علی علائی گفت: با صراحت میتوان گفت که سینمای ایران به لحاظ پرداخت به تفکرات و دغدغههای جوانان دهه هشتادی همچون بسیاری زمینههای دیگر بسیار کمکار بوده است و البته این موضوع در چند محور قابل بررسی است. اصولا اگر با تقریب علاقهمندیها، دغدغهها و سلایق جوانان و نوجوانان دهه هشتادی را در دسته سینمای کودکان و نوجوانان تعریف کنیم باید بگوییم بخش اصلی تولیداتی که سینمای ایران سالها از دهه هفتاد به بعد در آن پرکار و فعال بوده، در حوزه کودکان و نوجوانان تعریف نمیشود. به عبارتی سینمای ما دهه هشتادیهای پرتعداد را از دست داده است.
آیا سینمای ایران در سالهای اخیر روایتی از دغدغهها و اندیشههای جوانان و نوجوانان و به طور مشخص دهه هشتادیها داشته؟ سینمای ایران چقدر توانسته تصویر قابل باور و ملموسی از آنچه در دنیای ذهنی این نسل میگذرد، ارائه دهد؟ چند قصه و فیلمنامه درباره جهان این نسل و ویژگیهای آن را از نسلهای پیشین جدا میکند نوشته شده؟ اساسا فیلمسازان ما چقدر با این جوانان و نوجوانان و آرزوها و اعتقاداتشان آشنایی دارند؟
به گزارش اعتماد، منظور همین نسل جریانسازی است که در هفتههای گذشته با طرح آشکار و صریح مطالبات خود سبب غافلگیری -حتی فراتر از مرزهای جغرافیایی ما- شدند؛ نسل تلفن هوشمند و جهان دیجیتال که در دوره پسااینترنت متولد شدند و زندگی میکنند.
همان جوانان علاقهمند سینمارو که سالنهای سینما این روزها به خاطر نبودشان خالی است. بیایید پرسش را اینطور مطرح کنیم که آیا سینمای سانسورزده ایران، جرات نشان دادن تواناییهای خاص و متفاوت نسل دهه هشتادی را دارد؟
در این باره با پنج منتقد نامآشنای سینمای ایران گفتگو کردیم و نظرشان را جویا شدیم. متن اظهارات هر کدام از این منتقدان را در ادامه میخوانید.
احمد طالبینژاد: دوستی به دهه هشتادیها میگفت: نسل پپسی کولا؛ من فکر میکردم منظورش نسلی بیخاصیت است. وقتی از او پرسیدم این تعبیر یعنی چه، گفت: روی بطریهای پپسی کولا نوشته شده «در لحظه زندگی کن». یعنی نسلهایی در ایران هستند که در لحظه زندگی میکنند، نه به گذشتهشان توجه چندانی دارند و نه خیلی به آینده فکر میکنند. نگاه طنزآلودی که در این تشبیه هست از نظر من هم تاحدودی قابلقبول بود تا اینکه حوادث یک ماه اخیر اتفاق افتاد.
دهه هشتادیها که الان حول و حوش ۲۰ سال سن دارند، از نظر من، مثل دیگر همنسلانم که عمر و جوانیمان قربانی آرمانگرایی شده، نیستند. آنها به آنچه که ما اعتقاد داشتیم، اعتقادی ندارند و برای بیاعتقادیشان دلیل هم دارند.
آنها به آرمانهایی که نسل ما -یعنی نسل پس از کودتای ۲۸ مرداد- به آن باور دارند، باور ندارند و اساسا نسبت به گذشته چندان شناختی ندارند که بخواهند علاقهای هم نسبت به آن داشته باشند. البته در اینکه شناخت ندارند، مقصر خودشان هم نیستند. این اطلاعات تاریخی از کجا باید به آنها رسیده باشد؟ رادیو و تلویزیون؟ سینما؟ نشریات؟ کتابهای درسی مدارس؟ کجا؟ اصلا چند فیلم راجع به کودتای ۲۸ مرداد ساخته شده که ما توقع داشته باشیم نسل دهه هشتادی یا نسل امروز راجع به شخصیتهای ارزشمند و تاثیرگذاری مثل دکتر مصدق یا دکتر فاطمی و یا دیگر انسانهای شریف و بزرگواری از این دست بدانند و شناخت پیدا کنند.
