا ابد نخواهند خندید. ما نباید جوگیر شویم.
البته در مورد اصلاحات و تغییرات همه میگویند با چه برنامهای؟ من میگویم بیست سال است که اقتصاددانان، جامعهشناسان، گروههای سیاسی برنامههای مشخصی ارایه کردهاند. برنامهها معلوم است. چیزی که معلوم نیست این است که حکومت باید «اراده به تغییر» نشان دهد. بلوک قدرت باید اراده به تغییر نشان دهد. البته نیروهای جامعه مدنی هم باید برای همه سپهرهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن هم برای این جامعه تحول یافته، برنامه داشته باشند.
تحول فرهنگی، اجتماعی، ارزشی بزرگی در ایران اتفاق افتاده. یکی از آنها همین حضور زنان در عرصه آموزش، علم، کار اقتصادی است. اگرچه با تبعیض همراه هست. زنان در حوزههای علوم، اقتصاد، هنر، سینما، ورزش، توریسم و ... پیشروی کردهاند. الان هم حضورشان در اعتراضها را میبینیم؛ لذا با توجه به این تحول هر نیرویی که به فکر آینده کشور باشد باید برنامه داشته باشد.
البته همه برنامهها مسبوق به اراده حاکمیت است. الان که من و شما داریم صحبت میکنیم آثارش پیدا نیست. امیدواریم پیدا شود؛ لذا تا آن موقع ما نباید ذوقزده شویم. نباید تندروی کنیم. ما نباید با سر برویم توی دیوار. ما باید صحنه ایران را مورد توجه قرار بدهیم که با آن چه کار میکنند. بالا چه کار میکند. کسی که از بیرون کوک میکند چه کار میکند؟ خیلی دوره حساسی است.
یکی از کارهای مهمی که در سه دهه گذشته انجام گرفته بود و آقایان قدرش را ندانستند اصل «خشونت پرهیزی» بود. شما جنبش ۸۸ یادتان است. مردم آمدند گفتند رای من کجاست؟ بعد کتکشان زدند آنها هم رفتند خانهشان.
خشونتگری نکردند. اما در حال حاضر با نسلی روبرو هستیم که نه همه آنان بلکه بخشی از جوانان دهه ۸۰ خشمگین هستند. این حرفی هم که درباره دهه هشتادیها میزنند دقیق نیست. یکی از سرمایههای ایران دهه هشتادیها هستند و خیلی هم متنوع هستند. ولی یک پدیدهای که در میان زنان هم هست و آن حضور زن خشمگین هست.
ضمنا اتفاقی هم در خارج افتاده است. گویی یک موسسه اقتصادی براندازی درست شده است. یعنی یک عدهای هستند که پروژهشان براندازی از طریق تشویق آشوب است. ارزیابیهاشان این است که نمیشود ایران را با جنگ، تحریم و با اعتراضات مردمی به زانو درآورد.
حرف آنها این است که ایران را با چرخه آشوب و آنهم با تداوم آن میشود له کرد. این چیزی است که راست افراطی جهان پشت آن است و یک هدف است. راست افراطی مثل ترامپ، بن سلمان، نتانیاهو علاقه دارد که دیگر ایران پهناور نباشد. حرف اینها این است که هرکس در ایران حاکم باشد قدرت منطقهای میشود. ناراحت هستند از ایران بزرگ. حالا گویی این موسسه اقتصادی هدفش این است که ایران را به هر نحو که شده به هم بریزد. هر که در این پروژه وارد شود پول گیرش میآید.
آنطورکه شمسالواعظین - که با حوزه خبرنگاری آشنا است- گفته در این موسسات رسانهای سرنگونیطلبانه، حقوقهای کلان میدهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب اینها این است که در این موسسه براندازی کار کنند. این جریان مخرب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانهروها، عقلا و اصلاحجویانند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمیکنند اصلا برایشان مطرح نیست.
نکته دیگری که دارند کار میکنند همین دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبحزدایی میکنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونتپرهیزی بوده است. مطالعات نشان میدهد در اعتراضات خشونتبار همه بازنده هستند. کمتر پژوهشی نشان میدهد که اعتراض جمعی خشونتی به جایی رسیده باشد.
خود انقلاب ایران که در مجموع کمخشونت بود، شما ببینید با چه مشکلاتی روبرو بود. مشکلات با جنگِ بین گروههای سیاسی شروع شد. بعد جنگ تحمیلی شروع شد. خدا رحمت کند شهید عربنژاد فرمانده سپاه در شهرهای شمالغرب کرمانی بود.
چقدر از این جوانها شهید شدند. در همین شمالغرب ایران بیش از ۱۰۰ نفر کرمانی شهید شدند. همه نیروهای کیفی بودند. اینها همه در شمالغرب شهید شدند برای حفظ تمامیت ارضی ایران.
کار دیگری که این رسانهها میکنند تجزیهطلبی را عادی جلوه میدهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده میگذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه میدهند.
اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه میکنند! تلاش میکنند تا قبح تجزیهطلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخه آشوب فعال شود.
در مهندسی انتخابات ۱۴۰۰ حکومت را بیسپر کرد و میانه جامعه را از صندوق رای دور شد. الان شما میبینید کسی با رییسی کاری ندارد. حکومت را بیسپر کردند. از دانشگاهها تشکلزدایی کردند، روزنامهها را به محاق بردند.
قدرت رسانهای کشور را به خارج بردند. نگذاشتند قانون انتخابات حزبی شود. اصلا باعث خجالت است. قدرت رسانهای ایرانیها در خاورمیانه بسیار خوب است. وسط را خالی کردند. مرجعیت رسانهای را به خارج انتقال دادند. ما باید به سهم خودمان وسط را پر کنیم یعنی جامعه مدنی را قوی کنیم.
یعنی نیروهای میانه، عاقل، دلسوز، کارشناس اینها باید بیشتر با هم باشند. بیشتر همافزایی کنند، بیشتر تشکل داشته باشند، بیشتر اوضاع کشور را رصد کنند. بیشتر مواظب کشور باشند. تا ما از این شرایط بحرانی بیرون بیاییم. گفتم در شرایطی هستیم که از یک طرف قدرتمندترین نهاد کشور بعد از سه ماه یک علامت مثبت به مردم نداده تا مردم یک مقدار امیدوار بشوند.
از طرف دیگر در خارج یک موسسه اقتصادی براندازی شکل گرفته که میخواهند همهچیز را ویران کنند و کسانی که میخواهند ویران کنند پول گیرشان میآید و یک روز هم به ایران نمیآیند. گفتم راهش هم احیای عقلانیت، میانهروی و حد وسط است. تعبیر جامعهشناسی آن هم میشود تقویت جامعه مدنی. شما فرض کنید جامعه مدنی تقویت نشود یک تعداد تندرو میروند یک تعداد تندروتر دیگر میآیند.
این کسانی که هنوز دستشان به جایی نرسیده اینجوری در ماهوارهها فحش میدهند شما تصور کنید فردا اگر قدرت بگیرند چه کار میخواهند بکنند.
کو گوش شنوا
دولت عملا باخته در اقتصاد(بورس، طلا، خودرو و مسکن)
قیمت بنزین رو با بدبختی نگه داشته
من گارمند با ده میلیون درآمد و داشتن سرپناه به زور شکم خانواده ام رو سیر نگهمی دارم
به زودی گرسنگان هم به جنبش مهسا اضافه خواهند شد
شک نکنید