دموکراسی مبتنی بر برابری است و قرار است همه شهروندان از فرصت برابر تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی برخوردار باشند. با این وجود، برای مدت زمانی طولی در ایالات متحده سیستمهای سیاسی و انتخاباتی تامین کننده منافع نخبگان و افراد ثروتمند با هزینه افراد فاقد مدرک دانشگاهی بوده اند.
فرارو- آنگوس دیتون اقتصاددان اسکاتلندی - آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ میلادی به دلیل کار بر روی مصرف، رفاه و فقر برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. او در کتاب خود تحت عنوان «فرار بزرگ: سلامت، ثروت و ریشههای نابرابری» (۲۰۱۳ میلادی) به تجزیه و تحلیل روابط بین مولفههای مرتبط با این موضوع پرداخته است. او استاد کرسی دوایت آیزنهاور روابط بینالملل و استاد اقتصاد و روابط بینالملل در مدرسه وودرو ویلسون و دانشکده اقتصاد در پرینستون است.
به گزارش فرارو به نقل از پروژه سندیکایی، روایت جریان اصلی کنونی در ایالات متحده بر این اساس است که دموکراسی امریکایی در معرض تهدید است؛ از جانب طرفداران متعصب ترامپ در قالب جنبش MAGA با شعار «امریکا را دوباره عظمت بخشیم»، منکران نتیجه انتخابات و جمهوری خواهانی که تهدید میکنند نتایج نامطلوب برای خود در انتخابات را نادیده بگیرند.
این روایت درست است، اما تنها تا حدی. داستان طولانیتر دیگری با مجموعهای متفاوت از بدخواهان وجود دارد. این داستانی است که در آن برای بیش از نیم قرن، آمریکاییهایی که فاقد مدرک دانشگاهی بودهاند زندگیشان به دلیل طیف وسیعی از پیامدهای مادی، سلامتی و اجتماعی بدتر شده است.
علیرغم آن که دو سوم از جمعیت بزرگسال ایالات متحده دارای مدرک دانشگاهی چهارساله نیستند، نظام سیاسی به ندرت به نیازهای آنان پاسخ میدهد و اغلب سیاستهایی را وضع کرده که به نفع شرکتها و آمریکاییهای با تحصیلات بهتر بوده و به این افراد آسیب میرساند. آن چه از آنان «دزدیده شده» یک انتخابات نیست بلکه حق مشارکت در تصمیمگیریهای سیاسی است؛ حقی که «ظاهرا» توسط دموکراسی تضمین شده است. از این منظر تلاشهای آنان برای به دست گرفتن کنترل سیستم رای دهی نه تنها به عنوان انکار انتخابات عادلانه، بلکه تلاشی برای واداشتن رویه انتخابات به برآورده ساختن بخشی از خواستههایشان است.»
برخی از نتایجی که این گروه را برانگیخته را در نظر بگیرید. حتی پیش از شیوع کووید -۱۹، امید به زندگی که معیاری قوی برای سلامت اجتماعی و فردی محسوب میشود، برای مردان کم سواد امریکایی از سال ۲۰۱۰ میلادی و برای زنان کم سواد از سال ۱۹۹۰ میلادی یا پیش از آن کاهش یافته بود.
علاوه بر این، مشارکت نیروی کار در چندین دهه برای مردان با تحصیلات کمتر و از سال ۲۰۰۰ میلادی برای زنان با تحصیلات کمتر کاهش یافته است. میانگین دستمزدهای واقعی (تعدیل شده با تورم) برای مردان بدون مدرک دانشگاهی از سال ۱۹۷۰ میلادی روندی کاهشی داشته است. آمریکاییهای کمتر تحصیل کرده کاهش نرخ ازدواج و افزایش فرزندآوری خارج از ازدواج را تجربه کردهاند. حضور آنان در کلیسا کاهش یافته و بسیاری از مردان با تحصیلات کمتر از هر موسسه حمایتیای دور شده اند.
بر اساس نتایج نظرسنجی تازه «نیویورک تایمز» دو سوم رای دهندگان بر این باورند که دولت «عمدتا به نفع نخبگان قدرتمند عمل میکند». این دیدگاه محدود به منکران نتیجه انتخابات یا جمهوریخواهان یا افراد کم سواد نمیشود. با این وجود، آخرین گروه ذکر شده (افراد کم سواد) از سیاستگذاریهایی که باعث بیتوجهی سیاسی به آنان شده آسیب بیشتری دیده اند. برای مثال، حداقل دستمزد فدرال از سال ۲۰۰۹ میلادی افزایش نیافته است.
