غلو در عراق از زمان خود امام علی علیه السلام ریشه دواند و چنان که منابع نوشتهاند، امام با شدت با آنان برخورد کرد. اما به تدریج زمینه رشد آنان فراهم شد. این زمینه چنان بود که گروهی به طرفداری اهل بیت پدید آمدند و زمانی که شدت دشمنی امویان را دیدند، به تدریج در دوستی افراط ورزیدند.
دوران امامت امام باقر (ع)، عصر گسترش جریانهای افراطی و انحرافی بود. از سویی گسترش شیعیان افراطی که رفتارهای تند و خشن از خود نشان میدادند و نیز نفوذ غالیان یعنی گروهی که با دادن نسبتهایی غلو آمیز به ائمه، بیشترین آسیب را به مذهب تشیع رسانند. این هر دو گروه امروز در جامعه ایران معاصر ما ظهور و گسترش جدی پیدا کرده اند. درباره این جریانهای افراطی و شیوههای برخورد امام باقر (ع) با این گروهها با استاد تاریخ اسلام به گفتگو نشستیم.
گفت و گوی خبرآنلاین را با حجت الاسلام دکتر رسول جعفریان، محقق و پژوهشگر تاریخ و عضو هیئت علمی دانشکده تاریخ دانشگاه تهران را در ادامه میخوانید:
«غلو» و در جریان غالیان چگونه تعریف میشوند و چگونه پدید آمد؟
غلو که جوش آوردن و از حد خارج شدن است، یک تعریف کلی دارد که عدول از حق به سمت افراط است. نتایج هم دادن نسبتهایی است که اساس آن را غلو تشکیل میدهد، یعنی افراط به سمت بالا. اساس این غلو نسبت ربوبیت دادن به انسانها در کنار خداوند است.
جریان غالیان، جریان تندرویی که به نام غلو و غلات شناخته میشود، بیشترین آسیب را به تشیع رساند و مهمترین خطر تلقی میشد. به اجمال باید عرض کرد، اگر مبارزه مستمر امامان با این غالیان نبود، آنان بر کلیت جامعه تشیع غلبه کرده و اساس آن را مخدوش کرده بودند. حتی با وجود این مبارزات، باز هم غالیان توانستند بخشهایی از جامعه شیعی را با خود همراه کرده و از راه بدر کنند، حرکتی که تا به امروز آثارش برجای مانده است.
نخستین بار در خود قرآن روی این حقیقت تأکید شده است که در برخی از ادیان، جریان غلو غلبه یافته است. این ایرادی بود که خداوند به مسیحیان داشت، آنجا که فرمود: یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلا (نساء:۱۷۱).
در این آیه، خداوند اهل کتاب را از غلو در دین پرهیز داده است. اولا در باره خدا، فقط آنچه حق یعنی درست است گفته شود. دیگر این که مسیح پسر خدا نیست، بلکه فرزند مریم و رسول خدا و کلمهای و روحی است که خداوند به مریم القا کرده است، بنابرین و در نتیجه سخن گفتن از سه خدا (یا اب و ابن و روح القدس) نادرست است. باز تأکید میکند که خداوند فرزندی ندارد و آنچه در آسمانها و زمین است متعلق به اوست.
مسأله مهمی که در این باره مطرح است، در دوره رسول الله (ص) چنین نسبتهایی نسبت به آن حضرت مطرح نشد، اما بعدها در باره امیر المؤمنین (ع) به وفور گفته شد. چگونه میشود که غلو درباره پیامبر صورت نگرفت، اما پیرامون حضرت علی (ع) و اولاد آن حضرت بسیار دیده شد؟
یک نکته که در پاسخ به این پرسش مورد توجه برخی از نویسندگان قدیم هم قرار گرفته، این است که محیط عراق، محیطی با فرهنگهای متفاوت و کهن بود. در این فرهنگها که بخشی از آنها فرهنگ مسیحی بود، نگرههای غلوگرایانه فراوان وجود داشت. بنابرین زمانی که اسلام وارد عراق گردید، به طور طبیعی مسلمانان تحت تأثیر این قبیل فرهنگها قرار گرفتند.