در هیچ جای این رسانههای عمومی متاسفانه راجع به این مسائل صحبت نمیشود. اگر هم صحبتی بشود، بیشتر تحریف و جعلیات است که به خورد این نسل داده میشود.
بنابراین، این نسل به امروز نگاه میکند و میخواهد در لحظه زندگی کند و آرام و بی دردسر اموراتش را پیش ببرد. البته نه رهای مطلق، چنانکه در غرب میبینیم- و نه آنچنان بسته و گرفتار که واکنشهایش را در این نسل امروز میبینیم.
متاسفانه چیزی که در وجود این نسل به وجود آمده، نفرت و خشم نسبت به شرایط اجتماعی است و این نفرت، زمینهای طولانی هم دارد و مربوط به امروز و دیروز نمیشود. مثلا نگاه کنید به مراسم چهارشنبه سوریها که به عنوان یک جشن ملی مردم و جوانها باید در آن شادی کنند؛ اما میدان شادی را به میدان جنگ تبدیل میکنند و نمونههایی از این دست. میخواهم بگویم آنچه امروز در خیابانها و کوی و برزن میبینیم بیریشه نیست، یکجور عقده یا غده نسبت به وضع موجود است که بالاخره سر باز کرده.
اما در بررسی اینکه سینمای ایران نسبت به این نسل چه رفتاری داشته این پرسش مطرح میشود که آیا سینماگران ما توانستهاند نه تمام بلکه بخشی از ویژگیهای منحصر به فرد این نسل را بازتاب دهند؟
هر چه به ذهنم فشار میآورم فیلمی را به خاطر نمیآورم که در آن به همه ویژگیهای جوانان امروز نزدیک یا اشاره شده باشد.
تک و توک فیلمها و سریالهایی بودند که در چارچوب معیارهای غیر اصولی ممیزی توانستهاند به شکل کمرنگی به بعضی خصوصیات این نسل بپردازند، اما باز هم نه به همه ویژگیهای آنها؛ دلیلش این است که این نسل فضای موردنظر آقایان را باور ندارند.
آن فضایی که تصور میکردند با کتابهای درسی و از طریق مدارس رسمی به ذهن بچهها حقنه کنند، اما نتیجه این شد که بچهها به مرور از این فضا دور میشوند و به راحتی همه اصول و قواعد حقنه شده را زیر پا گذاشته و این را علنا با رفتارشان ابراز میکنند.
این خصوصیات، چون صبغه سیاسی پیدا میکند در رسانههای رسمی از جمله تلویزیون و سینما مطلقا بازتاب پیدا نمیکند. اگر بخواهیم نمونهای از فیلمهای تینایجری نام ببریم، با اغماض فیلم «فصل بارانهای موسمی» ساخته مجید برزگر میتوانیم یاد کنیم. فرزند طلاقی که تنها زندگی میکند این تنهایی را هم دوست دارد و هم از آن متنفر است.
این عشق و نفرت به هر حال در این نسل نهادینه شده. بعضی از آنها به دلیل مسائل خانوادگی -مثلا طلاق- به آن دچار شدند و بعضی آنها هم نگاهشان به تاریخ ایران و اسلام و اینها نیست. اینها همگام با اینترنت متولد شدهاند و از کودکی با این رسانهها دم خور بودهاند، بنابراین دنیای ذهنی آنها وسیعتر از نسلهای پیشین است.
این نکات را چگونه میتوان در فیلمها لحاظ کرد؟ مگر اینکه ممیزی از تنگ نظری دست بردارد و اجازه دهند جوانها در فیلمها خودشان را ببینند. اغلب این جوانها با فیلمهای خارجی حشر و نشر دارند، چرا؟ چون این فیلمها به دنیای ذهنی آنها نزدیکتر است در سینمای امروز ایران کدام فیلم را میتوانیم نام ببریم که به افکار و اندیشههای این نسل نزدیک باشد؟
البته جز کمدیهای نازل و سخیف که برای دمی آسودن از آن استفاده میکنند! خودمان میدانیم این فیلمها چاره درد این نسل نیست. زمانی در سینمای ایران فیلمهای تینایجری هم داشتیم؛ الان هم ساخته میشود، ولی با معیارهای جوانان امروزی هماهنگ نیستند. متاسفانه درها به روی نسل جوان دهه هشتادی در سینمای ایران بسته است و آنها خودشان را بر پرده نمیبینند و این به رفتار اجتماعی این نسل که گاهی اوقات آنچنان خشم و خشونتی از خود به خرج میدهند که پدر و مادر خود را میرنجانند، لطمه زده است؛ ولی سرانجام یک جایی مثل فنر بالا میپرند و وقتی هم بالا پریدند دیگر نمیتوان جلویشان را گرفت و ممکن است این عصیان به ویرانگری تبدیل شود و به نهیلیسمی برسند که هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی عواقب خطرناکی داشته باشد.
