«توسعه روابط ایران با اقتصادهای نوظهورِ شرقی می تواند تحول خوبی باشد، با این حال، باید این سوال را نیز بپرسیم که آیا اساسا اقتصاد ما توان جذب مزایای اقتصادیِ توسعه روابط با کشورهای شرق را دارد یا خیر؟ به نظر من در این زمینه ما با چالش های قابل توجهی رو به رو هستیم.»
فرارو- شناسایی روندهای سیاست خارجی ایران، همواره یکی از موضوعات مهمی بوده که ذهن بسیاری از ناظران و تحلیلگران مرتبط با این حوزه را به خود مشغول داشته است. در این راستا، بسیاری بر این باورند که با شناختِ مولفه های کلیدی سیاست خارجی ایران در دوره های مختلف می توان معنا و رویه ها و رفتارهای بینالمللی ایران را نیز به خوبی مورد شناسایی قرار داد. از این رو، وقوع تحولات برجسته اخیر در عرصه روابط بینالملل با محوریت "جنگ اوکراین" موجب شده تا بار دیگر تحلیل روند ها و جهت گیری های دستگاه سیاست خارجی ایران در سال های آتی به یک موضوع مهم در میان کارشناسان این حوزه تبدیل شود.
در این راستا، برخی معتقدند که سیاست خارجی ایران در سال های آتی در پیِ تشدید منازعات میان قدرت های شرقی و غربی عالم، بیش از گذشته به سمت محور شرق حرکت خواهد کرد و اساسا جنسِ مراودات آن با غرب نیز در سال های آتی تا حد زیادی با تمرکز بر جهت گیری های اصلی حاکم بر بلوک شرق(و در هماهنگی با آنها) خواهد بود. با این حال، منتقدان با نقد این دیدگاه می گویند که اساسا توسعه صرفِ روابط ایران با جبهه شرق، نمی تواند ضامن تامین منافع ملی این کشور باشد و حتی در نوع خود می تواند آسیب هایی را نیز به ایران وارد کند. در واقع، این گروه از تحلیلگران بر این باورند که ایران برای کشورهای اصلیِ بلوک شرق نظیر چین و روسیه، اساسا به مثابه یک شریک راهبردی ارزیابی نمی شود و این دسته از کشورها صرفا به دنبال همکاری هایی با تهران هستند که در سطح کلان، ضامن منافع آن ها در مناسبات قدرتِ نظام بین الملل باشد.
در این راستا، فرارو در گفتگو با "وحید حسین زاده" استاد روابط بین الملل دانشگاه تربیت مدرس و کارشناس مسائل روسیه(وی فارغ التحصیل مقطع دکترا از آکادمی دیپلماتیک وزارت خارجه روسیه است)، به واکاوی روندهای احتمالی آتی در سیاست خارجی ایران و در عین حال، آسیب شناسی اتحاذ یک سیاست شرق گرایانه و به طور خاص تشدید این روند در دولت ابراهیم رئیسی پرداخته است. مشروح گفتگو با "وحید حسین زاده" را در ادامه مطالعه فرمایید.
*برخی تحلیل های بین المللی بویژه پس از جنگ اوکراین بر این مساله تاکید دارند که جهان بار دیگر به سمت فضای دو قطبی شدن و آنچه سیاست بین الملل در دوران جنگ سرد تجربه کرد در حال حرکت است. آیا شما با یکچنین تفسیری موافقید؟
در مورد گزاره ابتدایی شما مبنی بر اینکه جهان به سمت فضایی شبیه به دوران جنگ سرد پیش می رود باید بگویم که اساسا من امیدوارم ما شاهد یک "جنگ جهانی سوم" نباشیم. این بدان معناست که اگر قرار باشد ناتو و روسیه(بویژه در قالب جنگ اوکراین) با هم درگیر شوند، این مساله در نوع خود می تواند شروعی بر جنگ جهانی سوم باشد و به نظرم پیش از هر چیز باید تلاش کرد که یکچنین اتفاقی نیفتد. از این رو، من معتقدم که سناریوی بازگشت جهان به دوران جنگ سرد در قیاس با این سناریو حتی می تواند اتفاقی خوشبینانه نیز باشد. حداقل تاکنون ناتو و روسیه شدیدا از برخورد و رویارویی مستقیم نظامی با یکدیگر به ویژه در معادله جنگ اوکراین پرهیز کرده اند. با این حال، اگر یک چنین اتفاقی روی ندهد، یک فضای دو قطبی سالیانی است که میان شرق و غرب عالم آغاز شده است.
