آلمان و اتحادیه اروپا باید بررسی کنند که آیا با استدلال لزوم حفظ ثبات ظاهری به حمایت از دیکتاتورها و نظامهای استبدادی در منطقه ادامه دهند یا با حفظ کرامت انسانی مدافع تغییر در کشورهای منطقه باشند.
فرارو- راینر هرمان سردبیر سیاسی روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ» در کتاب خود تحت عنوان Die Achse des Scheiterns: Wie sich die arabischen Staaten zugrunde richten یا «محور شکست: چگونه کشورهای عربی یکدیگر را نابود میکنند» (چاپ شده در سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی) مسیری که در حال حاضر در جهان عرب به اشتباه طی میشود را توضیح داده است. هرمان اسلامشناس و مسلط به چندین زبان از جمله عربی است. او در روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ» در حوزه ترکیه و خاورمیانه گزارش و تحلیل مینویسد.
به گزارش فرارو به نقل از قنطره، «کتاب محور شکست» روایت سرنگونی مجموعهای از حاکمان بیکفایت از مراکش تا عراق است که برخی از آنان دههها در قدرت بودهاند و با فساد و گرسنگی لجام گسیختهای برای قدرت و رفتار غیر انسانی و استثمارگرایانه با مردم خود رفتار کردهاند.
او در کتاب خود به مصر به شکلی خاص توجه کرده است: سران دولتهای آن کشور پس از سقوط رژیم سلطنتی از سال ۱۹۵۲ به این سو از جمله رهبرانی، چون جمال عبدالناصر، انور سادات، حسنی مبارک و به ویژه عبدالفتاح سیسی رئیس جمهور کنونی مصر مورد اشاره قرار گرفته اند. هرمان با طرح عنوان «ژنرالهای فرعونی» اشاره میکند که در دوره فعلی مصر به یک دولت پلیسی تبدیل شده است و با اصلاحیه قانون اساسی او اکنون میتواند دست کم تا سال ۲۰۳۰ میلادی در سمت خود باقی بماند.
نویسنده از جوانان مصر که اکثریت جمعیت ۱۰۲ تا ۱۰۳ میلیونی آن کشور را تشکیل میدهند تحت عنوان «نسل زندانی» یاد میکند. هرمان در کتاب خود با انتقاد از «امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه مینویسد: «او در جریان سفر» سیسی «به پاریس به وی بالاترین نشان جمهوری فرانسه را اعطا کرد. برای چه خدماتی و به چه مناسبتی»؟
او در کتاب اشاره میکند همین امر در مورد الجزایر، لیبی، سودان، سوریه، یمن و عربستان سعودی نیز صدق میکند. شورشهای زمستانی و بهاری عربی در فاصله سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ میلادی چه آشکار و چه پنهان به بن بست ختم شدند جدای از تونس که تاکنون توانسته ساختارهای دموکراتیک خود را که به طرز دردناکی به دست آورده بود حفظ کند.
شاید مراکش نیز در نهایت بتواند از مطلق گرایی سلطنتی و پسااستعماری خود خارج شود. شاید محمد ششم پادشاه «دموکرات» مراکش عملکرد مناسبتری نسبت به گذشته داشته باشد. احتمالا در آیندهای نه چندان دور در مورد این موضوع بیشتر خواهیم دانست.
در الجزایر بزرگترین کشور مستعمره سابق فرانسه نیز از نظر جغرافیایی (۲.۳۸ میلیون کیلومتر مربع) و هم از نظر جمعیتی (۴۳.۸ میلیون نفر) که دارای بیشترین ظرفیت اقتصادی بالقوه (نفت و گاز طبیعی البته متاسفانه در دستان افراد اشتباه است) برای آن که مردم آن کشور از آینده بهتری لذت ببرند باید در جهت تغییر کامل حرکت کند.
با این وجود، بدترین وضعیت در لیبی، یمن و «هلال حاصلخیز» (سوریه، لبنان، عراق) است. در واقع، این کشورها دیگر به شکل چند سال پیش خود وجود ندارند.
آن کشورها در حال تجزیه شدن به مناطق قومی و مذهبی هستند جایی که جنگ سالاران بسیار جنایتکار مسئول جنایات رخ داده هستند و قدرتهای خارجی، چون (ترکیه، روسیه و هم چنین ایالات متحده) جنگهای نیابتی را به راه میاندازند جنگهایی که باعث فرار میلیونها نفر به سوی اروپا شده است.
این وضعیت به معنای هرج و مرج کامل برای همگان از جمله برای «ما» (اروپاییها) خواهد بود حتی اگر باور داشته باشیم که اروپا تنها به طور جزئی تحت تاثیر این رویدادها قرار گرفته است. در حقیقت، همه ما روی یک آتشفشان عظیم نشستهایم که میتواند هر لحظه منفجر شود.
واقعیت آن است که آتشفشان فوران کرده در شمال آفریقا و خاورمیانه که دارای پیامد برای اروپاییها بوده از نظر «هرمان» هیچ ربطی به درگیری تاریخی بنی اسرائیل و جهان عرب در خاورمیانه ندارد. هرمان با نگاهی سرد و بیطرفانه از «شکست اعراب» میگوید و در پاسخ به این پرسش که آیا چشمانداز امیدوار کنندهای وجود دارد مینویسد: «به ندرت، اگر اصولا چنین چشم اندازی وجود داشته باشد».
هرمان اشاره میکند برای مدت زمانی طولانی جنگهای خاورمیانه به اروپاییها مربوط نمیشد، زیرا رژیمهای خاورمیانه باثبات بودند و درگیری هایشان را میان خود به راه میانداختند. با بحران پناهندگان در سال ۲۰۱۵ میلادی، جنگها اکنون به دروازه اروپا رسیدهاند. راینر هرمان در کتاب توضیح میدهد که چگونه انفجار اجتماعی و سیاسی در خاورمیانه پیامدهایی ویرانگر برای آلمان و اروپا دارد. او مینویسد چندین دولت در منطقه پیشتر شکست خورده بودند و اکنون برخی دیگر در آستانه شکست و فروپاشی قرار دارند.
او ناامیدانه مینویسد: همه ما اروپاییها باید با این روند سازگار شویم. نخبگان در خاورمیانه و شمال آفریقا بینش لازم برای انجام اصلاحات اساسی را ندارند. شکست و فروپاشی در منطقه بدان معناست که مردم دیگر هیچ چشم اندازی برای آینده ندارند و به طور فزایندهای دوباره راهی اروپا میشوند و از کشورهایشان فرار میکنند. بنابراین، آلمان و اتحادیه اروپا باید بررسی کنند که آیا با استدلال لزوم حفظ ثبات ظاهری به حمایت از دیکتاتورها و نظامهای استبدادی در منطقه ادامه دهند یا با حفظ کرامت انسانی مدافع تغییر در کشورهای منطقه باشند. در این میان، مدیترانه در حال تبدیل شدن به مرز سرنوشت ساز قاره ما (اروپا) است.