به عبارت دیگر، اسلام در مدینه زمان رسول الله، با یک فرهنگ نیرومندی مواجه نبود، اما البته همان مقدار که بود قرآن برخورد کرده و انحرافات یهود و نصارا را نشان داد، اما وجود یک فرهنگ بسیط در مدینه آن هم در فاصله ده سال و این که مرتب آیات الهی نازل شده و همه منتظر بودند ببینند خداوند چه میگوید، راه را بر وجود اندیشههای منحرف در میان مسلمانان بست، اما عراق شرایط متفاوتی داشت. ابن ابی الحدید در پاسخ این پرسش که چرا زمان رسول الله، با این که مردم اخبار غیبی از آن حضرت میشنیدند، در باره آن حضرت غلو نمیکردند، اما در باره امام علی غلو میکردند، عقل و ایمان صحابه را استوارتر میداند.
در حالی که این ستایش وجهی ندارد، مهم بساطت است. او به درستی میگوید: تفاوت میان غالیان عراق با عربهایی که معاصر رسول الله بودند، در این بود که این افراد عراقی و ساکن کوفه بودند و طینت عراق همیشه محل رشد گرایشهای انحرافی و فرقهای عجیب و مذاهب تازه بوده است. مردمان این نواحی خود اهل فکر و دقت و نظریه و بحّاث در آراء و عقاید و شبهه طرح کردن در باره مذاهب بودند و در میان آنان در روزگار کسراها کسانی مانند مانی و دیصان و مزدک بودند.
در حالی که نه طینت مردم حجاز مانند عراقیها بود و نه ذهن حجازی مانند ذهن عراقی ها. آنچه بر اذهان حجازیها غلبه داشت، خشکی و تکبر و خشونت طبع بود. ساکنان مدینه و مکه و طائف نیز، طبعشان نزدیک به طبع بادیه نشینان اطراف بوده و پیش از اسلام هیچ حکیم و فیلسوف و صاحب نظر و نیز موقعیتی برای طرح شبهه و ارائه فرقهای بدعت گر در آن جا وجود نداشت.
با توجه به خصوصیات مردم عراق و حضور حضرت علی (ع) در این کشور، جریان غالیان در زمان ایشان چگونه گسترش یافت؟
غلو در عراق از زمان خود امام علی علیه السلام ریشه دواند و چنان که منابع نوشتهاند، امام با شدت با آنان برخورد کرد. اما به تدریج زمینه رشد آنان فراهم شد. این زمینه چنان بود که گروهی به طرفداری اهل بیت پدید آمدند و زمانی که شدت دشمنی امویان را دیدند، به تدریج در دوستی افراط ورزیدند.
این گذشت تا آن که در محافل خاصی در کوفه، جریان فکری افراطی و غالی شکل گرفت و امامان به دلیل این که در مدینه بودند، امکان نظارت کافی نداشتند. به علاوه، چون ارتباطات نیز پنهانی و مخفیانه بود، برخی از رهبران غلات، ادعاهای گزاف به عنوان نمایندگی از طرف امامان مطرح میکردند. در ماجرای ظهور مختار، و شکست نهایی وی، زمینههای روحی غلو بیشتر شد و به تدریج که فرهنگ اسلامی به سمت تئوریزه شدن پیش میرفت، غلو نیز خود را با ادعاهای شگفت، در بازار مکتب سازی در عراق، آماده میکرد.
بر پایه روایات و مستندات تاریخی، این جریان در زمان امام باقر (ع) گسترش بیشتری داشته و رهبران غالی ادعاهای عجیبی را مطرح میکردند. نوع غلو آنها چگونه بوده است؟
بله، اشارات مختصری در باره برخورد امام مجتبی، امام سجاد و سپس امام باقر ـ علیهم السلام ـ در باره غلو در اختیار داریم. این جریان در دوره امام باقر بیشتر و بیشتر شد. مغیره بن سعید عجلی یکی از نخستین رهبران غالی است که ادعاهای عجیب و غریبی مطرح کرد. به گزارش علی بن محمد نوفلی وی از امام باقر اجازه خواست تا نزد ایشان برود.
آنگاه گفت: شما به مردم بگویید که من غیب میدانم، من عراق را در اختیار شما خواهم گذاشت! امام باقر بشدت با او برخورد کرده و حرفهای تندی به او زد. آنگاه وی نزد ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه رفت. اما او نیز با وی چنین کرده با کتک از خود دورش کرد. سپس نزد محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه) رفت. او مردی آرام و ساکت بود. همان مطالب را برای وی هم بازگفت و او سکوت کرد.
