روسها در دوره پوتین باید از خود پرسشهایی مشابه معضلاتی که آلمانیها در دوران رایش سوم با آن مواجه بودند را بپرسند. نقش آنان در جنگ رخ داده توسط کشورشان چیست؟ تا چه اندازه به خود اجازه میدهند که در اینباره بدانند؟ آیا زمانی که لازم باشد نافرمانی خواهند کرد؟
فرارو- آندریاس کلوت ستوننویس بلومبرگ که مسائل مرتبط با سیاست اروپا را پوشش میدهد. او پیشتر سردبیر روزنامه آلمانی «هاندلزبلات» و نویسنده نشریه اکونومیست بود.
به گزارش فرارو به نقل از بلومبرگ، از آنجایی که استراتژیستهای نظامی در غرب با تشدید تنش هستهای احتمالی توسط «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه، در حال بررسی نقشی هستند که نافرمانی میتواند داشته باشد، پرسشهایی مطرح میشوند مبنی بر آن که اگر پوتین دستور بمباران هستهای را صادر کند، اما دیگران در زنجیره فرماندهی از اجرای آن دستور خودداری ورزند چه خواهد شد؟ آیا ایالات متحده و متحداناش اکنون باید سعی کنند آن افراد را تحت تاثیر قرار دهند؟
سناریوهای نافرمانی از مخالفت وجدانی تا شورش آشکار، دور از ذهن نیستند. اگر پوتین وضعیت را تشدید کند ممکن است تصمیم بگیرد از به اصطلاح کلاهکهای تاکتیکی استفاده کند. این کلاهکها اکنون در انبارهای تسلیحاتی روسیه وجود دارند و برای استفاده ابتدا باید به پایگاههای پرتاب منتقل شوند و روی موشکها نصب شوند. برای اجرایی شدن عملیات دهها افسر باید فرمان را امضا کنند تا فرمان انتقال یابد؛ زیرا از این موضوع آگاهی دارند که سرویسهای جاسوس غربی در هر مرحله آنان را زیر نظر دارند.
ما میتوانیم فرض کنیم که بسیاری از این افسران دچار تردید خواهند شد. آنان ممکن است در محافل خصوصی با جنگ پوتین علیه اوکراین مخالفت کنند. آنان ممکن است نخواهند در قتل عام راه اندازی شده توسط پوتین شریک باشند. آنان ممکن است از تشدید کنترل نشده وضعیت که منجر به آرماگدون یا جنگ آخرالزمانی میشود نگران باشند. هم چنین، ممکن است به سادگی آگاه باشند که یکی از گزینههای «جو بایدن» رئیس جمهور ایالات متحده، پاسخ دادن به بمب هستهای روسیه از طریق حمله نظامی متعارف است که پایگاهی را که موشک از آن شلیک شده را از بین میبرد و در نتیجه اجرای دستور پرتاب میتواند به مثابه یک خودکشی باشد.
ظرفیت بالقوه دیگر برای نافرمانی در بلاروس ظاهر میشود. جایی که روسها بار دیگر در حال جمع آوری نیرو هستند تا جبهه جدیدی را علیه اوکراین تشکیل دهند. در یک سناریو «الکساندر لوکاشنکو» دیکتاتور مینسک و از یاران مسکو نیروهای بلاروسی تحت امر خود را برای جنگیدن کنار روسها علیه اوکراینیها اعزام میکند.
«سویتلانا تسیخانوسکایا» رهبر تبعیدی جنبش اپوزیسیون دموکراسی خواه بلاروس میگوید: «اگر او مطمئن بود که آنان میجنگند به ارتش بلاروس دستور میداد تا در این تهاجم شرکت کنند. اما لوکاشنکو مطمئن نیست. هم او و هم پوتین ظاهراً نافرمانی تودهای در صفوف بلاروس را اگر نه محتمل، اما امری ممکن میدانند».
پس از آن که لوکاشنکو به دنبال آخرین انتخابات برگزار شده در سال ۲۰۲۰ میلادی خود را پیروز اعلام کرد و در واقع، نتایج را به سرقت برد تعداد زیادی از بلاروسیها به خیابانها ریختند تا او را سرنگون کنند. آنان هم چنین در کنار همسایگان اوکراینی خود درخواست نزدیکی به اتحادیه اروپا و آزادی را مطرح کردند.
