از پدیدههای جدید آموزشی در سالهای اخیر «نومدرسه»هایی هستند که ادعا میکنند عمیقتر و مفهومیتر سعی در آموزش مفاهیم درسی به دانش آموزان دارند «نومدرسه»هایی که آنها را با عنوانهایی مانند «مدرسه طبیعت» یا «مدرسه خلاقیت» میشنویم که گفته میشود کلاسهای درسشان هیچ ارتباطی با کلاسهای سنتی ندارد و ممکن است این سوال را در ذهن والدین ایجاد کند که درون این مدارس چه میگذرند؟
زمانی که نام مدرسه را میشنویم، تصاویری مثل: تخته، میز، نیمکت، گچ، دفتر و کتاب در ذهنمان نقش میبندند. این تصاویر نمادهایی هستند که از گذشته تا به امروز در سیستم آموزش دنیا و هم چنین سیستم آموزش ما نقش فعال داشتهاند.
به گزارش ایسنا، مدارس در کشور ما از زمان مشروطه کمکم تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر از زندگی افراد، از کودکی تا بزرگسالی شده است و از همان زمان تاکنون همواره یک شیوه رسمی و کلی و یکسان وجود داشته است. محتوای درسی همواره در تمام مقاطع و در کل کشور مشترک بوده است، تفکیک جنسیتی و تقسیم بندی بر اساس رده سنی وجود داشته است و تنها در شیوهی رفتار با دانش آموزان و همچنین نحوه تدریس اندک تفاوتهایی در مدارس مختلف و در ادوار مختلف را شاهد بودهایم.
برای همین است که کمتر کسی پیدا میشود که تصویر ذهنیاش از مدرسه چیزی غیر از آنچه گفتیم باشد. اما در سالهای اخیر و با رشد و گسترش رویکردهای مختلف آموزشی در دنیا شاهد تشکیل مدارسی متفاوت هستیم که هم در شکل ظاهری و هم در محتوای آموزشی تفاوت زیادی با شیوه رسمی آموزش در کشورها دارند.
این مدارس نوین که اغلب بنیانگذاران آنها نامی غیر از مدرسه مانند «نو مدرسه» «مدرسه طبیعت»، «مدرسه مشارکتی»، «مدرسه خلاقیت» و... را برای آنها برگزیدهاند در کشور ما نیز اگرچه به تعداد اندک، اما وجود دارند.
از در سبز رنگ کوچکی در منطقه شلوغ و پرازدحام منطقه سه تهران وارد یک حیاط مربع شکل شدیم، رنگ و نقاشیهای مختلفی روی آسفالت کف حیاط کشیده شدهاست، بعضی از نقاشیهای روی زمین و روی دیوارها به نظر تازه میآیند و عبور از آنها بدون آنکه رنگی شویم دشوار است.
در گوشه دنجی از حیاط چند دانش آموز با جثههای ریز و درشت درحال بازیای شبیه به بیست سوالی هستند. از آنها آدرس محل برگزاری معارفه را میپرسیم، یکی از آنها در جواب به سالنی در پشت ساختمان کوچک دو طبقهای که در وسط حیاط است اشاره میکند.
سالن هنوز پر نشده است، خانم جوانی بدون میکروفن، ولی با صدای رسا شروع به خوشامد گویی به مهمانان میکند و از چند دانش آموز درخواست میکند که از مهمانان پذیرایی کنند.
«ما در این دو سال همواره در تلاش بودهایم که خانه دومی برای بچهها بسازیم، بچههای ما اینجا را محل کسب علم و در مقابل خانهشان را محل استراحت و تفریح نمیدانند بلکه خانه و مدرسه برایشان هردو مکانهایی برای پرورش خلاقیت و یادگرفتن راه و رسم زندگی است.»
در پشت سر او اسلایدهایی نمایش داده میشوند که تکرار حرفهایش به شکل رسمیتر است. گاهی هم عکسهایی از فعالیتهای بچهها در سال گذشته لابهلای آنها نمایش داده میشود. فعالیتهایی مثل سفالگری، آشپزی، نجاری و حتی نظافت فضای مدرسه توسط دانش آموزان.
او در ادامه میگوید: " در اینجا بچهها موظف هستند با خود تنها یک سری وسایل شخصی را هر روز بیاورند، به دفتر و کتاب احتیاج پیدا نمیکنند و فقط زمانی که علاقه دارند در قصه خوانی شرکت کنند کتابهایی را برای آنها تهیه میکنیم. ما از ابتدای بازگشایی نومدرسه پس از ایام کرونا اهداف خود را کمی پالایش کردهایم و قصد داریم بچههایی با روایت جدید از آموزش، پرورش بدهیم.»
