در چند ماه اخیر، شاهد بازگشت ۱۹۸۴ به فهرست پرفروش ترینهای بازار کتاب بوده ایم. با نگاهی به اخبار داخلی و خارجی فهمیدن دلیل آن دشوار نیست.
فرارو- لورا بیرز؛ استاد تاریخ در دانشگاه آمریکایی است که در آنجا سمیناری را درباره «جورج اورول و ساختن دنیای مدرن» تدریس میکند. او نویسنده کتاب «بریتانیای شما: رسانهها و ایجاد حزب کارگر» است. بیرز به موضوعاتی، چون تاثیرگذاری سیاست بر زندگی فرهنگی و اجتماعی و به نقش رسانههای جمعی در جامعه مدرن علاقمند است. آخرین کتاب او «الن قرمز: زندگی الن ویلکینسون، سوسیالیست، فمینیست، انترناسیونالیست» درباره زندگی دومین وزیر زن کابینه بریتانیا جایزه استانسکی را در سال ۲۰۱۷ میلادی برای بهترین کتاب چاپ شده در زمینه تاریخ معاصر بریتانیا دریافت کرد. او یکی از اعضای انجمن سلطنتی تاریخ است.
به گزارش فرارو به نقل از سی ان ان، اخیرا در رسانههای اجتماعی با توئیتی مواجه شدم که در آن با به تصویر کشیده شدن یک میمون پیر روی صندلی نوشته شده بود: «این من را یاد کتاب» ۱۹۸۴ «نوشته جورج اورول میاندازد. خیر، من آن را نخوانده ام. اما تصور میکنم که کتاب این گونه است».
۱۹۸۴ و اصطلاح «اورولی» برای دههها مورد استفاده (و سوءاستفاده) قرار گرفتهاند، اما میتوان گفت که لحظه کنونی ما واقعا «اورولی» است. بیشتر نوشتههای اورول، و به ویژه آخرین رمان او «۱۹۸۴» به اهمیت صحبت کردن، حقیقت و خطر تلاش برای سانسور و دستکاری گفتار برای افراد و جوامع از سوی دولتها پرداخته است. اورول نگران بود که حقیقت نمیتواند در خلاء وجود داشته باشد. اگر دولت میتوانست آن چه را که میتوان گفت و نوشت را کاملا کنترل کند، قادر خواهد بود به طور موثر واقعیت را کنترل کند. ۱۹۸۴ یک دیستوپیای توتالیتر (تمامیت خواهانه) است که در آن حزب حاکم برادر بزرگ واقعیت را از طریق اعمال قدرت و نظارت کامل خود بر زبان کنترل میکند. حزب از طریق ترکیبی از تبلیغات و سانسور معنای حقیقت را برای شهروندان «اوشینیا» (نام شهر خیالی در رمان ۱۹۸۴) بازگو میکند. مردم چیزهایی را باور میکنند که به طور عینی نادرست هستند همانطور که اورول آن را «کنترل واقعیت» مینامد و از آن تحت عنوان «دوگانه اندیشی» یا طرز تفکر غیر منطقی که برای تحریف واقعیت و دروغپردازی توسط دولت ترویج میگردد، یاد میکند. در دنیای «۱۹۸۴» هر چیزی میتواند درست باشد.
در چند ماه اخیر، شاهد بازگشت ۱۹۸۴ به فهرست پرفروش ترینهای بازار کتاب بوده ایم. با نگاهی به اخبار داخلی و خارجی فهمیدن دلیل آن دشوار نیست.
