رامبد جوان میگوید از همان آغاز ساخت «خندوانه»، به داشتن یک عروسک فکر میکرده است که این موضوع، با آشنا شدنش با محمد بحرانی در پروژه «کوچه مروارید» مصادف میشود و آمدن جناب خان، کلید میخورد.
حرف زدن از خنده هم دشوار است در این ایام که دشواریها شدهاند پیشقراول روزمرگی، گویی این حرف زدن خودش مجاهدت است در روزگار مغموم. با این پیش فرض واضح است کسی که بجای حرف در حیطه عمل خنده را هجی میکند مسوولیت دشواری بر دوش دارد. حکایت رامبد جوان و «خندوانهاش» حکایت همین عمل به خنده است.
در ادامه، بخشی از گفتوگوی همشهری با رامبد جوان را میخوانید.
جایی خوانده بودم که یک طرح اولیه در دهه ۸۰ به تلویزیون داده بودید که همان طرح بعدها شد «خندوانه».
آن طرح را به شبکه ۲ دادم.
چه سالی؟
فکر میکنم ایدهاش به سال ۸۳ برمی گشت و سال ۸۶ آن را به تلویزیون دادم.
از آن طرح اولیه شبکه دو، تا زمانی که «خندوانه» در سال ۹۳ شروع شد و حالا که سال ۱۴۰۰ کهنه شده، «خندوانه» چقدر باب دل شما بود؟ چقدر از آن تصورات دور فاصله دارد و البته چه افقی پیش رویش است؟
بگذارید اینطور بگویم که از همان ابتدا سعی کردیم هر ایدهای که فکر کردیم به درد میخورد را در «خندوانه» بگنجانیم؛ یعنی ما تلاش کردیم در «خندوانه» قالبی را طراحی کنیم که در آن میتوان همه کار انجام داد؛ یعنی اگر فردا ما بخواهیم جشنواره فیلم کوتاه کمدی هم در «خندوانه» برگزار کنیم، موضوع بیربطی نخواهد بود.
هر کاری میشود در «خندوانه» انجام داد؛ بنابراین هر فرم، هر ایده و هر شکلی را میشود در این برنامه تجربه کرد و تا همین حالا هم ایدههای زیادی را اجرا کردهایم. به واقع چیزی که طراحی اولیه من بود قطعا با چیزی که الان اتفاق میافتد، تفاوتهایی دارد. چیزهایی در طرح اولیه وجود نداشت، ولی الان وجود دارد مثل استندآپ. چون در آن دوره ایده استندآپ در طرح نبود یا مثلا وجود جناب خان که بعدها اضافه شد.
این را هم عرض کنم که من به داشتن یک عروسک در «خندوانه» فکر کردم که این موضوع از نظر زمانی تقریبا مصادف شد با آشنا شدنم با محمد بحرانی و جناب خان با پروژه «کوچه مروارید» که ما خواستیم از آنجا به اینجا بیاوریمش و باقی ماجرا.
این حضور به یک اتفاق بزرگ و مهم در «خندوانه» تبدیل شد. اینها چیزهایی بودند که در طرح اولیه نبودند. یک چیزهایی هم بود که آنها را تست زدیم و جواب نداد یا اصلا به سراغشان نرفتیم یا در تکمیل شدن طرح طی سالها، سر و شکل آن عوض شد. به هر تقدیر و ایده اولیه من این بود: یک شوی تلویزیونی راجع به خنده، خندیدن و خنداندن.
از سال ۸۲ همین بود؟
بله بله، همین موضوع بود. یک شوی تلویزیونی که اصولا برای خندیدن فرهنگسازی کند. بررسی خندیدن و آسیبشناسی اینکه چه چیزهایی به جامعه الان ما کمک میکند که حالش بهتر شود و چه چیزهایی آسیب میزند. ۳-۲ سال بعد، با یک متخصص، آقای دکتر اردکانیان، موضوع را مطرح کردم. ایشان بعد از نشان دادن مقالههای زیادی به من گفتند که ببین این موضوعی که داری از آن حرف میزنی چقدر در دنیا وجود دارد و چقدر در دنیا روی آن کار شده است؛ و بعد به اهمیت این موضوع بیشتر پی بردید؟
تازه آنجا بود که فهمیدم که چقدر موضوع مهمی است و چقدر جاهای مختلف روی این موضوع جدی کار کردهاند وما چقدر اصلا نمیدانیم چه خبر است. مثلا همین که ما میگوییم، خنده مصنوعی کنید، این یک چیز کاملا علمی است که همه دنیا دارند روی آن کار میکنند و جا افتاده هم هست.