یک کارشناس مسائل افغانستان گفت: جامعه افغانستان نسبت به بیست سال پیش تغییر کرده است، اما طالب تغییری نکرده، ولی زنان افغانستان تغییر کرده اند. قشر جوانی آمده که مطالباتی دارد و طالبان از نظر ایدئولوژیک برای این مطالبات راه حلی ندارد.
پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان درباره تحولات آینده افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان در این کشور میگوید: به نظر میرسد طالبان به مدلی از خلافت اسلامی دست پیدا کنند. آنها یکی از علمای دینی را به عنوان امیرالمؤمنین مطرح میکنند که امروز آخوندزاده مطرح است. برداشتی که آنها از اسلام دارند اینطور است و دولتی و رییس جمهوری و کابینهای بوجود میآید و تحت امر امیرالمؤمنین خواهد بود.
به گزارش شفقنا، وی همچنین درباره آینده منازعات چین و آمریکا در خاورمیانه اظهار داشت: احتمال جایگزینی چین به جای آمریکا در منطقه خاورمیانه بسیار پررنگ است. چینیها در حال افزایش قدرت هستند و قدرت سیاسی خود را به قدرت اقتصادی تبدیل میکنند و قدرت سیاسی و اقتصادی را به قدرت نظامی و هژمون تبدیل میکنند، بنابراین چین تمامی شاخصهای قدرت گرفتن را در اختیار دارد.
مشروح گفت وگوی ملازهی، تحلیلگر ارشد مسائل سیاست خارجی را در ادامه میخوانید:
طالبان تا کنون غیر از منطقه پنجشیر کل افغانستان را تصرف کرده است، مهمترین چالشهای طالبان در آینده چیست؟ آیا این گروه قادر به تشکیل حکومتی فراگیر خواهد بود؟
واقعیت این است که طالب دو جریان دارد؛ یک جریان شورای کویته است و یک جریان شورای پیشاور است که در شبکه حقانی سرتاسری میشود. شورای کویته کمی ملایمتر است، در واقع نیروهایی که برای رسیدن به قدرت با آمریکا وارد معامله شدند این گروه بودند.
برخلاف آنچه که در بیرون از افغانستان تصور میشود طالب یک جریان نیست و امروز شبکه حقانی تقریبا شرق کشور را در دست دارد و شورای کویته تا همکاری این گروه را نداشته باشد قادر به حل و فصل مسائل نیست. دیدگاه آنها هم این است که امارت اسلامی را به طور کامل احیا کنیم و کسی را در آن راه ندهیم بنابراین اگر طالب به طرف انحصار قدرت برود قطعا درگیر جنگ داخلی و بحران و مسائل متعدد امنیتی خواهد شد و دست به خشونت میزند، در این مساله تردیدی وجود ندارد.
یک جنبه دیگر مساله این است که طالب ظرفیت سیاسی نیز دارد، گروهی که ظرفیت سیاسی دارد همینهایی هستند که مذاکره میکنند و میخواهند بقیه گروههای سیاسی و قومیتی را در قدرت شریک کنند، چون میدانند که انحصار قدرت طالبان امکان پذیر نیست، همانطور که در چهل سال گذشته ممکن نبود و هر وقت به طرف انحصار قدرت رفتند حال قدرت هر کسی که بود، قدرت داوود خان بود یا قدرت مارکسیستها و کمونیستها یا مجاهدین، هر بار که هر کدام به سمت انحصار قدرت رفتند شکست خوردند از این رو امید این است که طالبان با توجه به نیاز به شناسایی ملی و منطقهای و اینکه کشورهای دیگر آنها را به رسمیت بشناسند و برای به راه انداختن اقتصادشان از کمکهای بین المللی استفاده کنند به نظر میآید باید در آینده تعدیل قدرت کنند و البته نه آن چیزی که احمد مسعود مطرح کرد و گفته شد سیستم فدرالی شود و تمام مقامات انتخابی شوند که به نظر نمیرسد طالبان تا این حد زیر بار برود، ولی امکان دارد تعدادی از افراد خارج از قومیت پشتون و غیر طالب را در قدرت بپذیرند.
مدل حکومت طالبان چگونه خواهد بود؟ قبلا ساختار بر اساس دموکراسی بود.
حکومت اسلامی، مدلی از خلافت اسلامی. آنها یکی از علمای دینی را به عنوان امیرالمؤمنین مطرح میکنند که امروز آخوندزاده مطرح است. برداشتی که آنها از اسلام دارند اینطور است و دولتی و رییس جمهوری و کابینهای بوجود میآید و تحت امر امیرالمؤمنین خواهد بود.
دولت تشکیل شده چگونه ساختاری خواهد داشت؟
معلوم نیست، ولی قرار بر تشکیل شورایی از علما است که نقش مجلس شورا را دارد و کابینه را تعیین میکند.
این مدل به چه کشورهایی شبیه خواهد بود؟
شاید شبیه به ایران باشد، چون ایران هم رهبری دارد و آنها هم امیرالمؤمنین دارند.