ما به وضوح میتوانیم خطرات «کنترل واقعیت» یا دوگانه اندیشی را در تلاشهای «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه برای بازسازی تهاجم کشورش به اوکراین با عنوان یک «عملیات ویژه آزادیبخش» مشاهده کنیم. در نقاط دیگر جهان، ما شاهد تلاشهایی برای کنترل واقعیت هستیم که تهدیدی علیه حقایق برای بسیاری از آمریکاییها است از جمله در قانون جدید در فلوریدا که بحث درباره هویت جنسیتی یا گرایش جنسی را در مهد کودک تا کلاس سوم ممنوع میسازد. موضوع مشابهی نیز در مورد ممنوعیت بحث طبق قانون HB ۱۷۷۵ در اوکلاهاما وجود دارد که تدریس هر برنامه درسی را که ممکن است باعث شود تا دانش آموز به دلیل نژاد یا جنسیت خود «احساس ناراحتی، گناه یا هر شکل دیگری از ناراحتی روانی کنند» را ممنوع میسازد. بیش از دوازده ایالت دیگر قوانین مشابهی را برای غیرقانونی کردن بحث در مورد نژادپرستی یا تبعیض جنسی و جنسیتی در کلاسهای درس معرفی کرده اند.
هر یک از این موارد نشان دهنده تلاشی برای کنترل واقعیت از طریق کنترل گفتار است. اگر نمیتوانید در مورد هویتهای مختلف جایگزین در مدارس صحبت کنید پس آیا کودکان با هویت جنسیتی متفاوت یا کودکانی با اعضای خانوادههای با هویت جنسیتی اساسا متفاوت وجود دارند؟
اگر نمیتوانید نژادپرستی سیستماتیک را شناسایی کنید این پرسش مطرح میشود که آیا نژادپرستی وجود دارد یا تا به حال وجود داشته است؟ اکثر خوانندگان احتمالاً خواهند گفت البته. حقیقت یک واقعیت عینی است که خارج از سانسور دولتی وجود دارد. اورول خود به مفهوم حقیقت عینی معتقد بود. نوشتههای او در عرصه روزنامه نگاری با عباراتی مانند «این به اندازه کافی درست بود»، «حقیقت این بود که»، «این درست است که بگوییم» و «من معتقدم که این درست بود» بیان شده اند. با این وجود، او به شدت از تهدید وجودی علیه حقیقت و در نتیجه علیه آزادی که توسط سانسور ایجاد میشد، آگاه بود. علیرغم آن که ۱۹۸۴ یک رمان دیستوپیایی محسوب میشد از تجربیات شخص اورول نه تنها در طول جنگ جهانی دوم بلکه به عنوان یک افسر پلیس در امپراتوری بریتانیا و بعدا به عنوان داوطلبی که در جنگ داخلی اسپانیا میجنگید، نشئت گرفته بود.
اورول در هر عرصهای با رژیمهایی مواجه شد که به طرز وحشیانهای متعهد به سرکوب حقیقت بودند. آزادی بیان بستری بود که تمام آزادیهای دیگر بر روی آن بنا شد. همان طور که اورول در ۱۹۸۴ مینویسد: «جوهر آزادی این است».
چگونه گفتههای اورول در زمانه ما صدق میکنند؟ در مورد روسیه، سازوکار سرکوب کاملا بدیهی به نظر میرسد. پوتین پیشتر اقدامات شدیدی را علیه مخالفان سیاسی از جمله بازداشت و مسموم کردن «الکسی ناوالنی» انجام داده است.
اکنون پوتین از طریق سطحی از سانسور و تبلیغات دولتی که از دوران شوروی تاکنون دیده نشده است تلاش میکند تا مخالفت را حتی پیش از شکل گیری آن سرکوب کند. اگر حتی گفتن این که روسیه نباید به اوکراین حمله میکرد غیرممکن شود مخالفت سیاسی داخلی با جنگ دیگر پیشنهادی قابل اجرا نخواهد بود. سازوکارهای سرکوب نزدیکتر به خانه (کشورهای غربی) سنگینتر نیستند، اما در هدفشان کمتر توهینآمیز به نظر نمیرسند. در فلوریدا و در آلابامای همسایه قوانین مشابه با هدف سرکوب بحث درباره هویت جنسیتی در مدارس ابتدایی و پاک کردن این هویتها از میان جمعیت جوانان صورت میگیرند.