بعد از حدود ۳۰ دقیقه سخنرانی او درباره اهداف مدرسه؛ یک نفر از حاضرین از او درباره روش آموزش و اینکه در نهایت بعد از یک سال دنبال کردن این اهداف چه انتظاری اولیا از فرزندشان باید داشته باشند میپرسد و او پاسخ میدهد: «همانطور که میدانید تمام آموزشهای ما غیرمستقیم است، ما در اینجا پروژههای مختلفی را برای بچهها بدون محدودیت سن و جنسیت تعریف میکنیم، بچهها هر روز که وارد فضای اینجا میشوند خودشان انتخاب خواهند کرد که امروز در کدام پروژه شرکت کنند و این آغاز انتخاب گری در آنها خواهد بود.
گاهی بچهها دوست دارند فقط تماشاگر باشند و گاهی میل به مشارکت در کار گروهی مثل پروژه زیباسازی باغچهها را دارند که ما همواره در تلاش خواهیم بود به انتخاب آنها احترام بگذاریم. البته از آنها درباره علت انتخابشان سوالاتی خواهیم پرسید که ذهنشان به داشتن استدلال عادت کند. ممکن است در انتهای سال فرزند شما قادر به حل مسائل ریاضی نباشد، اما او خواهد توانست مسائل شخصیاش مثلا درمورد حلقهی ارتباطیاش را حل کند.»
دو نفر از حاضرین در جلسه یادداشتهایی را همزمان با توضیحات خانم جوان مینویسند و بعضی فقط تلاش میکنند تصوری از روش کار آنها را کشف کنند. در هرصورت همه چیز کمی گنگ و ناشناخته است. بعد از سخنرانی چهار خانم و دو آقای جوان خودشان را معرفی و سمتهای خود را در مدرسه شرح میدهند. پیداست که تقسیم کارها بین مربیان مرز دقیق و مشخصی ندارد و هیچکدام کار تخصصیای انجام نمیدهند.
وقتی دانش آموزان مشغول بازی و انجام فعالیتهای مختلف هستند چهار مربی خانم بر کارهایشان نظارت دارند. یکی از آقایان مسئول کارگاه نجاری است و دیگری هم مسلط به زبان انگلیسی است و با بچهها قرار است زبان کار کند.
در پایان، خانم سخنران فرمی را برای پیش ثبتنام تحویلمان میدهد که در آن مشخصات اولیه فرزند و نحوهی پرداخت شهریه نوشته شده است. شهریه برای ۹ ماه پنجاه ملیون تومان در نظر گرفته شده که در سه قسط قابل پرداخت است.
این تعبیریست که یکی از مادرانی که فرزندش در یکی از مدارس مشابه به نومدرسهای به کار میبرد. آنها در یکی از مناطق نسبتا مرفه شهر یزد زندگی میکنند و مدرسه در اطراف شهر قرار دارد. این مادر معتقد است در این مدارس، ابتدا همه چیز ناشناخته، ولی منطقی به نظر میرسد.
او که فرزندش از شش سالگی، هم زمان با شروع سن پیش دبستانی به مدت سه سال در مدرسهای به نام مدرسه طبیعت درس خوانده به ما میگوید: «در شهر ما تعداد مدارس زیاد نیست، خصوصا در سالهای اخیر که تعداد دانشاموزان افت چشمگیری داشته است. من به شکل اتفاقی با یک مدرسه به نام مدرسه طبیعت آشنا شدم. خودم از دوستداران طبیعت هستم و با فرزندم از کودکی برای کمپ و پیک نیک به اطراف شهر سفر میکردیم.
وقتی تا حدی با روش کار این مدرسه آشنا شدم احساس کردم برنامههایشان دقیقا مطابق با میل و سلیقه فرزند من است. آنها کارگاههای مختلفی با هدف دست ورزی برای بچهها داشتند و اکثر کلاسهایشان در فضای باز، بدون میز، نیمکت و تخته سیاه برگزار میشد. دوسال اول بسیار ایدهآل گذشت و از روند رشد ذهنی او راضی بودم، اما در سال سوم مسئلهای که نگرانم میکرد عقب ماندن اون از همسالانش در یادگیری خواندن و نوشتن بود.
فرزندم علاقه زیادی به خواندن پیدا کرده بود، اما برنامه ریزی مدرسه به گونهای بود که در پایان دوره پنج ساله یادگیری الفبا کامل میشد. ابتدا تلاش کردم خودم به او الفبا را یاد بدهم، اما همیشه از اینکه معلم فرزندم باشم فراری بودم. برای همین هم به این نتیجه رسیدم که او را به مدرسهای با سیستم آموزشی معمولی، ولی ارائه با کیفیت بفرستم. در تابستان کلاسهای فشردهای را با معلمهای خصوصی گذراند و پس از آن به مدرسهای با شیوه رسمی آموزش و پرورش وارد شد.»