او در سکوت وی طمع کرده و گفت: شهادت میدهم که او همان مهدی است که رسول الله بشارت آمدنش داده است. او قائم اهل بیت است. او همچنین ادعا کرد که علی بن الحسین یعنی امام سجاد، به محمد بن عبدالله بن حسن وصیت کرده است. سپس به کوفه آمد. وی فردی شعبده باز بود. به گمراهی مردم نشست و شمار فراوانی فریفته او شدند.
مغیره بن سعید عجلی در بدبین کردن جامعه مسلمانی نسبت به شیعیان نقش مؤثری داشت. در باره نقش مغیره و نسبتهایی که به امام باقر میداد، شعری از ابوهریره عجلی خطاب به امام باقر علیه السلام در دست است که گفت: أبا جعفر أنت الولیّ أحبّه و أرضی بما ترضی به و أتابع/أتتنا رجال یحملون علیکم أحادیث قد ضاقت بهنّ الأضالع/أحادیث أفشاها المغیرة فیهم و شرّ الأمور المحدثات البدائع/ وی در این شعر خطاب به امام میگوید:ای ابوجعفر! تو، ولی هستی که من او را دوست دارم و هرآنچه تو به آن راضی هستی، من هم راضی بوده و پیروم. اما مردانی نزد ما آیند و مطالبی از شما نقل میکنند که ما را دلگیر میکند. اینها احادیثی است که مغیره [بن سعید]از شما منتشر کرده و بدترین امور، بدعتها هستند.
غالیان برای اثبات ادعاهای خود از چه ابزارهایی استفاده میکردند و برخورد امام باقر (ع) با این جریان در روایات معتبر چگونه آمده است؟
حمزة بن عمار بربری از اهالی مدینه بود که از آن جدا شد و مدعی نبوت شخصی به نام ابن کرب شده، محمد بن حنفیه خدا میدانست و خودش را امام. او میگفت که هفت سبب (سبعة اسباب) از آسمان بر وی فرود خواهد آمد و او زمین را با آن خواهد گشود و مالک آن خواهد شد. شماری از مردم مدینه و کوفه از وی پیروی کردند. ابوجعفر باقر علیه السلام از او بیزاری جست و تکذیبش کرد و شیعیان نیز از او برائت جستند. بیان [بن سمعان]یکی از هواداران او بود که میگفت امام باقر به او وصیت کرده است.
بیان همراه پانزده نفر از پیروانش توسط خالد بن عبدالله قسری دستگیر شده و در مسجد کوفه آتش زده شد. نوبختی در جای دیگری مینویسد: بیان نامهای به امام باقر نوشت و او را به خود و اقرار به نبوتش خواند و گفت: اَسلم تسلم. تسلیم شو تا سالم بمانی. امام باقر به کسی که نامه را آورده بود دستور داد تا نامه را بخورد. بیان هم جانش را بر سر این ادعایش گذاشت.
ابومنصور نامی که از طایفه عبدالقیس بود، از کوفیانی که خانه آنجا داشت، اما در بادیه بزرگ شده و فردی امی بود، پس از وفات امام باقر مدعی شد که آن حضرت، «امر» امامت را به او سپرده و او را وصی خود کرده است. کم کم ادعاهای بزرگتری کرد تا آن که گفت: علی بن ابی طالب پیامبر بوده است. همین طور حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی، من هم نبی و رسول هستم. پس از من هم شش تن از فرزندانم پیامبرند و آخرین آنها قائم است. وی به یارانش گفته بود هر کس با آنها مخالفت کرد او را ترور کنند. چون کافر و مشرک هستند. نام این کار را جهاد خفی گذاشته بود.
این نمونهها نشان میدهد غالیان با چه ابزارها و ادعاها تلاش میکردند دوستداران اهل بیت را به سمت خود جذب کنند. این افراد اغلب از کسانی بودند که سابقه نصرانیت یا ادیان دیگر را داشته و باورهای گذشته و باستانی خود را عقاید اسلامی و شیعی گره میزدند. تشخیص درستی و نادرستی این ادعاها با شیعیان ساده دل که علاقهمند به اهل بیت بودند دشوار بود.
به همین دلیل کسانی جذب اینان میشدند. اما مهمتر از همه بدنامی بود که برای ائمه و شیعیان در میان سایر مسلمانان بوجود آورده و زمینه دور شدن آنان را از تشیع فراهم میکردند. همین جریان در مسیر تاریخ ایران ظهور کرد و بعدها در سیر تطور زمانی به اشکال مختلف تا امروز گسترش پیدا کرده است.