اگر هنوز هم تردیدهایی در مورد قدرت چین و رقابت نزدیک این کشور با ایالات متحده در تمام حوزهها وجود دارد، میتوان گزارش کارگروه دانشگاه هاروارد در مورد «رقابت بزرگ» چین و آمریکا در آینده را که در نوامبر ۲۰۲۰ تهیه شده، مطالعه کرد. این گزارش در اختیار کسانی قرار گرفته است که در تعیین استراتژی دولت بایدن نقشی اساسی ایفا میکنند.
المپیک توکیو که این روزها در ژاپن در جریان است، قیاس مناسبی برای رقابت چین و ایالات متحده است. المپیک توکیو را میتوان ژئوپلیتیکترین المپیکی دانست که چین، برتری بلامنازع آمریکا در آن را به چالش کشیده است.
به گزارش شرق؛ در تاریخ صدساله برگزاری المپیک مدرن، چین تا المپیک ۱۹۸۴ لسآنجلس حتی یک مدال طلا هم نگرفته بود. اما تنها یک ربع قرن بعد، در المپیک ۲۰۰۸ پکن، چین، ایالات متحده را از موقعیت عادی خود بهعنوان قهرمان بازیهای المپیک خارج کرد و ۴۸ مدال طلا در برابر ۳۶ مدال طلای ایالات متحده کسب کرد.
با اینکه ایالات متحده در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ بهراحتی دوباره به جایگاه اول بازگشت، اما به نظر میرسد رقابت میان چین و ایالات متحده در المپیک توکیو بسیار نزدیک باشد. موفقیت چشمگیر چین در عرصه ورزش را میتوان در دیگر عرصهها نیز مشاهده کرد.
تنها دو دهه پیش و در آغاز قرن بیستویکم، چین حتی در جدول رقابت ژئوپلیتیک حضور نداشت و از نظر اقتصادی، این کشور بهعنوان «کشور فقیر و درحالتوسعه» طبقهبندی میشد و طبق همین شرایط اجازه پیوستن به سازمان تجارت جهانی بهعنوان اقتصادهای درحالتوسعه را کسب کرد. از نظر تکنولوژیکی هم با درآمد سرانه تقریبا برابر با گویان و فیلیپین، شهروندان چینی پول کافی برای خرید کامپیوتر یا تلفن همراه پیشرفته نداشتند و این کشور در موقعیتی هم نبود که بتواند بسیاری از کالاهای پیشرفته را در خاک خود تولید کند.
از نظر نظامی هم چین اهمیت چندانی برای وزارت دفاع آمریکا نداشت و تحت عنوان «تهدیدی کمتر» مورد پوشش پنتاگون قرار گرفت. از نظر دیپلماتیک نیز چین کشوری آرام و بیدردسر بود که از سیاستهای دنگ شیائوینگ رهبر سابق خود برای «پیشرفت بدون سروصدا» پیروی میکرد.
اما آن دوران گذشت و چین در دو دهه گذشته بیشتر و سریعتر از هر کشور دیگری در طول تاریخ قدرت خود را در تمام حوزهها افزایش داده و به این ترتیب به رقیبی جدی برای تنها ابرقدرت جهان تبدیل شده است.
«واتسلاو هاول» رئیسجمهوری سابق چک درباره ظهور ناگهانی چین بهدرستی میگوید که «همه اینها آنقدر سریع اتفاق افتاده است که ما هنوز فرصت نکردیم تا حیرتزده شویم». امروز چین بزرگترین کارخانه تولید کالا در جهان است و شریک تجاری اول بسیاری از کشورهاست. چین موتور اصلی رشد اقتصادی در تمام سالهای پس از رکود بزرگ ۲۰۰۸ بوده است.
براساس معیارهای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و صندوق بینالمللی پول که دقیقترین معیارها برای سنجش اقتصادهای ملی است، چین بهعنوان بزرگترین اقتصاد جهان شناخته میشود. به گفته جیمز متیس، وزیر دفاع سابق ایالات متحده، چین در عرصه نظامی هم برتری آمریکا را در هر حوزه جنگی تضعیف کرده است و هر حوزه مورد مناقشه قرار دارد؛ هوا، زمین، دریا، فضا و فضای مجازی. این در حالی است که ایالات متحده در عرصه نظامی تنها ابرقدرت در جهان به شمار میآید، اما چین در این حوزه هم ایالات متحده را به چالش کشیده است.
«باب ورک»، معاون وزیر دفاع سابق آمریکا میگوید: «ایالات متحده و چین در بسیاری از مناطق و حوزههای نظامی درگیری دارند و بهترین نمونه آن که نشاندهنده واقعیت موجود به شمار میآید، تایوان است. در این مورد و با وجود ۱۸ مورد تنش و درگیری کوچک و بزرگ نظامی بر سر تایوان، ایالات متحده هنوز نتوانسته خواسته خود را به چین تحمیل کند».
درحالحاضر چین بزرگترین تولیدکننده و مصرفکننده خودرو است و ایلان ماسک کارآفرین آمریکایی و مدیرعامل کارخانه «تسلا»، تولیدکننده خودروهای برقی، معتقد است که بزرگترین بازار تسلا و دیگر خودروهای برقی در چین است و فناوری هوش مصنوعی که چین در آن درحالپیشرفت است، به احتمال زیاد بیشترین تأثیر را بر اقتصاد و امنیت نسل آینده خواهد داشت.