تاثیرپذیری طالبان از مدل حکومت ایران برای آنها قابل قبول است؟
در اسلام سیاسی قدرت، ساختاری تعریف کرده است، در تشیع ولایت فقیه است. خلافت سیستمی تعریف شده است، سیستم پادشاهی در کشورهای عربی نوع قبیلهای است. ما در منطقه پاکستان و ترکیه را داریم که قبیلهای اداره نمیشوند.
آیا طالبان موفق خواهد بود؟ پیش بینی شما چیست؟ چون تضادهایی در داخل این گروه وجود دارد؟
تضادهایی وجود دارد، ولی مهم رقابتی است که بین چین و آمریکا درباره هژمون قرن بیستویکم درگرفته است. آمریکاییها به این دلیل با طالبان به توافق رسیدند که در حقیقت از جریان لیبرال دموکرات شکل گرفته ناامید شده بودند که وارد کابل شد و در کنار آمریکاییها بر این شهر حکومت کرد. آمریکا از این جریان که کارایی نداشت عبور کردند.
فساد در این جریان رشد کرد، اختلافاتی در بین تیم عبداله عبداله و اشرف غنی شدت گرفت و آمریکا قدرت را به طالبان دادند. البته این تقدیم قدرت فی سبیل الله نبود و طالبان باید برنامه کمربند و جاده ابریشم و زیر مجموعه آن و کریدور چین پاکستان و موافقتنامه ۲۵ ساله چین و ایران و سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیاردی این کشور در بخش انرژی ایران را برهم بزنند.
جریان اسلامی خلافت گرا که قدرت بسیج مردمی دارد میتواند معادلات را بر هم بزند. اما این کار به این سادگی نخواهد بود و چینیها هم کار خودشان را میکنند. چینیها به افغانستان پیشنهاد میدهند که نگران نباشید و کار خودتان را بکنید و با ما قرارداد ببندید، ما معادن زیر زمینی شما را استخراج میکنیم و برای اداره کشور به شما پول میدهیم.
چین به ازای آن میخواهد کشورش را در چهارچوب کمربندی و سی پک بگنجاند و چین و ایران و افغانستان را به یک اتحاد بکشانند، دلیل حمایت ایران از طالبان همین است. چین و روسیه دربرابر حرکتهای آمریکا هشیار هستند و میدانند واقعیت چیست!
امروز آینده افغانستان به این وابسته است که کدامیک از این کشورها در موضع مسلط قرار بگیرد. اگر چین موفق شود و ایران و افغانستان و پاکستان را در این برنامه پیوند بدهد بقیه اخراج شده و به دنبال کار خود رفته اند و ممکن است قدرت آنها در دنیا کاهش پیدا کند و روسیه و چین موفق شوند، اما اگر آمریکا موفق شود و پروژه کمربندی چین را شکست بدهد یا حداقل آن را متوقف کند میتواند این کار را حداقل تا بیست سی سال آینده به تعویق بیندازد.
حرکتها فراتر از اراده طالبان است و منتظر این نمیماند که مردم افغانستان طالبان را بپذیرند یا نه! جامعه افغانستان نسبت به بیست سال پیش تغییر کرده است، اما طالب تغییری نکرده، ولی زنان افغانستان تغییر کرده اند. قشر جوانی آمده که مطالباتی دارد و طالبان از نظر ایدئولوژیک برای این مطالبات راه حلی ندارد. شاید حکومت کمی واقع بینانه باشد و دیگران را هم در قدرت راه بدهد.
کدامیک از این قدرتهای بین المللی میتواند دست برتری داشته باشد؟ آمریکا خروج از منطقه را در برنامههای بلندمدت خود دارد آیا چین میتواند جای آمریکا را در خاورمیانه بگیرد؟
به نظر همینطور میآید. چینیها در حال افزایش قدرت هستند و قدرت سیاسی خود را به قدرت اقتصادی تبدیل میکنند و قدرت سیاسی و اقتصادی را به قدرت نظامی و هژمون تبدیل میکنند، بنابراین چین تمامی شاخصهای قدرت گرفتن را در اختیار دارد. شاخصهای سنتی مثل وسعت خاک و جمعیت و منابع زیرزمینی و اقتصاد و شاخصهای مدرنی، چون تکنولوژی روز در اختیار چین قرار دارد.
در این که چین به طرف قدرت گرفتن حرکت میکند هیچ تردیدی وجود ندارد. آمریکاییها نمیتوانند جلوی چین را سد کنند. چین در شرق آسیا است، اما آمریکا با انتقال نیروها از خاورمیانه و خروج از افغانستان در تلاش است حضور قدرتمندانه تری در اقیانوس هند داشته باشد و محاصره چین را سرعت دهد. اگر به تحولات اخیر منطقه توجه کنید سوالی پیش میآید که چرا طرح صلح ابراهیم در منطقه خلیج فارس پیش آمد؟
آمریکا برای محاصره چین به دنبال گسترش این جریان از خلیج فارس تا اقیانوس هند است. آنجا است که از اهرمهای فشار بیشتری برخوردار میشوند. امروز ژاپن این حق را پیدا کرده که برای حفظ منافع خود در گوشه و کنار دنیا نیروهایی داشته باشد درحالیکه این مساله در دهههای گذشته برای ژاپن قابل تصور نبود. همین مساله نشان میدهد که تمام تمرکز آمریکا امروز بر روی چین است و نی داند مساله اش چیست و باید چین را محاصره کند. بخشی از این محاصره در خشکی است.
