یکی از نکاتی که بارها کارشناسان مختلف روی آن نظر داشتهاند عبور تلویزیون از کلیشهها و تکرارهاست، همان معضلی که نه تنها قاب جعبه جادو بلکه مدیومهای دیگر را درگیر خودش میکند.
لازم است سریالسازان با نگاهی به الگوهای جدید، پیچیدگی و کلاف سردرگم را چاشنی ترسیم فضای قصه، شخصیتپردازی کاراکترها و روایت داستانهایشان کنند بهجای اینکه به کلیشهها متوسل شوند.
به گزارش تسنیم، یکی از نکاتی که بارها کارشناسان مختلف روی آن نظر داشتهاند عبور تلویزیون از کلیشهها و تکرارهاست، همان معضلی که نه تنها قاب جعبه جادو بلکه مدیومهای دیگر را درگیر خودش میکند.
زمانی تلویزیون «یاور» را به آنتن شبکه سه سیما رساند و شائبه شباهت حشمت فردوس و یاور مطرح شد. گروه کاربلدی که پیش از آن سریال دنبالهدار «ستایش» را کار کرده بودند با یک سریال رمضانی به آنتن برگشتند، اما آنطور که باید و شاید، خبری از خلاقیت و نوآوری در فیلمنامه و ایجاد پیچیدگی و گره در داستان نبود.
همه داریوش ارجمند را همان حشمت فردوس و بسیاری از اتفاقات را شبیه به کارهای قبلی این گروه میدانستند، حتی در آن روزها یکی از سکانسهای این سریال را با سریالهای دیگر مثل «احضار» که همان زمان بهعنوان سریال رمضانی از شبکه یک سیما روی آنتن میرفت، مورد مقایسه قرار دادند و لوکیشن آن را شبیه به هم دانستند.
داریوش ارجمند و دو نقشِ حشمت فردوس و یاور
هرچند داریوش ارجمند سعی کرد و با بازی هنرمندانهاش رگههای دیگری از این شخصیت را ارائه داد و از ضد زن بودنِ صرف در کاراکتر حشمت فردوس بهگونهای فرار کرد، اما از همان روز نخست، به شباهت یاور و حشمت فردوس محکوم شد.
این اتفاق در سریالهای دیگر هم افتاده و آن گره باز کردنهای یکباره هم مزید بر علت شده است تا مخاطب مطالبهاش این روزها سریالهای پیچیده عجیب و غریب همراه با کلاف سردرگم باشد، در واقع گرهافکنیها و گرهگشاییهای ساده و بدون پیچیدگی برخی از این سریالها مورد نقد است.
نمونههای دیگر هم وجود دارند که گاهی اوقات با فاصله و گاهی هم همزمان روی آنتن اتفاق میافتند، مثل چندی پیش که سریال «افرا»، «در کنار پروانهها» و «همسایه» روی آنتن شبکه یک، دو و سه سیما بودند.
انتخاب لوکیشنهای مشترک در سریال شبکه دو (در کنار پروانهها) و شبکه یک (افرا)، بازیگران مشابهی که در دو مجموعه تلویزیونی ایفای نقش میکنند و حوادثی که حتی نعل به نعل شبیه به هم رخ میدهد و شباهتهایی که رخدادهای این مجموعههای تلویزیونی را به هم نزدیک میکند.
در سریال «افرا» شاهد حادثهای هستیم که در آن فردی کشته میشود و دیگر کاراکترها درگیر داستان او میشوند و همین اتفاق در سریال "همسایه" هم رخ میدهد که فردی بهدلایلی فوت میکند و پزشکی درگیر داستان میشود.
همچنین در سریال «افرا» دیده میشود دختری (مینا وحید در نقش مهتاب) بعد از فوت پدرش با حمایتهای عموی خانواده (مهدی سلطانی در نقش محمود) در رشته پزشکی تحصیل میکند و در زمان حاضر مخالف خواسته عمویش ایستاده است.
در سریال «همسایه» هم شاهد این مسئله هستیم که فردی پدرش را از دست میدهد و با حمایتهای داییاش در رشته پزشکی تحصیل میکند و، اما خلاف خواسته او عمل میکند.