لوکاشنکو به طرز وحشیانهای آن جنبش اعتراضی را سرکوب کرد. اگر او اکنون به سربازان تحت امرش دستور دهد که به سمت اوکراینیها شلیک کنند آنان ممکن است جبهه خود را تغییر دهند و به سوی یاران دیکتاتور بلاروس تیراندازی نمایند و یا ممکن است برای خودداری از حضور در جنگ اوکراین از صحنه نبرد فرار کنند.
تاریخ مملو از پیشینههایی برای اقدامات قاطع درباره نافرمانی نظامی توسط یک فرد یا کل اعضای یک هنگ است. در طول نبرد لایپزیگ در سال ۱۸۱۳ میلادی کل گروه ساکسونها که برای ناپلئون میجنگیدند ناگهان در میدان جنگ چرخش موضع از خود نشان دادند و به ائتلاف ضد او پیوستند. در مارس ۱۹۱۷ میلادی اولین انقلاب از دو انقلاب روسیه در آن سال با پیوستن واحدهای زبده گارد امپراتوری به تظاهرکنندگان آغاز شد.
به طور خاص در زمینه هستهای حتی یک فرد نیز میتواند وضعیت را تغییر دهد. برای مثال، در یک روز در صبح سال ۱۹۸۳ میلادی زمانی که رایانههای اتحاد جماهیر شوروی گزارش دادند (که بعدا مشخص شد تشخیص اشتباه بوده است) که موشکهای اتمی از سوی ایالات متحده شلیک شده «استانیسلاو پتروف» افسر وظیفه بود.
به او دستور داده شده بود که فورا حمله تلافی جویانه را آغاز کند. او بعدا گفت که در ارزیابیای سریع تصمیم گرفت که فرمان را اجرا نکند. او برای چند ثانیه وحشتناک به صفحههایی که راه اندازی حمله موشکی را با چشمک نشان میدهند خیره شد. فرمان را اجرا نکرد و زنگ خطر را برای مافوق خود به صدا در نیاورد. او با نافرمانی خود جهان را نجات داد.
سربازان در جبهه باید همواره چنین تصمیمات انفرادیای را از نظر وجدانی اتخاذ کنند حتی زمانی که خطرات هستهای وجود ندارد. در سال ۲۰۱۱ میلادی به دو سرهنگ در نیروی هوایی جمهوری عربی لیبی دستور داده شد که غیر نظامیان را در بنغازی بمباران کنند؛ آنان در عوض با تغییر مسیر جنگندههای میراژ اف -۱ جنگندهها را در مالت فورد آوردند و در آنجا درخواست پناهندگی خود را ارائه کردند.
تنش بین اطاعت کورکورانه و نافرمانی به قدمت جنگ سازمان یافته است. بهطور قابل توجهی مقامهای ارشد از هرگونه گسیختگی در خطوط قدرت میترسند، زیرا این امر میتواند منجر به شکست نظم، فرمان و توانایی مبارزه شود. با این وجود، تعظیم بردهوار در برابر فرمان کاری بدتر است. آلمانیهایی که هولوکاست را مرتکب شدند بعدا ادعا کردند که «صرفا از دستورات پیروی میکردند». نه قضات دادگاه نورنبرگ و نه کل جهان خریدار این بهانه تراشی و توجیه نبودند. امروزه آلمان پس از جنگ با آموختن یک درس مستقیم "نافرمانی در شرایط خاص به جای تسلیم شدن در برابر فرمان" را برسمیت میشناسد.
روسها در دوره پوتین باید از خود پرسشهایی مشابه معضلاتی که آلمانیها در دوران رایش سوم با آن مواجه بودند را بپرسند. نقش آنان در جنگ رخ داده توسط کشورشان چیست؟ تا چه اندازه به خود اجازه میدهند که در این باره بدانند؟ آیا زمانی که لازم باشد نافرمانی خواهند کرد؟ کسانی که این کار را انجام میدهند همان طور که «استانیسلاو پتروف» زمانی انجام داد ممکن است جهان را نجات دهند.