این در حالی است که دانشمندان و سیاستمداران در حال حاضر در حال بحث در این باره هستند که آیا نارسایی جنسیتی میتوانند پیش از بلوغ ظاهر شوند بحثی که پیامدهای مهمی برای دسترسی به مراقبتهای پزشکی دارد و سایر اشکال حمایت از کودکانی دارد که به عنوان تراجنسیتی شناخته میشوند. منع جوانان از بحث یا حتی اطلاع از وجود چنین هویتهایی تلاشی برای انگشت گذاشتن بر روی ترازوی آن بحث و خارج کردن وضعیت از حالت توازن است.
به طور مشابه، تلاش برای سرکوب هر گونه بحث درباره ستم سیستماتیک مبتنی بر نژاد یا هویت جنسیتی با بهانه جلوگیری از ایجاد «ناراحتی» در افراد در اصل از جانب کسانی صورت میگیرد که وضعیت فعلی را در راستای منافع خود قلمداد میکنند. در اینجا باید پرسید اگر حتی نتوان نژادپرستی سیستماتیک را شناسایی کرد چگونه تغییر اجتماعی ممکن است رخ دهد؟
در بخش اعظم دوران جنگ سرد و پس از آن رمان ۱۹۸۴ به عنوان دادنامهای علیه تمامیت خواهی شوروی قلمداد میشد. با این وجود، همان گونه که نوشتههای دیگر اورول روشن میسازد به همان اندازه که دادنامهای علیه تهدید بالقوه سانسور دولتی در داخل کشور بود کیفرخواستی علیه استبداد در خارح از کشور نیز بود. دل مشغولی اورول درباره سانسور با حرفه او به عنوان افسر پلیس در برمه (میانمار کنونی) که در آن زمان بخشی از امپراتوری بریتانیا در هند بود آغاز شد. اورول در طول پنج سال اقامت خود در هندوستان آن زمان که مستعمره بریتانیا بود از امپراتوری متنفر شد چرا که به نظر او رژیمی استبدادی بود که از مستعمرات سوء استفاده میکند و استعمارگران را فاسد ساخته بود. پس از ترک خدمات دولتی در هند، اورول اولین رمان خود را با نام «روزهای برمه» نوشت داستان یک انگلیسی ترسو و حقیر که میداند امپراتوریای که او به آن خدمت میکند شیطانی است، اما شخصیتاش بسیار ضعیف و بیگانه از همکاراناش و مردم بومی است که نمیتواند علیه امپراتوری موضعی اتخاذ کند. اورول امپراتوری را در «روزهای برمه» به عنوان «دنیای خفه کنندهای و جهانی که در آن هر کلمه و هر فکری سانسور میشود» توصیف کرده بود جایی که نظر شما در مورد هر موضوعی «با هر اهمیت قابل تصوری برای شما دیکته میشود». توصیف کرده بود آن گونه که «وینستون اسمیت» شخصیت اصلی رمان ۱۹۸۴ روایتگر آن بود. چنینی وضعیتی بر این واقعیت تاکید میکند که اورول صرفا تمامیت خواهی فاشیستی یا شوروی را تهدیدی برای حقیقت نمیدانست بلکه معتقد بود امپراتوری بریتانیا نیز قادر به دستکاری حقیقت بوده است.
با توجه به لحظه سیاسی کنونی ضروری است که در برابر اقدامات دولت هایمان که به دنبال کنترل زبان و دستکاری حقیقت هستند بایستیم در حالی که همزمان تبلیغات و دروغهای پوتین را محکوم میکنیم.
ما باید در خانه از حقیقت دفاع کنیم و باید درک کنیم که قوانینی که بحث در مورد نژادپرستی و هویت جنسیتی را ممنوع میسازند برای پاک کردن این حقایق، سفید کردن تاریخ و تغییر شکل واقعیت فعلی صورت میگیرند. همان گونه که اورول در «۱۹۸۴» نوشت: «کسی که گذشته را کنترل میکند آینده را کنترل میکند: کسی که حال را کنترل میکند گذشته را نیز کنترل میکند».
تازه استاد تاریخم هست!
اگر مردم نمی خوان به بچه هفت ساله شون همجنسگرایی آموزش بدن پس گناهکارن
مثلا مري شلي در داستان آخرين انسان در مورد اپيدمي شدن يك بيماري در قرن بيست و يكم مي نويسه.