اتفاقی پزشک سریال افرا را درگیر کرده است و بهموازات او میبینیم که یک حادثه پزشک سریال همسایه را نیز درگیر کرده است.
حوادث در دو مجموعه تلویزیونی شبیه به هم پیش میروند و بعد از مدتی هر دو داستان را کش میدهند و هیچ گرهگشایی در مسیر رخداد اتفاق نمیافتد. همچنین در سریال «در کنار پروانهها» شاهد این هستیم که لوکیشنهای استان گیلان محل روایت داستان است، اتفاقی که در سریال «افرا» نیز به همین شکل میافتد.
با نگاهی اجمالی به این مسئله میتوان گفت انتخاب لوکیشن، انتخاب داستان، انتخاب سوژهها، انتخاب بازیگر و غیره... شاید یک اتفاق تصادفی در سه مجموعه در حال پخش بود.
حالا در دو سریال جدید تلویزیون «آتش سرد» و «بیهمگان» هم بهطریقی دیگر این تکرار دیده میشود.
قصه «آتش سرد» درباره دو دوست و شریک بهنامهای «محسن» و «سعید» است. «محسن» شخصیتی مثبت و درستکار دارد، اما «سعید» خیانت در امانت کرده و حق یتیمی را بالا کشیده است. تقابل این دو کاراکتر با یکدیگر، ویژگیهای شخصیت «محسن» و بعضی اتفاقات داستان، مخاطب را بهیاد «بینشان» شبکه سه که اوایل مهرماه به پایان رسید، میاندازد.
حتی برخی اعتقاد دارند شاید دلیل به تأخیر افتادنِ پخش «آتش سرد» که قرار بود از ۲۲ مردادماه و پایان ماه صفر به آنتن شبکه دو سیما برسد، همین همزمانی و شباهتهایش با «بینشان» شبکه سه باشد.
سریال «بینشان» و سریال «آتش سرد»
در سریال «آتش سرد»، کاراکتر «محسن» با بازی پرویز فلاحیپور شخصیت مثبت قصه و قیّم یک کودک یتیم است و شباهتهایی به شخصیت «شهاب» در مجموعه «بینشان» دارد. هر دو کاراکتر سابقه حضور در جبهه را دارند و جانبازند.
منتها «محسن» صاحب یک گلخانه است و در کارخانهای که کودک تحتسرپرستیاش در آن سهم دارد، با «سعید» شریک است، اما «شهاب» خبرنگار اقتصادی و روزنامهنگار بود. هر دو شخصیت در جایگاه خودشان، بهنوعی با فساد مالی مبارزه میکنند و با چنین چالشی درگیرند.
شاید جالبترین جای این ماجرا، بازی پرویز فلاحیپور باشد که این دو کاراکتر را او ایفا کرده است؛ در «بینشان» او را با شهاب بهیاد میآوریم و در «آتش سرد» هم کاراکتر محسن را بازی میکند. این شباهت در نوع وصلت خانوادهها چه در «آتش سرد» و چه در سریالِ چندی پیش شبکه سه (بینشان) وجود دارد.
در این نوع موارد حداقل کاری که عوامل و دستاندرکاران انجام دهند، گریم بازیگر نقش اصلی را تغییر دهند که پرویز فلاحیپور در هر دو سریال، گریم ظاهریاش تفاوتِ جزئی دارند.
این اتفاق در سریال این روزهای شبکه سه هم افتاده است، سریال «بیهمگان» بازیگران کاربلد و حرفهای دارد، داستان را با ریتم درست و خیلی سرراست پیش میبرد، اما بسیاری از بینندگانش در صفحات مجازیشان و حتی برخی کارشناسان، این سریال را خیلی شبیه به «افرا» میدانند.
بهرنگ توفیقی ـ کارگردان
شاید در قدم اول، حضور کارگردانش بهرنگ توفیقی و اشتراک میان بازیگرانش این اتفاق را خیلی نزدیک کرده است. با خواندن این مطلب احتمال دارد دستاندرکاران سریال «بیهمگان» این موضوع را مطرح کنند که این اتفاق امکان دارد در بسیاری از سریالها بیفتد، اما وقتی میبینیم این بازیگران مشابه همان نقشها را تکرار کردهاند این انتقاد را دوچندان میکند.