در این چهارچوب، قدرت های نوظهور شرقی بویژه چین و روسیه و در سطح منطقه ای ایران، با کشورهای غربی عملا در حالتی شبیه به دوران جنگ سرد قرار دارند و این گزاره به نظر من صحیح است. در این راستا براین باورم که تحولات اخیر در قالب جنگ اوکراین تا حد زیادی این فضا(فضای دو قطبی در عرصه سیاست بین الملل) را تشدید خواهد کرد. البته در این میان باید توجه داشت که سناریوی دیگری نیز مطرح می شود که اساسا جنگ اوکراین و تشدید تنش های اخیر میان شرق و غرب جهان، دامی بوده که آمریکا پهن کرده و هدف اصلی آن تقابل و به چالش کشیدن چین و برجسته کردن دوقطبیِ خود با این کشور بوده است. در واقع، آمریکایی ها از این طریق خواسته اند تا بار دیگر به فضای دوران جهان دو قطبی باز گردند. دورانی که واشینگتن تجربیات زیادی در قالب آن دارد و مصمم است که قدرت از دست رفته خود را اکنون در چهارچوب آن بازیابی کند.
واقعیت این است که آمریکایی ها در فضای تک قطبی غیر از چند سال در دهه 1990 میلادی، چندان خوب نتوانستند خودشان را به مثابه قدرت برتر معرفی کنند و توان مدیریت رویدادها را نیز نداشتند. مساله ای که نمودهای عمده آن ها را می توان در کشورهایی نظیر افغانستان و عراق دید. از سویی، این کشور حتی در امر مقابله با کشورهایی نظیر ایران و و توسعه نوذ منطقه ای آن ها نیز در سالیان مختلف، شکست های قابل توجهی را متحمل شده است. در نمونه ای دیگر باید اشاره کنیم که مثلا روسیه در دهه 1990، اساسا توان مدیریت فضای خارجِ نزدیک خود را هم نداشت با این حال در سال های اخیر شاهد بوده ایم که روس ها وارد منطقه خاورمیانه نیز شده اند و یا با ناتو هم چالش های خاصی را داشته اند. مسائلی که همه نشان می دهند آمریکا در فضایِ تکقطبی جهان چندان موفق عمل نکرده و مایل است بار دیگر فضای دو قطبی( و دشمن سازی های خود در قالب آن) را احیا کند.
*به نظر شما روابط ایران در چنین شرایطی بیش از قبل با محور شرق تقویت نخواهد شد؟
اگر بخواهیم مولفه های بین المللی را در نظر بیریم، جواب احتمالا "بله" است اما در حقیقت در بین حکمرانان ما در سطح داخلی، من اساسا وحدت رویه ای نمی بینم. نَه صرفا در بحث نگاه به شرق، بلکه به صورت کلی در مورد اهداف دستگاه سیاست خارجی. یعنی شاهد نوعی آشفتگی و نگاه خلق الساعه به مسائل و رویدادها هستیم و مثلا با آمدن دولت های جدید شاهد تغییر جهت های عجیب و غریب در سیاست خارجی خود بوده ایم. مثلا در دوران مرحوم هاشمی رفسنجانی روابط نزدیک ایران با کشورهای عربی را داشتیم. در دوران خاتمی، با کشورهای اروپایی و و غربی و در دوران احمدی نژاد، با کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و دوباره در دوران حسن روحانی شاهد توسعه روابط با غرب و و اکنون هم شاهد اوج گیری ارتباطات سیاست خارجی ایران با محور شرق هستیم. در تمامی این دوره ها هیچ وحدت رویه و خط مستقیمی از رویکردها در عرصه سیاست خارجی را شاهد نیستیم. انگار نمی توان هیچ دال مرکزی و الگویی برای رویه های سیاست خارجی کشورمان تعریف کرد و اساسا با فضایی آشفته رو به رو هستیم. از این رو، یکی از معضلات سیاست خارجی ما این است که اساسا بسیاری از دستورکارهای سیاست خارحی ما حالتی مبهم دارند و در این راستا شاهدیم که سیاست ها به نوی شخص محورند و مدام تغییر می کنند.
با این حال، اگر بخواهیم مولفه های بین المللی را در نظر گیریم، باید بگویم که به نظر من ایران باید خیلی سریعتر به سمت شرق متمایل می شد. یعنی همانطور که دیگران در سیاست خارجی خود به این درک رسیدند که بر اساس واقعیات نظام بین الملل و نَه صرفا ارائه واکنش به غرب باید نسبت به توسعه مناسبات با شرق اقدام کنند، ما نیز بایستی روابط با شرق را توسعه می دادیم. در این راستا مثلا خودِ روسیه در قالب دکترین سیاست خارجی سال 2000 خود، ارتباط با چین و هند را مطرح کرد و در سال 2003، اصطلاح گردش به شرق را در سیاست خارجی خود مطرح نمود. آن ها این رویکرد را بر اساس واقعیات اقتصای و وسیاسی بین المللی و درکی که از اوجگیری قریب الوقوع چین داشتند اتخاذ کردند و در مورد توسعه روابط با کشوری نظیر هند نیز دیدگاهی مشابه داشتند. متاسفانه ما کمتر یک چنین دیدگاهی را داشته ایم و به ظرفیت های خودِ شرق از حیث توسعه روابط به جای نتایجی که از این روابط به دست می آید، توجه چندانی نداشته ایم.