سینمای ایران به عنوان مخاطب، مدیون نسل جوان است، ولی بدهکار این نسل هم هست. برای اینکه نتوانسته تا حالا تصویری درست و قابل قبول و ارزشمند از این جوانان به آنها ارائه کند. به نظر من یکی از دلایل بحرانهای سیاسی اجتماعی سطح کشور همین است که جوانان میخواهند مثل نسل گذشته نباشند که جوانی خود را بابت آرمانگراییهای بیحاصل از دست بدهند.
آنها فریاد میزنند که حال را میخواهند و تمایلات خاصی دارند. وقتی پاسخ به این فریاد داده نمیشود به عصیان ختم میشود و، چون در رسانههای دیداری و شنیداری و... از آن حرفی به میان نمیآید و به آن پرداخته نمیشود، برخلاف نسلهای پیش در چاردیواری خانه محدود نیست و با سریال قصههای مجید ساخته کیومرث پوراحمد و آرزوهای محدود آن جوان ارضا نمیشود. اینها آرزوهای بزرگی در سر دارند.
علی علائی:با صراحت میتوان گفت که سینمای ایران به لحاظ پرداخت به تفکرات و دغدغههای جوانان دهه هشتادی همچون بسیاری زمینههای دیگر بسیار کمکار بوده است و البته این موضوع در چند محور قابل بررسی است.
اصولا اگر با تقریب علاقهمندیها، دغدغهها و سلایق جوانان و نوجوانان دهه هشتادی را در دسته سینمای کودکان و نوجوانان تعریف کنیم باید بگوییم بخش اصلی تولیداتی که سینمای ایران سالها از دهه هفتاد به بعد در آن پرکار و فعال بوده، در حوزه کودکان و نوجوانان تعریف نمیشود. به عبارتی سینمای ما دهه هشتادیهای پرتعداد را از دست داده است.
آنها نیز به دلایل متنوعی مخاطب فیلمهای ساخته شده نبودند. مثلا برخلاف دهه شصت، فیلمی در دستهبندی کودکان و نوجوانان که به موضوع جوانان و نوجوانان دهه هشتادی بپردازد و یا دربرگیرنده خصوصیات و روحیات آنها باشد یا ساخته نشده و یا بسیار محدود هستند.
اگر هم به صورت موردی در فیلمهایی دیگر که در دستهبندیها و گونههای رایج و مرسوم سینما قرار میگیرند نوجوانان دهه هشتادی را میبینیم حضور این بچهها و طرح دغدغههایشان خیلی کمرنگ است و آنها در حیطه مهم شخصیتپردازی فاقد عمق لازم هستند.
از آنجایی که تجربه زیست با دو نوجوان دهه هشتادی را دارم، میتوانم کمی از تجربیات شخصی خود در مواجهه با آنها و خصوصیاتشان وام بگیرم تا موضوع بیشتر شکافته شود. دهه هشتادیها براساس ترازها و معیارهای ما نسل پیچیدهای هستند. آنها نسلی نیستند که با چندبار فرمانبری و «بله چشم» گفتن به پدر و مادر بشود کاراکترشان را طراحی کرد.
دهه هشتادیها پیش از آنکه سواد خواندن و نوشتن را بیاموزند، کار با اینترنت را میآموزند و در این فضا و به ویژه شبکههای اجتماعی حضور دارند و عمده اطلاعاتشان را از این طریق کسب میکنند. پس خیلی بیشتر از تصور اولیا و معلمین و مربیها مطلع هستند و بر بیشتر موضوعات این حوزه و حتی حوزههای دیگر بیشتر از بزرگترهایشان اشراف دارند.
