کودکان همه جا دیده میشوند، کودکانی که والدینشان آنها را از آسیا، آفریقا و اروپا به سوریه آوردهاند تا در نظام سیاسی داعش زندگی کنند. بعضی ازکودکان زخمهای قابل مشاهدهای دارند. تقریبا همه آنها در معرض آسیب روانی قرار داشتهاند و اکثرشان حداقل یکی از والدین خود را از دست دادهاند.
اردوگاه الهول آشفته، ترسناک و خطرناک است. این شهر چادری محل زندگی زنان و فرزندان نیروهای خارجی داعش است، خانوادههایی که فشرده زیر چادرها اسکان یافتهاند در شهری که در محاصره نگهبانان مسلح با برجهای دیدبانی و سیمهای خاردار است.
به گزارش بیبی سی، این اردوگاه وسیع در بیابان، تا شهرک مالکیه، در کنار شهر قامیشلی در نزدیک مرز سوریه و ترکیه در شمال شرق سوریه، چهار ساعت فاصله دارد.
در داخل این شهر چادری، زنان پوشش سیاه بر تن و نقاب یا برقع سیاه بر صورت دارند. بعضی از ساکنان شهر گوشهگیرند و بعضی دیگر ظاهری تهاجمی و برخوردی خصمانه دارند.
در گوشهای از شهر در نزدیکی بازارچه میوه و ترهبار، چند زن که بیشتر مایل به معاشرت هستند برای محافظت از آفتاب سوزان در سایه دور هم جمع شدهاند و گفتگو میکنند. آنها اهل اروپای شرقی هستند.
از آنها میپرسم چگونه کارشان به اینجا کشید، اما آنها میکوشند چیزی بروز ندهند، شوهرانشان را مسئول معرفی میکنند و میگویند آنها بودند که تصمیم گرفتند هزاران کیلومتر دورتر از خانهشان به داعش بپیوندند و زندگی در حکومتی را انتخاب کنند که هزاران نفر را شکنجه کرده و کشته و به اسارت گرفته است. آنها تاکید میکنند تنها جرمشان این است که اشتباه عاشق شدند.
در میان همسران شبهنظامیان داعش، این پاسخی رایج است آنها میکوشند خود را جدا از گروهی جلوه دهند که نه بیرحمیاش را کتمان میکرد نه اهدافش را. شوهران این زنها یا مردهاند یا زندانی و مفقودند و خودشان با فرزندانشان در این اردوگاه گرفتار شدهاند.
حدود ۶۰ هزار نفر از جمله اعضای ۲۵۰۰ خانواده شبهنظامیان خارجی عضو داعش در این اردوگاه سکونت دارند، بسیاری از آنان از زمان شکست این اسلامگرایان تندرو در باغوز در سال ۲۰۱۹ در اینجا زندگی کردهاند.
زنان با احتیاط صحبت و از جلب هر گونه توجهی که عواقب وخیم، شاید حتی مرگبار، داشته باشد پرهیز میکنند. واهمه آنان از نگهبانان اردوگاه نیست بلکه از دیگر زنان تندوری ساکن اردوگاه است که هنوز اعتقاداتشان را حفظ کرده و مقررات داعش را در داخل اردوگاه اعمال میکنند. سحرگاه همان روزی که ما از این اردوگاه دیدن کردیم جنازه یک زن پیدا شده بود.
خشونت و تعصب مذهبی مشکلات اصلی نیروهای دموکراتیک سوریه است، نیرویی که کردها فرماندهی میکنند و اداره اردوگاه را بعهده دارند.
عبدالکریم عمر که عملا مسئول امور خارجه تشکیلات کردها در شمال شرق سوریه است، اذعان دارد که داعش هنوز هم حاکم الهول است. او میگوید که زنان تندروی ساکن اردوگاه مسئول بیشتر خشونتها هستند: «هر روز کسی کشته میشود، اگر کسی از اعتقادات داعش پیروی نکند چادرش را آتش میزنند، همین دیدگاههای افراطی را به بچههایشان هم یاد میدهند.»
کودکان همه جا دیده میشوند، کودکانی که والدینشان آنها را از آسیا، آفریقا و اروپا به سوریه آوردهاند تا در نظام سیاسی داعش زندگی کنند.
برای این بچهها کار و مشغولیت چندانی در اردوگاه وجود ندارد. حین عبور از اردوگاه، تعدادی از بچههای کوچکتر به ماشین ما سنگ پرتاب کردند، یکی از شیشهها شکست، اما برای نگهبانی که همراه ما بود این چیز عجبیی نبود. در این اردوگاه این کاملا عادی است.
بچههای دیگر کاملاً منفعل به نظر میرسند، بیرون چادرها نشسته و فقط به ما خیره شده بودند. بسیاری از آنها شرایط وحشتناکی را تجربه کردهاند. بیشتر اوقات از محلی به محل دیگر در حرکت بودهاند، چون داعش باید از تمام سرزمینهای تحت تسلط خود در عراق و سوریه دفاع میکرد.
بسیاری از این بچهها جز جنگ چیزی نمیدانند و هرگز مدرسه نرفتهاند.
بعضی از کودکان زخمهای قابل مشاهدهای دارند. پسری را میبینم که پایش قطع شده و بسختی در زمین ناهموار و خاکآلود اردوگاه راه میرود. تقریبا همه آنها در معرض آسیب روانی قرار داشتهاند و اکثرشان حداقل یکی از والدین خود را از دست دادهاند.