محمد صادقی در سریال «افرا» نقش پسری نخبه، اما بیپول را بازی میکند که عاشق دختری پولدار میشود که اتفاقاً نقش پدر او را مهدی سلطانی بازی میکند. او بار دیگر در سریال «بیهمگان» همین نقش را بازی میکند؛ جوانی باهوش و نخبه که وضع مالی خوبی ندارد و همین شرایط مالی باعث شده است در رسیدن به عشقش با مانع مواجه شود.
مهدی سلطانی در سریال «پدر»، «افرا» و «بیهمگان»
مهدی سلطانی که بازیگر بسیار کاربلدی است و در سریال «پدر» نقشی ماندگار و در «آقازاده» رگههای تازهای از هنرمندی بهیادگار گذاشت، حالا در گیرودارِ چندین «پدر» قرار گرفته است که پیش از آن بهرنگ توفیقی با نوشته و حامد عنقا با تهیهکنندگی، این اثر را به آنتن رسانده بودند.
سلطانی یک بار دیگر همان مرد کارخانهدار مغرور «افرا» را که نسبت به خواستههای پسرش بیتفاوت بود به نمایش گذاشته است و تنها تفاوت آن این است که اینجا جلوی خواست دخترش الناز سرسختانه، میایستد.
در هر دو مجموعه، نسرین بابایی حضور دارد؛ زنی ساکت و آرام و مادری دلسوز که بیشتر نقش انفعالی مقابل حوادث را دارد، بازیگر گیلانی که با سریال «وارش» دیده شد و در «افرا» و «بیهمگان» بازی خیلی نزدیکی به هم ارائه کرده است.
البته داستانهای عاشقانه همیشه جذاباند و عشق پسر بیپول به دختر ثروتمند را بسیاری از کارگردانان تکرار کردهاند؛ با این اوصاف باز هم مخاطبین میخواهند بدانند سرانجام امیرعلی و الناز در سریال «بیهمگان» به کجا میرسد؛ آیا همچون «افرا» با حادثهای غیرمترقبه عشقشان به پایان راه میرسد و یا کارگردان اتفاق دیگری را پیشبینی کرده است و داستان با وصال به پایان خواهد رسید؟
به این شباهتها در چند سریال اشاره شد و بارها این اتفاق افتاده است، اما لازم است سریالسازان با نگاهی به الگوهای جدید، پیچیدگی و کلاف سردرگم را چاشنی ترسیم فضای قصه، شخصیتپردازی کاراکترها و روایت داستانهایشان در دستور کار قرار بدهند بهجای اینکه به کلیشهها متوسل شوند.
چرا که در این صورت است که سریالهای تلویزیونی به یکنواختی میرسند و درصد پایین بینندگان را به خودشان اختصاص میدهند. تلویزیون برای رهایی از این معضلات و حفظ مخاطب خودش، به فیلمنامههای قدرتمند و کارگردانان کارآزموده نیاز دارد که پیش از آن آثاری را از خود بهجای گذاشتند که هنوز هم در چند نوبت پخش، باز هم سریالهایشان طرفدار دارد.
البته در این راستا، حضور بازیگران تکراری در سریالهای مختلف بهفاصله زمانی کوتاه نیز به اتفاقی رایج در تلویزیون تبدیل شده و این مسئله هم تأثیر منفی بر استقبال تماشاگران از سریالها داشته و خواهد داشت.
شاید اگر تلویزیون برای سریالهایش مثل جشنوارههای سینمایی، ارزیابی بگذارد و سیمرغی قائل شود، آن موقع موتور خلاقیت و نوآوری و جذابیت در معاونت سیما روشن خواهد شد.
حالا که مرکزی همچون سیمرغ آمده بازوی معاونت سیما و گروههای فیلم و سریال شود، ایکاش هم به این سیمرغ اهدایی به سریالسازان بیندیشد و هم اندیشه و تفکر و خلاقیت را به فیلمنامهها و القای جذابیت و هیجان و پیچیدگی را به ساختار مجموعهها بیفزاید، قطعاً هوایی تازه لازم است.