باید بپذیریم سواد ما در این حوزهها از آنها کمتر است. آنها حتی گاهی غلطهایمان را میگیرند و اشکالات ما را رفع میکنند. باید بپذیریم که در این زمینهها از آنها کمسوادتریم. آنها بیشتر از پدر و مادرهایشان شبکههای اجتماعی را آموختهاند. آنها انواعی از ارتباط را که نسلهای دیگر با کیفیت و شکلی دیگر تجربه میکردند، چه در حوزه ارتباطات اجتماعی و چه آموزشی و چه سرگرمی در شبکههای اجتماعی تجربه میکنند و از این رو عمده نیازهای ارتباطی آنها از طریق کار با اینترنت و شبکههای اجتماعی برآورده میشود.
به عنوان مثال وقتی دختر خودم در موضوعی دچار چالشی برای تصمیمگیری شد، توصیههای ما را کافی ندانست و از طریق شبکههای مجازی، موضوع و دغدغهاش را با دوستانش مطرح و با کمک و مشورت آنها تصمیمگیری کرد.
اگر خاطرتان باشد قبلا این تصمیم گیریها توسط والدین و به شکل کاملا سنتی و با عباراتی مبنی بر اینکه «صلاح بر این است» و «آنچه من میگویم» گرفته میشد. اینها نسلی نیستند که صلاح کارشان را صرفا باید از خلال نظرات پدر و مادرشان جویا شوند. نسلهای جدید صلاح کارشان -فارغ از درست یا غلط- را از طریق مشارکت در شبکههای اجتماعی مییابند.
این نسل، انسانهایی هستند که کسی نمیتواند تلاش کند آنها را متوجه موضوعی خاص کند و یا آنها را با شعار به چیزی باورمند کند. دهه هشتادیها موجوداتی هستند که اگر پدر و مادرشان موضوعی را به آنها متذکر شوند، بلافاصله صحت و سقم ماجرا را در اینترنت جستوجو میکنند و اگر تصدیق گفتهها را در اینترنت نیابند، حرفهای پدر و مادرشان را حداقل به راحتی قبول نمیکنند. باید در برابرشان استدلال داشت.
به واقع باید گفت این نسل با نسلهای دیگر به شدت متفاوت است. اینها نسل تلفن هوشمند، نسل دیجیتال و نسلی هستند که مفاهیم کلی و جهانشمول را درک میکنند و از این حیث قاطعانه میتوان گفت سینمای ایران در پرداختن به چنین کاراکترهایی نهتنها عقب ماند و ضعیف عمل کرد که حتی تلاشی درخصوص نشان دادن تصویر درستی از آنها نشان نداد.
خلاصه کنم که ما با نسلی مواجه هستیم که به سادگی در برخورد با موضوعات قانع نمیشوند و چه بسا استدلالهایی میآورند تا به شما ثابت کنند حرف شما غلط است. بر استدلال خود پافشاری میکنند و حتی ممکن است از احساس پدر فرزندی هم سود ببرند تا منصرفتان کنند.
میخواهم بگویم با نسلی مواجه هستید که اصطلاحا به راحتی نمیتوان حریفشان شد. پس باید با آنها مدارا کرد، چون نسلی به شدت عاطفی هم هستند. با نسلی مواجه هستیم که برای به دست آوردن هر چیزی حاضر نیستند تن به حقارت بدهند و منزلت و جایگاه برایشان بسیار محترم است. بعضی مواقع آنها خودشان را در مقام طلبکار هم میبینند و روحیه جنگندگی کلامی بالایی دارند.
اگر بخواهم در سینمای ایران از پرداخت حداقلی به نسل دهه هشتاد با چنین ویژگیهایی مثال بزنم، یکی پسر کوچک فیلم «ابد و یک روز» است که در دل خانواده بحرانزده به عنوان آدمی نخبه خودش را حفظ کرد و با شرایط درونی جنگید. همچنین درسا دختر فیلم «درساژ» هم شاهد خوبی بر این مدعاست. دختری که استقلالطلبی، غرور و طبع بلندی دارد.
او هم با شرایط درونی خانواده کنار نمیآید و هم با شرایط و اتفاقات در بیرون خانه میجنگد و در ضمن آزار فکری زیادی میبیند. فیلم «پسران دریا» هم دو کاراکتر پسر دهه هشتادی با ویژگیهایی خاص داشت که خیلی خوب طراحی و اجرا شده بودند.