وقتی از او درباره چالشهای فرزندش با سیستم جدید پرسیدیم پاسخ داد: «خب در ابتدا ساعت کمی که برای فعالیت بدنی و گشت و گذار در نظر گرفته شده بود کمی او را دچار شوک کرد، برایش سخت بود که زمان طولانی فقط شنونده باشد و یک جا بنشیند، اما با گذشت زمان و برخورد خوب کادر مدرسه جدید عادتهای فرزندم نیز عوض شدند.»
دکتر زهره افشار، مدیر مرکز مشکلات یادگیری آموزش و پرورش تهران درباره مدارس با رویکردهای جدید میگوید: «این مدارس به شکل کلی به دو دسته تقسیم میشوند. گروهی از آنها به آموزش محتوای کتب درسی رسمی وفادار هستند و با کمی تفاوت در شیوه ارائه، مثلا بودجه بندیهایی متفاوت از مدارس عادی کتابهای درسی را به دانشآموزان خود یاد میدهند، کسانی که در این نوع مدارس درس میخوانند دانش آموزان غیرحضوری سیستم آموزش و پرورش کشور محسوب میشوند، امتحانهای پایان سال را در مراکزی که اداره کل برایشان تعیین میکند میدهند و تفاوت خاصی به لحاظ سطح دانش با سایر دانش آموزان ندارند. بسته به تلاش خود دانش آموز و نحوه ارائه توسط مدرسه کسب نتیجه تحصیلی میکنند. اما گروهی دیگر محتوای آموزشی رسمی را با بچهها کار نمیکنند. اغلب اینها تنها یک سری مفاهیم کلی مانند الفبا و ریاضیات ابتدایی را با سرعتی بسیار کند به بچهها آموزش میدهند و به همین ترتیب از نظر آموزش و پرورش بازمانده از تحصیل محسوب میشوند. زیرا نه اطلاعی از سطح علمی آنها در دسترس آموزش و پرورش است و نه اساسا محتوای پیش بینی شده در کتب رسمی با آنها کار شده است. این کار در برخی از کشورها جرم محسوب میشود و والدین به علت خودداری از شرکت دادن فرزند خود در فرآیند تحصیل مجرم شناخته شده و مورد بازخواست قانونی قرار میگیرند. ولی در کشور ما این کار جرم نیست.»
او هر دو دسته این مدارس را دارای اهدافی مشخص، اما فاقد نقشه راه معین میداند و معتقد است «خروجی این نوع مدارس هنوز ناشناخته است با این حال بر اساس شواهد معایب کم کاری این مدل در زمینه آموزشی قابل پیشبینی است.»
زهره افشار که حیطه شغلیاش در زمینه مشکلات یادگیری است درباره کیفیت و مسیر آموزشی این مدارس به ایسناپلاس توضیح داد: «ما در مسیر آموزش و پرورش کودکان یک هرم یادگیری داریم. در کف این هرم لزوم کشف حسهای مختلف، دست ورزی و درک سطحی از پدیدههای جهان است که در این مدارس نو این بخش به خوبی و بهتر از مدارس عادی دیگر معمولا در بچهها نهادینه میشود. زیرا اساسا در مدارسی با این رویکردها آزادی عمل بیشتری به بچهها برای کشف اطراف داده میشود، فعالیت بدنی آنها در فضای مدرسه به خاطر کمبود زمان آموزشی بیشتر از مدارس عادی است و بچهها معمولا ارتباط خوبی با مدرسه برقرار میکنند. اما درعین حال قسمتهای بالای هرم که شامل دانشهای آموختنی مانند خواندن و نوشتن است برای آنها دیرتر اتفاق میافتد و یا اصلا اتفاق نمیافتد که خب این مسئله در سالیهای آینده برای کودکان مشکلاتی را در زمینه یادگیری ایجاد میکند. "
او در پایان اضافه میکند: «روشی که مدارس جدید با استفاده از رویکردهای نوین دارند و فواید حاصل از آن امری است که به نوعی حلقه مفقوده در نظام آموزشی کل ما محسوب میشود. یعنی این فعالیتها و پوشش دادن کف هرم برای کودکان امری بسیار ضروریست و باید به شکل تکمیل کننده به راه و رسم نظام آموزش و پرورش ما اضافه شود. اما نه اینگونه که سایر قسمتهای هرم نادیده گرفته شوند و آموزش به کلی حذف شود. بلکه به طور کلی آشتی با طبیعت، فعالیت بدنی بیشتر، کشف و شناخت و... که از ویژگیهای بارز نومدرسهها هستند باید نقششان در سیستم آموزشی ما پررنگتر شود.»