هیچ اندیشمند دینی راهی دانشگاه و مدارس میشود تا شبهههای بیحد و اندازهای که در ذهن دانشجویان و دانشآموزان پیرامون اعتقادات دینیشان پدیدار شده، بشناسد؟ هیچ جامعهشناس و روانشناسی به خودش زحمت میدهد که دلیل این همه خودکشی، جنایت، خیانت و جرم را واکاوی کند و برایش دنبال راهحل بگردد؟
محمد مهاجری در روزنامه اعتماد نوشت: این ۲۰-۳۰-۵۰-۱۰۰ هزار نفری که به خیابانها آمدند و اعتراض کردند و احیانا دست به اغتشاش زدند، کلا نادیده بگیرید. این ۳-۲ ماه اخیر را هم کاملا فراموش کنید. اصلا نه خانی آمده، نه خانی رفته؛ نه خونی ریخته شده نه کسی صدمه دیده؛ نه جایی آتش زده شده و نه کسی داغدار شده. همه در خانه و محل کارشان آرام گرفتهاند و اوضاع بر وفق مراد است.
در چنین فرضی، مسوولان به خواب فراموشی خواهند رفت؟ هیچ فرد و دستگاهی به فکر فرو نخواهد رفت که با ۵۲ درصد افرادی که در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت نکردند و آن چند میلیونی که رای سفید و باطله دادند چه باید کرد؟
آیا هیچ مقام مسوولی در این اندیشه نخواهد رفت که بعد از ۱۹ سال دویدن در سنگلاح پرونده هستهای، برای رفع زیانهای حاصله آن، چه باید کرد؟ آیا اینکه صرفا توانمندیهای هستهای خود را افتخار بدانیم (که انصافا هم هست) کفایت میکند یا باید به این پرسش که چرا نتوانستهایم آن را به عنوان یک برگ برنده روی میز دیپلماسی دنیا بگذاریم و نانش را بخوریم، جواب داد؟
هیچ مقامی به این صرافت افتاده که ببیند حق مشارکت مردم در انتخابات، در کجاها نقض شده؟ و مثلا شورای نگهبان به بهانه گزینش آدم خوبها، چه بسیار آدم خوبهایی را از صحنه بیرون کرده است؟
هیچ مسوولی در پی این هست که باندبازی کاملا حرفهای در انتصابات را ـ عجالتا در دولت سیزدهم ـ رصد کرده و گزارشی از صاحبمنصبان نالایق تهیه کند و به رییسجمهور ارایه دهد؟
هیچ چهرهای به دنبال این هست که بفهمد چرا بخش بزرگی از مدافعان و حامیان دولت، علیه منتقدان با چه ادبیات زشتی حرف میزنند؟ و چرا هر کس را با آنها نیست، طاغی و یاغی و باغی میدانند؟!
هیچ فرهیختهای به ذهنش خطور میکند که هزینه ادراکسازی وحشتناکی را که بولتنسازان برای مقامات و مسوولان در ردههای مختلف ایجاد کرده و آنها را سالهای سال به تصمیمات غلط رهنمون کردهاند، محاسبه کند؟
هیچ اندیشمند دینی راهی دانشگاه و مدارس میشود تا شبهههای بیحد و اندازهای که در ذهن دانشجویان و دانشآموزان پیرامون اعتقادات دینیشان پدیدار شده، بشناسد؟ هیچ جامعهشناس و روانشناسی به خودش زحمت میدهد که دلیل این همه خودکشی، جنایت، خیانت و جرم را واکاوی کند و برایش دنبال راهحل بگردد؟
آیا کسی، صاحب منصبی، بزرگی، مسوولی، مدیری، رییسی، مقامی حوصله دارد به این چیزها فکر کند یا همه با آواز شبگردی که در کوچهها داد میزند: «شهر در امن و امان است» سر بر بالش بیخیالی میگذارند؟