با توجه به تحلیل برنز که خود سابقه سفارت در مسکورا در کارنامه دارد پر واضح بنظر میرسد که نفر جایگزین یلتسین برای بقا در قدرت چارهای جز کنار گذاشتن مسیر وی نخواهد داشت و این مهم آغاز مواجهه با سوبژکتیو سیاست مدار روسی را دارد که سودای بازگشت به مسلک تزارینها را در سر میپرواند.
احسان سپهوند*؛ این روزها عموم توجهات مفسرین و اندیشمندان در فضای بین المللی معطوف بحران اوکراین میباشد.
کشتار غیرنظامیان در بوچا و موشک باران کیف همزمان با اقامت دبیرکل سازمان ملل متحد در این شهر موضوعات حائز اهمیتی هستند که من باب آنان تحلیلگران متعددی به بیان نظرات خود میپردازند. اما هر چه درگیری نظامی و صف آرایی بین روسها و غرب بیشتر گسترش مییابد، دنبال کنندگان را بر آن میدارد که نگاه ژرفتری به ریشه آغاز این معضل بین المللی از منظر بررسی انگیزههای آغازگران آن بیاندازند.
موضوع این یادداشت همانطور که از تیتر پیداست بررسی میدانی این نزاع نظامی از طریق گزارشهای منتشر شده نیست، بلکه نگاهی شناخت شناسانه به سازوکار رویه ایست که نویسنده این سطور آنرا نوعی انگارههای قرن بیستمی میداند که گویی زیست جهانِ سیاسی مستأجر فعلی کرملین با آن در هم تنیدگی تأمل برانگیزی دارد.
در باب تفسیر انگارههای قرن بیستمی ابتدا گریزی به اثر قابل توجه آلن بدیو (Alain Badiou) فیلسوف فرانسوی چپ گرای معاصر با عنوان The Century)) خواهیم زد. در این اثر که سراسر به مسائل قرن بیستم با الگوی تحلیلی ساختار گرایی پرداخته میشود، بدیو عنوان میدارد که قرن بیستم در ماهیت خود قرن تخاصم، توتالیتر و ارجحیت ایدئولوژیها بوده است. وی به صراحت عنوان میدارد که تاریخ حامی نامتزلزل هر گونه سیاستی پنداشته میشود.
برای مثال میتوان مدعی شد که قرن بیستم با جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) شروع میشود. جنگی که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را در بر دارد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وپایان جنگ سرد به اتمام میرسد. این همان قرن بیستم است. قرنی کاملا وحدت یافته و در یک کلام قرن شوروی (۱).
با تعریف بدیو نگاه ما هر چه بیشتر متوجه روسها میشود. اما فهم انگارههای قرن بیستمی از منظر روسها نیازمند یک الگوی تحلیلی است. انتخاب نویسنده این سطور تقسیم بندی ژان لکان (Jacques Lacan) فیلسوف و روانکاو فرانسوی (۱۹۸۱-۱۹۰۱) است که وی نوعی ساحتهای سه گانه بر امور منطبق میکند. ساحتهای نمادین، خیالی و واقعی.
در بیانی مختصر و بسیار کلی ساحت نمادین با پدیدار شدن نمادها سوبژکتیو بشری را میسازد. امر خیالی نیز در غیاب پدیدههای از پیش موجود، سوژه را در مرحلهای قرار میدهد که لکان آن را امر خیالی مینامد و نهایتا امر واقع که موضوع این یادداشت در نسبت با قرن بیستم میباشد. نزد لکان واقعیت شامل نمادها و فرآیند دلالت هاست. پس با این بیان امر واقع را میتوان حفره موجود در هسته وجودمان درک کنیم، حفرهای که مدام به دنبال پُر کردنش هستیم. (۲)
با عنایت به توضیحات فوق میتوان چنین انگاشت که قرن بیستم در عمل امر واقعیِ آن چیزی است که قرن نوزدهم برایش خیالی بود. لکان بدرستی متوجه این مهم شده بود که تجربه امر واقعی همیشه نوعی از تجربه وحشت است و تجلی این وحشت بروز جنگهای بنیان افکن در این قرن میباشد. میل و اشتیاق قرن بیستم به جنگ غیرقابل انکار است. در سوبژکتیو این قرن چنین مفروض میشود که جنگ آگاهی میآفریند، علی الخصوص نوعی آگاهی ملی و ملیتی که لنین با همین ذهنیت سوبژکتیو سیاسی را از آگاهی تاریخی تفکیک نمود که اثر این تحلیل در وجه جهش یافته سوبژکتیو پوتینیزم هویداست (۳).