امروز حزب خانم سوچی در میانمار که طرفدار غرب بود کلا ضعیف شده و نظامیان قدرت گرفته اند. در مورد افغانستان هم چین امیدوار است که بتواند با طالبان کنار بیاید و اقتصاد این کشور را به راه بیندازند و آنها را از غرب بی نیاز کند و به سمت همکاری با ایران و پاکستان سوق بدهد. در مورد پاکستان ارتباطات این کشور با غرب بسیار نزدیک است و هر آن این احتمال وجود دارد که آمریکاییها ژنرالی پیدا کنند و کودتا کنند.
امروز چینیها در مقابل تلههای آمریکا با احتیاط عمل میکنند. در اینکه چین طی سی تا چهل سال آینده قدرت اول جهانی خواهد بود هیچ شکی وجود ندارد تا آن زمان چین نباید با آمریکا درگیر شود. در هر مرحلهای که آمریکا سفت ایستاده چینیها عقب نشینی کرده اند. یعنی چین نسبت به اهداف آمریکا بسیار آگاه است. در آمریکا خطی وجود دارد که میگوید باید قبل از تبدیل شدن چین به قدرتی هژمون باید این کشور را به زمین زد. چین نسبت به این مسائل آگاه است.
حضور پر رنگ چین در خاورمیانه چه تبعات و پیامدهایی برای کشورهای منطقه خواهد داشت؟ حضور نظامی آمریکا در منطقه کمابیش کشورهای منطقه را درگیر جنگ کرد آیا حضور چین به نوعی جا پای آمریکا گذاشتن است؟
آمریکا منطقه را به طور کامل تخلیه نکرده و پایگاههای نظامی آمریکا در قطر و کویت دایر است. آمریکا در بلندمدت هم منطقه را به طور کامل تخلیه نمیکند. تمرکز اصلی آمریکا بر شرق آسیا و بر کنترل چین است، معنی این حرکت ترک کامل خاورمیانه نیست. همین مساله استقلالی برای کشورهای عربی منطقه ایجاد کرده است.
تحولات عربستان سعودی امروز دو نیروی مورد پسند آمریکا را خنثی میکند یکی نیروی شاهزادگان ثروتمند عیاشی که تمام ثروت مملکت را تضییع کرده بودند و تقریبا امروز آنها حذف میشوند. بن سلمان پولها و امکانات آنها را گرفته و اموال و شرکتهای آنها را مصادره کرده است و میگوید اگر میخواهید زنده بمانید باید با ما کار کنید. جریان دوم روحانیت سلفی است.
وهابیون که قبلا شریک قدرت بودند، علمای بزرگ وهابی در معامله عبدالعزیز و عبدالوهاب بخش روحانیت کشور را گرفتند و قدرت به دست خانواده عبدالعزیز افتاد و خاندان عبدالوهاب روحانیون و علما را تعیین میکردند، امروز بن سلمان این دو جریان را تضعیف کرده است. او یکی از پر کارترین و پر طرفدارترین عالم در این کشور را از کار بی کار کرده است. درحالیکه قبل از ولیعهدی بن سلمان این مساله امکان پذیر نبود.
بن سلمان امروز برای روزهای بدون نفت برنامه ریزی میکند. او در هند و پاکستان و بنگلادش و… کارهایی انجام داده است. کاهش حضور آمریکا به آنهایی که ملیتر فکر میکنند فرصت میدهد. در عربستان بن سلمان و در امارات محمد بن زاید همین خط را میروند. امروز اختلاف نظر در بین این دو گروه وجود دارد، ولی اختلافی نیست که الزاما به جنگ بکشد.
اختلاف نظر بین آنها بیشتر دعواهای قبیلهای بود که اعراب در طول تاریخ داشتند و از زمان پیامبر اسلام بود و همچنان ادامه پیدا کرد. انگلستان بعد از جنگ جهانی میخواست خانواده شریف حسین را انتخاب کند، چون او کسی بود که با انگلیسیها کار کرده بود و یک پسر او را در سوریه و پسر دیگر او را در عراق به پادشاهی رسانده بودند.
یک خانواده او را نیز در اردن حاکم کردند برنامه این بود که بعد از سقوط امپراطوری عثمانی برنامه این بود که کشورهای عربی به نوعی هماهنگی برسند. آنها میخواستند کشوری وارد ایجاد کنند، ولی قبایل عرب زیر بار نرفتند. حجازی زیر بار عراقی نرفت و عراقی زیر بار سوری نرفت!
آیا میتوان گفت در دهههای آینده کشورهای منطقه به سمت استقلال خواهی حرکت میکنند؟
به عقیده من با عدم حضور آمریکا در منطقه استقلال عمل این کشورها بیشتر خواهد شد.