برای مقابله با روند رو به افزایش خشونت در اردوگاه، مرتب بازرسیهای کامل امنیتی صورت میگیرد، اما این همه ماجرا نیست.
پسربچههای بزرگتر تهدید بالقوه دانسته شده و به محض رسیدن به نوجوانی، از خانواده دور و به مراکز بازداشت منتقل میشوند.
دکتر عمر میگوید: «آنها به سن خاصی که میرسند، برای خود و دیگران خطر محسوب میشوند و چارهای جز انتقال آنان به مراکز بازپروری نداریم.»
او میگوید این بچهها از طریق صلیب سرخ بینالملل با مادران خود در ارتباط هستند.
در شمال الهول اردوگاه کوچکتری هست به نام روژ که آنجا هم محل سکونت شماری از زنان و کودکان داعش است. نسبت به الهول، در این اردوگاه خشونت کمتر است و بسیاری از زنان بریتانیایی از جمله شمیمه بیگم، نیکول جک و دخترانش در اینجا سکونت دارند.
این اردوگاه با حصارهای سیمی تقسیمبندی شده و در آنجا با گروهی زن ملاقات کردم اهل ترینیداد و توباگو در دریای کارائیب، کشوری که داعش بیشتر از هر جای دیگر در نیمکره غربی از آن نیرو گرفت.
یکی از این زنها یک پسر ۱۰ساله دارد. او فرزندانش را با خود به سرزمینهای تحت تسلط داعش برد و با وجود کشته شدن شوهرش، تا پایان عمر داعش همانجا ماند. او شنیده است که پسران بزرگتر را از مادران جدا میکنند و میترسد همین اتفاق برای پسرش هم بیفتد.
هر چه پسر بزرگتر میشود، نگرانی مادرش هم بیشتر. او میگوید: «مینشینم و میبینم هر روز بزرگتر میشود، هر روز که میگذرد فکر میکنم شاید یک روز بیایند و او را ببرند.»
پسرش با برادر و خواهر کوچکترش دارد فوتبال بازی میکند. پدرش در یک حمله هوایی کشته شده، به من میگوید اگر از مادرش جدایش کنند، دلش برایش تنگ میشود.
امکانات بهداشتی در اینجا محدود است. توالتهایی در محوطه ساخته شده و کابینهایی هم برای دوش گرفتن هست. آب آشامیدنی از منبعهای مشترک تامین میشود که همه بچهها از آن شکایت دارند.
اردوگاه یک بازارچه هم دارد که اسباب بازی، غذا و پوشاک میفروشد.
خانوادهها هر ماه بستههای مواد غذایی و برای فرزندانشان لباس دریافت میکنند. برخی هم در خانوادههای مرکب زندگی میکنند. در نظام داعش تعدد زوجات مجاز بود و چند زن یک شوهر مشترک داشتند. رابطه با هوو اینجا به کار میآید و نگهداری از بچهها و کارهای دیگر را بین خود تقسیم میکنند.
بسیاری از کودکان در مدرسه صحرایی درس میخوانند که سازمان خیریه «کودکان را نجات دهید» راه انداخته است.
سارا رشدان در دفتر سوریه این خیریه میگوید: «ما داستانهای زیادی میشنویم و متأسفانه هیچیک نویدبخش نیستند. امید ما این است که این خانوادهها بتوانند به کشورشان بروند و کودکان در فضایی سالم و امن برزگ شوند.»
«ما تغییرات رفتاری زیادی را در این بچهها مشاهده کردهایم. در اوایل میدیدیم آنها تصاویر ویرانی، بمباران و جنگ را ترسیم میکنند…، اما اکنون تصاویر مثبتتری از شادی، گل و خانه میکشند.»
مشخص نیست این کودکان چگونه از این اردوگاه بیرون خواهند آمد و آیندهشان چگونه خواهد بود.
برخی کشورهای غربی همسران داعشیهای غربی را تهدیدی برای امنیت خود میدانند.
بسیاری از این زنان قبول ندارند که خطر امنیتی هستند، اما از اظهار نظر در مورد قربانیان داعش اکراه دارند، قربانیایی مانند هزاران زن ایزدی که به بردگی کشیده شدند، یا قتل کسانی که مخالف داعش تصور میشدند، کسانی که داعش مرتد و کافر میدانست و کسانی که در مبارزه با این گروه جانشان را از دست دادند.
این زنان میگویند هرگز خشونت داعش را ندیدهاند و با وجود زندگی در سایه «خلافت اسلامی»، از اعدام، سر بریدن، کشتار و نسلکشی داعش بیاطلاعند.
این اظهار بیاطلاعی در بین کسانی که به داعش پیوستند رایج است، اما استدلالی است که اگر با دقت بررسی شود چندان راست درنمیآید.
حالا ارتباط آنها با دنیای خارج قطع شده و تعداد کمی از آنها از نظر مردم کشورهایشان درباره خود آگاهند.
برخی از کشورهای اروپایی مانند سوئد، آلمان و بلژیک تعدادی از کودکان و مادران آنها را به کشورشان باز میگردانند.
اما با بدتر شدن اوضاع در اردوگاهها، مقامهای کرد از کشورهای بیشتری میخواهند شهروندان خود را بازگردانند.
دکتر عمر میگوید: «این یک مشکل بینالمللی است، اما جامعه بینالمللی وظایف و مسئولیتهای خود را انجام نمیدهد.»
«اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند با فاجعهای روبرو میشویم که نمیتوانیم آن را مهار کنیم.»