مصطفی جلالی فخر: بخش مهمی از اینکه سینمای ایران به دهه هشتادیها و دغدغههای آنها نپرداخته به این دلیل است که این نسل را حتی جامعه هم نمیشناسد؛ وقتی جامعه این جوانان را نمیشناسد، طبعا فیلمسازهای ما هم آنها را نمیشناسند و به این ترتیب آنها در بسیاری از مسائل جدی گرفته نمیشوند.
از طرفی فیلمسازان ما انگیزهای هم برای پرداخت به مسائل این نسل نداشتهاند؛ چون همانطور که میدانیم سینمای ایران از مدتها قبل بیمار شده و به تدریج هم اوضاعش بد و بدتر هم شده. به همین دلیل میبینیم فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران عمدتا معطوف به کمدی یا اجتماعی متعلق به طبقات فرودست است و در بین این مضامین جامعه، جریان داشته است و سازندگان آثار هم به همین کلیشهها بسنده کردهاند تا جایی که هیچوقت به ذهنشان نرسیده که موضوعات فیلمهایشان را عوض کرده و افکارشان را به دهه هشتادیها نزدیکتر کنند.
این نفی چند جانبه باعث شده هیچوقت این نسل جدی گرفته نشود و از این رو در سالهای اخیر به ندرت شاهد فیلمهایی بودیم که به این رنج سنی پرداخته شود.
در توضیح خصوصیات دهه هشتادیها باید گفت از آنجایی که این جوانها و بعدتر دهه نودیها نسل متفاوتی هستند، هیچ وقت مورد مقایسه هم با نسلها و سنین دیگر قرار نگرفتهاند.
همچنین این نسل بستر تربیتی متفاوتی برایشان فراهم بوده است و تابع مدرسه و خانواده نبودهاند. از آنجایی هم که فضای مجازی به سرعت پیشرفت کرده، این امکان برای این نسل فراهم شده است که دریافتهایی خارج از محدوده تعریف شده حاکمیت و خانواده داشته باشند. به همین دلیل به نسل متفاوتی تبدیل شدهاند.
برای همین است که در یک ماهه اخیر، دهه هشتادیها همه را غافلگیر کردند و رفتاری از خودشان نشان دادند که غیرقابلپیشبینی بود. برخلاف آنچه گمان میرفت، این تحرکات نشان داد آنها دریافتهای آموزشی و تربیتی متفاوتی داشتهاند؛ اما چرا فیلمهایی با این موضوعات در سینمای ایران ساخته نشده؟
شاید بخشی به این خاطر است که به هر حال این فیلمها از دریچه نگاه حاکمیت و دولت عبور میکند و پروانه نمایش میگیرد. شاید مسوولان مایل نبودند نسلی برخلاف تصوراتشان را به مردم نشان دهند و به همین دلیل به سراغ آنها نرفتند و آنها را از دید پنهان کردند. این جوانان هم از نگاهها پنهان ماندند و خب حالا دیدیم که چگونه شکل و شمایل خود و رفتارهای متفاوت خود را به رخ کشیدند و از خودشان رونمایی کردند.
از نگاه دیگر اگر بخواهیم به موضوعات و دغدغههای دهه هشتادیها ویترینی نگاه نکنیم، این باعث میشود صاحبان مجوز و نمایش و ساخت فیلم به فیلمسازان این نکته را القا کنند تا نسلی را نشان دهند که دوست دارند و خودشان میخواهند؛ اما اگر بپذیریم به دور الزامات و دستورات همانگونه که این نسل هستند آنها را نشان دهیم، شاید به دلیل اتفاقات اخیر نتوانیم تصویر درستی از آنها ارائه دهیم و به سمت انکار شخصیت آنها هم برویم؛ ولی آنچه مسلم است این است که دهه هشتادیها و دهه نودیها بسیار نسل متفاوتی هستند و حتی ممکن است باز هم همه را غافلگیر کنند. پس بهتر است باورشان کنیم و آنها را بشناسیم و باب گفتگو را با آنها باز کنیم.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که نسل دهه شصت و پنجاه و حتی چهل به دلایلی محافظهکار و محتاط شدهاند؛ چون سنشان بالا رفته و به واسطه الزامات و اقتضائات جسارت و شور و حال گذشته را ندارند و وارد حیطههای پرخطر نمیشوند، اما دهه هشتادیها برخلاف آنها هم یافتههای متعددی دارند و هم تعلقات خاصی ندارند و هم وابسته به احتیاطهای پیرامونشان نیستند از این جهت از نسل محافظهکار سبقت گرفته و رهرو آنچه دلخواهشان است، میشوند.
