میرزا محمد نصیرالحسینی را که در شعر «فرصت» تخلص میکرد و از این رو به فرصت شیرازی (فرصتالدوله شیرازی) معروف شد، شاید بهسان شخصیتهای دیگری، چون وصال شیرازی و شوریده شیرازی، بیشتر بهعنوان یکی از جمیع شاعران شیرازی در ذهن داشته باشیم؛ اما واقعیت این است که او در حوزههایی، چون نقاشی، موسیقی، جهانگردی، زبانشناسی، نقشهکشی، تاریخپژوهی و ... نیز کارهای قابل توجهی انجام داده است.
شاید بارها از خیابان «فرصت شیرازی» در تهران، شیراز یا برخی شهرهای دیگر رد شده باشید؛ اما ندانید که این، نام یکی از پیشروان فرهنگ مدرن در دوران منتهی به مشروطهخواهی است که در زمینههای مختلف دانشی، فردی جامعالاطراف بود؛ از فقه و شعر گرفته تا تالیف «رساله شطرنجیه»!
به گزارش ایسنا، میرزا محمد نصیرالحسینی را که در شعر «فرصت» تخلص میکرد و از این رو به فرصت شیرازی (فرصتالدوله شیرازی) معروف شد، شاید بهسان شخصیتهای دیگری، چون وصال شیرازی و شوریده شیرازی، بیشتر بهعنوان یکی از جمیع شاعران شیرازی در ذهن داشته باشیم؛ اما واقعیت این است که او در حوزههایی، چون نقاشی، موسیقی، جهانگردی، زبانشناسی، نقشهکشی، تاریخپژوهی و ... نیز کارهای قابل توجهی انجام داده است.
در حوزههایی، چون حساب، هندسه، فقه، معماری، باستانشناسی، فلسفه، منطق، اصول و کلام نیز سررشته داشته و بعضا آثاری بر جای گذاشته است. ضمن آنکه علاوه بر ادبیات فارسی، بر ادبیات عربی نیز مسلط بوده است.
فرصت شیرازی سال ۱۲۳۳ خورشیدی در شیراز متولد شد و پس از حدود ۶۶ سال زندگی پُر نقش، در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در همین شهر چشم از جهان فرو بست. پیکر او را درست در مجاورت مزار حافظ شیرازی و در ضلع شمالی آن دفن کردند.
پس از سالها و در طرح نوسازی آرامگاه حافظ، سنگ قبر او را که به یکی از شعرهای خودش مزین بود، به موزه سنگ واقع در عمارت هفتتنان شیراز منتقل کردند و به جایش یک سنگ قبر خارج از بنای فعلی در همان قسمت شمالی محوطه آرامگاه نصب کردند.
او شاید بیش از هر چیز به نقاشی علاقه داشت. با همین هنر بود که در جوانی بهعنوان مربی نقاشی به حریم درباره سلطنتی قاجار راه یافت و لقب فرصتالدوله را هم مظفرالدین شاه که به او علاقه داشته، اعطا کرده است. در همین حوزه ظاهرا به طراحی فرش و قلمزنی و نیز نقشهکشی سازهها و مناطق هم پرداخته است.
خودش گفته است: «.. در این اوقات که سنم تازه به یازده رسیده بود، بسیار مایل شدم که گاهی در صنعت نقاشی نیز اوقاتی صرف کنم. بهواسطه اینکه پدرم در زمان طفولیت، تفننا به حکم پدرش بدین علم مبادرت نموده بود و در فنون نقاشی تذهیب را دارا بود و صفایح صحایف را زینتآرا، ولی من مایل به صورتگری بودم و این کالای والا را مشتری. بسیاری از کارهای فرنگستان و باسمههای انگلستان را جمع کرده، از روی آنها مشق میکردم و به پدر خود مینمودم و تعلیم میگرفتم. اتفاقا اگر به استادی میرسیدم نیز کسب اطلاع میکردم و از روی برهان این عمل را به درجه کمال رسانیده که مدد معاش والدین و اخوان و متعلقاتم از این رهگذر بود»
.... صورتگریست پیشهام آنسان که فیالمثل / گر از صنایعم بهسوی چین کند گذار
صورتگران چین همه گردند منفعل / وز صنع خویشتن همه آیند شرمسار
اندر عراق و پارس درین صنعتم شهیر / مشهور هر دیارم و معروف شهریار ...
فرصت از جمله شهروندان دوران قاجار است که به اروپا سفر و در آنجا تحصیل کرده است. در همین رفت و آمدها، از متخصصان غربی خط میخی را هم آموخت و در این زمینه نیز یکی از اولینها شد. علاوه بر اینکه سالها پایانی عمر را در حالتی سکون و انزواگونه به جذبههای عرفانی میپرداخته، ظاهرا ازدواج نکردن او باعث شده است با فرصت بیشتری به سرکشی در علوم و فنون فرهنگی و هنری، مخصوصا در سفر به نقاط مختلف، بپردازد.
گاهی در آثارش به عبارتهایی از زبانهای انگلیسی، فرانسوی، هنری، سانسکریت، لاتین، بنگالی و عربی اشارههایی دارد که نشان میدهد با این زبانها دستکم آشنایی نسبی داشته است.
«بحورالالحان»، «دریای کبیر» و «آثار عجم» از مهمترین آثار کتابی فرصتالدوله شیرازی هستند. او همچنین اثر مکتوبی دارد بهنام «رساله شطرنجیه» که میتوان گفت، قرنها پس از کتابی در این زمینه که ابوریحان بیرونی از هند آورد، نخستین کتاب ایرانی است که در زمینه بازی شطرنج به نگارش درآمده و ما از آن اطلاع داریم. او ظاهرا این کتاب را در عنفوان جوانی و حدود ۱۸ سالگیاش نوشته که میشود حدود ۱۲۵۰ خورشیدی، یعنی حدود ۱۵۰ سال پیش.
خودش نوشته است: کتاب شطرنجیه که از تالیفات من است، در آن یک دو سال که حسامالسطلنه والی فارس بود، به اسم او نوشتم و در آن کتاب نخست از حرمت برد و باخت آن بیاناتی کردهام و بعد منافع علم آن را شرح دادهام و نام مخترع و سبب اختراع آن را و انتسابی که شطرنج به علم اعداد دارد و ادوات و آلات آن را همه بیان نمودهام. بالجمله کتاب را از نظرش گذرانیدهام و ایضا خلعتی شایگان و انعامی شایان یافتم.
خیز و هین شطرنج راای خادم محفل بیار
تا که یکدم با حریف خود نمایم کارزار
گسترم نیکوبساطی پس پی پیکار خصم
لشگر آرایم همی در آن بساط از هر کنار
آورم آنگه نخستین شاه را در قلبگه
خود وزیرش در یمین و ژنده پیلش در یسار
در یسار پیل، اسب و در یسار اسب، رخ
باز پیلی را دهم در جانب فرزین قرار
باز اسب و باز رخ اندر یمینِ ژندهپیل
پیشرو زانها پیاده خود قطار اندر قطار
...
خصم در هر چار میدان صف صف آراید سپه
ما هم آراییم صف صف لشگری با اقتدار
در یکی میدان از آن لشگر فرستم خود دو تن
پنج دیگر را دهم در دومین میدان قرار
در سوم میدان سه تن، هم پنج تن در چارمین
سر به سر جنگآزمای و نامجوی و نامدار...