پس میل این قرن به امر واقعی در واقع میل به تخاصم است. این میل طعم امر واقعی را در جنگ تجلی میبخشد آنهم به این خاطر که هم تمامیت و هم خردترین قطعاتش در قالب تصویر تخاصم شکل میگیرد. نقش ایدئولوژی در این فرآیند تولید آگاهی منفک از امر واقعی است که ایدئولؤژی آن را باز نمایی میکند.
با پیش فرض توضیحات فوق به سراغ رئیسجمهور روسها میرویم. وی در شرایطی با پیشینه فعالیتهای امنیتی در مارس ۲۰۰۰ قدرت را از بوریس یلتسین غرق در ابهام ربود که از منظر ویلیام جی برنز دیپلمات عالی رتبه پیشین امریکایی و رئیس فعلی دستگاه اطلاعات مرکزی ایالات متحده، دلیل این انتقال قدرت از یلتسین به پوتین عدم توفیق یلتسین در ساختن یک نظام سیاسی و اقتصادی آزاد از دل خرابههای کمونیسم بوده است. (۴)
با توجه به تحلیل برنز که خود سابقه سفارت در مسکورا در کارنامه دارد پر واضح بنظر میرسد که نفر جایگزین یلتسین برای بقا در قدرت چارهای جز کنار گذاشتن مسیر وی نخواهد داشت و این مهم آغاز مواجهه با سوبژکتیو سیاست مدار روسی را دارد که سودای بازگشت به مسلک تزارینها را در سر میپرواند. رئیس جمهور اتفاقی روزهای اول، اینک ۲۲ سال است به چیزی غیر از صندلی قدرت نمیاندیشد.
این جنس از سوبژکتیو تبعاتی من جمله نحوه رویارویی وی با مخالفانش در طول این سالها و استفاده از کوچکترین ضعف غرب به جهت نفوذ و تغییر حاکمیت سرزمینهای استراتژیک همجوار را در پی داشته است. بحران گرجستان که به استقلال اوستیا و آبخازیا در سال ۲۰۰۸ انجامید، بحران کریمه و ضمیمه شدن این منطقه استراتژیک به خاک روسیه در سال ۲۰۱۴، باج خواهیها در بازار انرژی و اینک جنگ اوکراین که تکمیل کننده پازل بازگشت به انگارههای قرن بیستمی یاد شده توسط پوتین است.
هنری کسینجر سیاس کهنه کار امریکایی اشاره میدارد که بیسمارک صدر اعظم پروسی روزی هشدار داده بود که وای بر دولتمردی که استدلال هایش برای وارد شدن به جنگ به اندازه پایان آن در زمان شروع آن، متقاعد کننده نیست (۵). این بیان چه بسیار اندر حکایت پوتین در روزهای حال جنگ اوکراین است.
اینک تمایل قابل توجه به انگارههای قرن بیستمی رجل روسی را به سمت آغاز جنگی برده است که این جنگ دارای نامهای بی شمار و نه چندان مرموز، واقعیت بر علیه ایده، طبیعت بر علیه آزادی، رخداد بر علیه زندگی، حقیقت بر علیه عقاید، بقا سیاسی بر علیه شور زندگی، سیاست بر علیه مدیریت و... میباشد.
حال باید منتظر بود و دید نهایتا این جنس سوبژکتیو تخاصمی سرنوشتی همچون شوروی را بر وی وارد خواهد کرد یا او به طریقتی دیگر رهنمون خواهد شد.
*کارشناس ارشد دیپلماسی و سازمانهای بینالمللی
منابع مورد استفاده:
۱. آلن بدیو، این قرن، ترجمه فواد جراح باشی، نشر بیدگل، ۱۳۹۹. ص ۲۲،
۲. شون هومر، ژان لکان، ترجمه محمد علی جعفری، نشر ققنوس، ۱۳۸۸.
۳. لئون تروتسکی، تاریخ انقلاب روسیه، ترجمه سعید باستانی، نشر نیلوفر، ۱۳۹۳،
۴. ویلیام جی برنز، گفتگوهای پشت پرده، ترجمه آرمین منتظری، نشر کتاب سرا، ۱۳۹۸. ص ۱۱۰،
۵. هنری کسینجر، نظم جهانی تاملی در ویژگی ملتها وجریان تاریخ، ترجمه محمد تقی حسینی، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۹۸. ص ۸۶