این نسل نشان دادند آدمهای راستگویی هستند که جسارت بالایی در رفتارشان دارند که این جسارت متاسفانه در فیلمسازان ما نیست.
مهرزاد دانش: تصویر نسل دهه هشتاد در سینمای ایران؟ همین که برای یادآوری شمایلی از این نسل در فیلمهای چند سال اخیر، باید کلی اندیشید و به ذهن فشار آورد تا شاید نمونههایی معدود را جستوجو کرد و یافت، خود نشاندهنده این است که نسل دهه هشتادیها، جایگاه چندان پررنگی در فیلمهای ما نداشتهاند و ندارند؛ نسلی که اینک بیش از یک ماه است که همه ما را با هر عقیدهای که داریم، غافلگیر کردهاند و در خیابان و مدرسه و دانشگاه و... و فضاهای مجازی، شمایلی از خود بروز دادهاند که هرگز تصورش را هم نداشتیم و اصلا همینکه از این بچههای نوجوان و جوان، تصوری نداشتیم، مقدمهای است برای این ایده که تصویر اینان چه در سینما و چه در غیرسینما، از حوزه ذهنی و فکری ما غایب بود.
درباره سنین نوجوانی و جوانی نسلهای قبلی البته میتوان سراغ از فیلمهای متنوعی گرفت؛ از باشو غریبه کوچک گرفته تا دختری با کفشهای کتانی، از مصایب شیرین تا سال دوم دانشکده من...، اما دهه هشتادیها کجا هستند؟
شاید بیربط باشد؛ اما اکنون دارم به فیلمهای اصغر فرهادی فکر میکنم که در بیشترشان کودکان یا نوجوانهایی حضور دارند که شاید نقش اصلی هم برعهده نداشته باشند، اما حالت چشمان خیرهشان به بزرگترها، که ترکیبی از نگرانی و پرسشگری است، یکی از مایههای همیشگی آثار اوست.
شاید حالا خیلی از این دهه هشتادیها که در کودکی شاهد انواع و اقسام تناقضها و تعارضهای اجتماعی و خانوادگی و انسانی در بستر حقوقی و اخلاقی و آموزشی و عرفی و سازمانی بودهاند، حالا با طغیان علیه همه آن تناقضها، خواهان رهایی هستند و چگونه میتوان در سینمایی سانسورزده و شعاری و منقطع از واقعیتهای پیرامونی و انعکاسهای بیرونی، از این میل به رهایی سخن گفت؟
سالها گمان کردند با نمازخوان کردن مجید داستانهای مرادی کرمانی در کتب درسی، انیمیشنسازی از روی قصص آیینی همچون موسی و سپاه فیل ابرهه، پخش سرودهای نوحهوار از در و دیوار شهر، سانسور اندام لوگوی مادهگرگ یک باشگاه فوتبالی، باحجاب کردن عروسک قورباغه و موش و گربه از برنامه کودک و... میتوانند تولید محتوای فاخر برای تربیت نسل جدید کنند؛ اما هیچ خبر نداشتند نسل جدید اصولا دغدغهای برای اصل و بنیاد هیچیک از اینها نداشت و در پشت شمایل ساکت و خیرهاش به صفحات لپتاپ و گوشی همراه و هدفون بر گوش، داشت خودش را میساخت برای روزهایی که فریاد سر دهد و اعتراض کند به همه قطعیتانگاریهایی که بر نسل خودش و حتی نسل پیشینیانش روا داشته شده بود.
سینما عرصه تصویر و ضرباهنگ است. این روزها تصویر و ضرباهنگهای جوانانه و نوجوانانه بیش از هر نمود و ریتم دیگری در نبض شهر میتپند. آیا سینما میتواند دستکم همین الان راوی و ثبتکننده بخشی از این ضربان تپنده باشد یا باز هم سراغ کلیشههای ذهنی از این نسل خواهد رفت؟ امیدوارم پاسخ، غیر از حدس قریب به یقینی باشد که در ذهن نگارنده جاری است.