تبعات و پیامدهای تقویتِ نگاه "شرقگرایی" بویژه در دولت ابراهیم رئیسی در سیاست خارجی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
من حرکت و چرخش ایران به سمت شرق را دیرهنگام می دانم. با این حال معتقدم که شروع این حرکت می تواند مثبت باشد (البته اگر با برنامه ریزی های خاص همراه باشد). در این راستا ما در عرصه سیاست خارجی کشورمان باید مراقب باشیم که در توسعه روابط با شرق، اشتباهات تاریخی گذشته خود را تکرار نکنیم. جدای از اینها یک نکته اساسی که به نظر من باید مورد توجه قرار گیرد این است که اساسا اقتصاد ما در بحث های اقتصادی، متاسفانه از قدرت جاذبه کمی برای تجارت و سرمایه گذاری بین المللی برخوردار است. البته که این مساله به مولفه های کلان اقتصاد ما نظیرِ نرخ رشد اقتصادی ما که پایین است و یا تورم بالا و عدم شفافیت اقتصادی و به طور خاص وضعیت نه چندان مناسب اقتصاد ما در شاخص های مرتبط با کسب و کارهای اقتصادی ارتباط دارد. مجموع این مسائل موجب می شوند تا ما در بحث گردش خود به شرق، کمتر بتوانیم از مزایا و فواید این موضوع استفاده کنیم. باید توجه داشته باشیم که در اقتصاد اصلی وجود دارد با نام اصلSpill Over یا "اصل تسری" که به این نکته اشاره دارد که فواید و مزایای یک اقتصادِ بزرگ به تدریج به یک اقتصاد کوچکتر که با آن ارتباط دارد، سرازیر خواهد شد. در این راستا کاملا طبیعی است که در عالم همه به دنبال ارتباط گرفتن با کشورهای بالاتر و بهتر از خود در مسائلِ بویژه اقصادی هستند.
در این چهارچوب، توسعه روابط ایران با اقتصادهای نوظهور شرقی نیز می تواند تحول خوبی باشد، با این حال، باید این سوال را نیز بپرسیم که آیا اساسا اقتصاد ما توان جذب مزایای اقتصادی توسعه روابط با کشورهای شرق را دارد یا خیر؟ به نظر من در این زمینه ما با چالش های قابل توجهی رو به رو هستیم. از طرفی باید توجه داشت که برخی اصول در اقتصاد ما برقرار هستند نظیر مثلا سرکوب نرخ ارز که این مساله خود به جای آنکه مزیت جذب سرمایه گذاران خارجی را در اقتصاد کشورمان تقویت کند، عملا نوعی تمایل به واردات را در ایران افزایش میدهد و اساسا این امکان که ما بتوانیم از مزایای اقتصادی ارتباط با کشورهای بالاتر از خود در مسائل اقتصادی استفاده کنیم را سلب می کند. در نتیجه شاهدیم که نتیجه نهایی ارتباط ما با شرق در بحث اقتصادی می شود اینکه ما با سیلی از واردات از کشورهای مذکور رو به رو هستیم. این مساله هیچ ارتباطی با شرق ندارد بلکه به سیاستهای کلان اقتصادِ کشور ما مرتبط است. به نظر من زمانی سیاست نگاه به شرق خوب خواهد بود که ما بتوانیم مزایا و فواید توسعه روابط با محور شرق را نیز به خود جذب کنیم.
و بخاطر این آمریکا ستیزی شدیم نکر بی مزد و مواجب روسیه و چین ...
ایران تحمل سیستم اقتصادی و سیاسی شرقی را ندارد
اگر حکومت نشان میدهد که به سوی غرب متمایل است این خواست قاطبه ی مردم ایران نیست
ایرانی جماعت به تجارت و بازرگانی علاقه مند است خرید یک کالا و نگه داری ان و فروش بعد از انکه ان کالا گران شد را دارند
خیلی اهل تولید و کار نیستند
همه ایرانی ها تاجرند تا تولید کننده
ازنوع سرمایه گذاری هایشان و پول پس اندازشان معلوم است
سیمکارت دلار سکه ....
شرقی ها بشدت اهل کار و تولید هستند و یک شبه نمیخواهند ثروتمند شوند