به همین ترتیب، سیاستمداران آمریکایی توافق نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی و الحاق چین به سازمان تجارت جهانی را به عنوان سیاستهای برد - برد به افکار عمومی امریکا فروختند و وعده دادند که چنین تصمیماتی به آمریکاییها و همچنین مکزیکیها و چینیها کمک خواهد کرد. با این وجود، برخلاف آن چه اقتصاددانان وعده داده بودند و آن چه ممکن بود در گذشته رخ دهد، از دست دادن شغل منجر به ارتقای شغل شهروندان و انتقال آن به مکانهایی همراه با شکوفایی اقتصادی بیشتر نشد. این تا حدی بدان خاطر بود که آن مکانها دیگر مقرون به صرفه نبودند و تا حدی بدان خاطر بود که که مشاغل بهتر به چیزی نیاز داشتند که مشاغل قدیمی به آن نیاز نداشتند: یک مدرک دانشگاهی چهار ساله.
درست است، استثنائاتی نیز وجود دارد. قانون حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه (اوباماکر) به دهها میلیون نفری که پیشتر بیمه نشده بودند بیمه درمانی ارائه کرد. با این وجود برای اکثر آمریکاییهای شاغل؛ بیمه درمانی از طریق مالیات ثابت بر دستمزد پرداخت میشود. بنابراین دستمزد مهارتهای پایین را کاهش میدهد و شرکتها را تشویق میکند تا مشاغل را برون سپاری و حذف کنند. با توجه به تامین مالی بیمه سلامت از طریق بازار کار، افزایش هزینههای مراقبت بهداشتی، فشار بیشتری بر شغل و دستمزد افراد کم مهارت ایجاد میکند.
مسائلی که بیشتر به غیرنخبگان مربوط میشوند از جمله گزینه عمومی برای بیمه درمانی و افزایش حداقل دستمزد هرگز حتی به دستور کار قانونگذاری نیز نمیرسند و این موضوع نشان میدهد لابیها در تعیین دستور کار بسیار موفقتر از رای دهندگان هستند.
انتخاب شدن به عنوان نماینده کنگره بدون پشتوانه مالی عمیق بسیار دشوار است (البته غیرممکن نیست). در حالی که سیستم تامین مالی مبارزات انتخاباتی ایالات متحده به ندرت منجر به فساد آشکار میشود قانونگذارانی را که دیدگاه مطلوبی نسبت به تجارت و سرمایه و نه نسبت به نیروی کار دارند را به شدت انتخاب میکند. از این رو، نمایندگان کنگره قوانین را به نفع تولید کنندگان و توزیع کنندگان دارو تصویب میکنند و راههای قانونی و حقوقی برای تحقیق در مورد کار آن تولید و توزیع را مسدود نموده اند. جای تعجبی ندارد که بسیاری در امریکا تمایلی به تزریق واکسنهای تبلیغ شده توسط نهادی که عمیقا به آن بیاعتماد هستند از خود نشان نداده اند.
ارتباط تنگاتنگ بیشتری بین مرگ و میر و منکران انتخابات وجود دارد. نیویورک تایمز مرگ و میر در مناطق کنگره را بررسی کرد و دریافته که مرگ و میر ناشی از ناامیدی در مناطقی که نمایندگان جمهوری خواه کنگره به تایید انتخاب جو بایدن رای منفی دادند بیشتر از مناطقی بود که نمایندگان جمهوری خواه کنگره به تاییدیه انتخاب بایدن پس از انتخابات رای دادند. این یک مورد از دموکراسی در کار است البته یک دموکراسی عصبانی، بیهوده و ناامید.
دموکراسی مبتنی بر برابری است. قرار است همه شهروندان از فرصت مساوی برای تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی برخوردار باشند. رای دهندگان طرفدار جنبش MAGA ممکن است سیستم را مانند گذشته تهدید کنند، اما باید توجه داشته باشیم که آنان از خلاء بیرون نیامدهاند و به باید به بسترها و علل ظهور آنان توجه داشت.