آرش خوشخو: معتقدم، سینما الزاما نباید دغدغه یک نسل را بازتاب دهد، چراکه اگر مسائل و موضوعات مربوط به یک طبقه یا یک قشر و یا یک گروه مهم باشد مباحثشان خود به خود با قصههای روز سینما هماهنگ میشود و در فیلمها نمود پیدا میکند.
به عنوان نمونه در دهه هفتاد به دلیل رخداد دوم خرداد و نقشی که دختران جوان در این رویداد تاریخی -یعنی انتخابات- داشتند دختران دهه شصتی به یکباره وارد عرصه سینمای آن سالها شدند. حضور دختران جوان در فیلمها به واسطه نقشی که در معادلات اجتماعی داشتند، پررنگتر میشود و حتی بسیاری از فیلمها با حضور دختران جوان دهه شصتی ساخته میشود. فیلمهایی نظیر «من ترانه پانزده سال دارم»، «دختری با کفشهای کتانی»، «مصایب شیرین» یا «روز سوم» و «درخت گلابی» که بازیگرهای جوانی هم به واسطه این فیلمها به سینمای ایران معرفی شده و در زمره بازیگران اصلی به شمار رفتند.
در واقع متولدین دهه شصت که با یک رشد انفجاری جمعیت در سالهای ابتدای بعد از انقلاب همراه بودند، وقتی به سن نوجوانی و جوانی رسیدند، مشکلاتشان به مشکلات اصلی حاکمیت بدل شد. کنکور، شغل، حجاب، ارتباط با جنس مخالف و... به همین جهت از مقطعی به بعد، فیلمها رنگ و بوی مشکلات این جوانان دهه شصتی را گرفتند.
اتفاقی که از نیمه دوم دهه هفتاد در سینمای ایران شکل گرفته بود. بعد از این مرحله رشد جمعیت کم میشود و حالا دیگر بچههای نسل دهه شصت تشکیل خانواده میدهند و بچهدار میشود.
به همین جهت، تب ساخت فیلمهای ملودرام در سینمای ایران بالا میگیرد و مشکلات جوانان دهه شصت بر بستر خانواده روایت میشود. میخواهم بگویم سینمای ایران بعد از انقلاب به واسطه نقشی که جوانان دهه شصت در تحولات اجتماعی چهل سال اخیر داشتند، بیشتر در سیطره این نسل بوده.
اما حالا با اتفاقاتی که این چند وقته در کشور رخ داده از چهرههای دهه هشتاد رونمایی شد. به این معنی که آنها هم در تغییر و تحولخواهی و طرح مطالبات نقش مهمی به عهده گرفتند. طبیعی بود که تا به حال از آنها نه صحبتی بود و نه نقش برجستهای در جامعه ایفا کرده بودند.
پس خواستههای آنها در فیلمها نمود پیدا نمیکرد؛ اگر هم موضوعات و مسائل مربوط به دهه هشتادیها در فیلمها مطرح میشد، بیشتر به مقتضیات داستان مربوط بود و به ویژگیها و خصوصیات این نسل نمیپرداخت؛ اما از این به بعد به صورت خودکار چهرههای این جوانان در فیلمها نشان داده میشود.
یعنی سینما مجبور است به کنشهای آنها واکنش نشان دهد. به گمانم از این به بعد سینمای ایران با موجی از فیلمهای جوانانه یا نوجوانانه روبهرو است که خواستههای آنها را در داستانهایش نشان میدهد.
از این حیث هر اتفاق مهمی که قرار است در سینمای ایران برای این نسل شاهد باشیم بعد از ماجراهای اخیر است ...
به نظر من از این به بعد با موجی از فیلمنامهها و قصهها در سینمای ایران مواجه میشویم که حول زندگی و خواستههای جوانان دهه هشتاد میچرخد و به این واسطه بازیگران جدید و جوان بیشتری از دهه هشتاد در فیلمها میدرخشند.
همانطور که در تمام این سالها حضور بازیگران جوان دهه شصت به واسطه اهمیت نقششان در فیلمهای سینمای ایران بیشتر بوده؛ از گلشیفته فراهانی، نگار جواهریان، باران کوثری، طناز طباطبایی، هانیه توسلی، الناز شاکردوست و... از این به بعد نسل بازیگران جوان و جدیدی از دهه هشتادی در فیلمها میبینیم. برخلاف بازیگران دهه هفتاد که به واسطه اقتضائات داستانی و فیلمنامه تعدادشان بسیار کم و محدود است.
طالبینژاد: نسل دهه هشتاد از آرمانهای نسل ما و اساسا از گذشته چندان شناختی ندارند که بخواهند علاقهای به آن داشته باشند. البته در اینکه شناخت ندارند، مقصر خودشان هم نیستند. این اطلاعات تاریخی از کجا باید به آنها رسیده باشد؟ رادیو و تلویزیون؟ سینما؟ نشریات؟ کتابهای درسی مدارس؟ کجا؟ اصلا چند فیلم راجع به کودتای ۲۸ مرداد ساخته شده که ما توقع داشته باشیم نسل دهه هشتادی یا نسل امروز راجع به شخصیتهای ارزشمند و تاثیرگذاری مثل دکتر مصدق یا دکتر فاطمی یا دیگر انسانهای شریف و بزرگواری از این دست بدانند و شناخت پیدا کنند.
علایی: اگر علاقهمندیها، دغدغهها و سلایق جوانان و نوجوانان دهه هشتادی را در دسته سینمای کودکان و نوجوانان تعریف کنیم، باید بگوییم بخش اصلی تولیداتی که سینمای ایران سالها از دهه هفتاد به بعد در آن پرکار و فعال بوده، در حوزه کودکان و نوجوانان تعریف نمیشود. سینمای ما دهه هشتادیهای پرتعداد را از دست داده است. آنها نیز به دلایل متنوعی مخاطب فیلمهای ساخته شده نبودند. برخلاف دهه شصت، فیلمی در دستهبندی کودکان و نوجوانان که به موضوع جوانان و نوجوانان دهه هشتادی بپردازد یا دربرگیرنده خصوصیات و روحیات آنها باشد یا ساخته نشده یا بسیار محدود هستند.
جلالی فخر:، اما چرا فیلمهایی با این موضوعات در سینمای ایران ساخته نشده؟ شاید بخشی به این خاطر است که به هر حال این فیلمها از دریچه نگاه حاکمیت و دولت عبور میکند و پروانه نمایش میگیرد. شاید مسوولان مایل نبودند نسلی بر خلاف تصوراتشان را به مردم نشان دهند و به همین دلیل به سراغ آنها نرفتند و آنها را از دید پنهان کردند. این جوانان هم از نگاهها پنهان ماندند و خب حالا دیدیم که چگونه شکل و شمایل خود و رفتارهای متفاوت خود را به رخ کشیدند و از خودشان رونمایی کردند.
دانش: در بیشتر فیلمهای اصغر فرهادی کودکان یا نوجوانهایی حضور دارند که شاید نقش اصلی هم برعهده نداشته باشند؛ اما حالت چشمان خیرهشان به بزرگترها که ترکیبی از نگرانی و پرسشگری است، یکی از مایههای همیشگی آثار اوست.
شاید حالا خیلی از این دهه هشتادیها که در کودکی شاهد انواع و اقسام تناقضها و تعارضهای اجتماعی و خانوادگی و انسانی در بستر حقوقی، اخلاقی، آموزشی، عرفی و سازمانی بودهاند، حالا با طغیان علیه همه آن تناقضها، خواهان رهایی هستند؛ چگونه میتوان در سینمایی سانسورزده و شعاری و منقطع از واقعیتهای پیرامونی، از این میل سخن گفت؟
خوشخو: به نظر من از این به بعد با موجی از فیلمنامهها و قصهها در سینمای ایران مواجه میشویم که حول زندگی و خواستههای جوانان دهه هشتاد میچرخد و به این واسطه بازیگران جدید و جوان بیشتری از دهه هشتاد در فیلمها میدرخشند.
همانطور که در تمام این سالها حضور بازیگران جوان دهه شصت به واسطه اهمیت نقششان در فیلمهای سینمای ایران بیشتر بوده، از این به بعد نسل بازیگران جوان و جدیدی از دهه هشتادیها در فیلمها میبینیم. برخلاف بازیگران دهه هفتاد که به واسطه اقتضائات داستانی و فیلمنامه، تعدادشان بسیار کم و محدود است.
چند درست مردم دنبال سینما و این چیزها هستند به 10 درصد هم نمی رسند
ولی برعکس بیش از 70 درصد رسانه ها اخبار و اطلاعات سینما و حواشی است