اگر هنوز هم تردیدهایی در مورد قدرت چین و رقابت نزدیک این کشور با ایالات متحده در تمام حوزهها وجود دارد، میتوان گزارش کارگروه دانشگاه هاروارد در مورد «رقابت بزرگ» چین و آمریکا در آینده را که در نوامبر ۲۰۲۰ تهیه شده، مطالعه کرد. این گزارش در اختیار کسانی قرار گرفته است که در تعیین استراتژی دولت بایدن نقشی اساسی ایفا میکنند.
این گزارش به مستندسازی آنچه در دو دهه گذشته در مجموعه رقابتها بین چین و ایالات متحده واقعا اتفاق افتاده، پرداخته است. هدف از ارائه آن هم ایجاد یک پایگاه داده عینی است که میتواند بهعنوان اساس و پایهای برای سیاستگذاران که ارزیابی مجدد استراتژیک درباره چالش چین را بر عهده دارند، به کار رود.
بر اساس این گزارش، رقابت در پنج حوزه اصلی میان چین و ایالات متحده جریان دارد؛ اقتصادی، تکنولوژیکی، نظامی، دیپلماتیک و ایدئولوژیکی. هر فصل با شناسایی معیارها، معیارهای ارزیابی سناریوهای مختلف و بهترین منابع طبقهبندینشده دادهها در مورد هر موضوع آغاز میشود و در هر بخش، شواهد مربوط به آنچه در دو دهه گذشته اتفاق افتاده را خلاصه میکند و با ارزیابی صریح از وضعیت کنونی ایالات متحده و چین به پایان میرسد.
به طور خلاصه، یافتههای اصلی گزارش اینگونه است: «قدرت چین در تمام حوزههای مورد رقابت نهتنها درحال افزایش است بلکه درحالحاضر به نقطهای رسیده است که نظم پس از جنگ سرد را از لحاظ ژئوپلیتیک، اقتصادی، تکنولوژیکی، نظامی، دیپلماتیک و سیاسی کاملا تغییر داده است».
نکته دیگر این است که چین نهتنها در بسیاری از عرصههای مهم، از جمله حجم اقتصاد خود، از ایالات متحده پیشی گرفته، بلکه منجر به ایجاد چالشها و دشواریهایی برای آمریکا شده که بعید است ایالات متحده در کوتاهمدت بتواند بر آنها غلبه کند. از آنجا که جمعیت چین چهار برابر ایالات متحده است، اگر کارگران چینی تنها یکچهارم آمریکاییها بازدهی داشته باشند، تولید ناخالص داخلی آنها با آمریکا برابر خواهد بود. البته تولید ناخالص داخلی همه چیز نیست، اما نمیتوان انکار کرد که زیربنای قدرت را در روابط بین ملتها شکل میدهد.
اگر هر دو کشور به مسیر فعلی خود ادامه دهند، تا سال ۲۰۳۰، اقتصاد چین دوبرابر اقتصاد آمریکا خواهد بود. علاوه بر این، در بسیاری از حوزههای دیگر که ایالات متحده بهطورسنتی بر آن تسلط داشته است، احتمالا چین دارای مزایای پایدارتر از آمریکا خواهد بود. هرچقدر هم دردناک باشد، آمریکاییها باید راهی برای کنارآمدن با دنیایی پیدا کنند که در آن، حداقل در برخی از قلمروها، «چین شماره ۱ است».
بااینحال مقامهای واشنگتن همچنان به دیدن چین در آینه عقب اصرار دارند و نمیتوانند بپذیرند که چین به جایی رسیده که بتواند «رقیب نزدیک» ایالات متحده باشد. اما واقعیت چیز دیگری میگوید. زمان آن رسیده است که چین را بهعنوان یک رقیب کامل برای ایالات متحده به رسمیت بشناسیم. بهاینترتیب، این یک چالش ژئوپلیتیک بزرگ برای هر آمریکایی محسوب میشود. تفاوت بین اصطلاحات مورد استفاده سیاستمداران و محققان فقط معنایی نیست.
اگر ارزیابی محققان در این گزارش درست باشد، ارزیابی تهدیدات جهانی که بر اساس آن مدیر اطلاعات ملی آمریکا نتیجه گرفته که چین بهزودی و بهطور فزایندهای رقیب نزدیک آمریکا خواهد شد، یک ارزیابی اشتباه است. واقعیت این است که چین مدتهاست از این ارزیابی مدیر اطلاعات ملی آمریکا فراتر رفته و در بسیاری از حوزهها حتی ایالات متحده را پشتسر گذاشته است. این واقعیت را میتوان از ورزشکاران آمریکایی در توکیو پرسید.
یک ژنرال ارتش ایالات متحده گفت که ارتش آمریکا در نبردی که نهایتا به یک تغییر عمده در استراتژی جنگیاش منجر شد، «سخت شکست خورده است». بیزنس اینسایدر در گزارشی مینویسد که در مانوری در ماه اکتبر، آمادگی ایالات متحده برای برخوردهای مسلحانه در بوته آزمایش قرار گرفت و نتیجه آن برملاشدن نقاط ضعفی جدی در راهبردهای جنگی آن بود.
ژنرال جان هایتِن، معاون دبیرکل ستاد مشترک ارتش آمریکا، گفت: «بدون آنکه بخواهم در مسائل اغراق کنم، این (مانور) به سختی شکست خورد». در جریان شبیهسازی جنگ که «برخوردی فرضی با چین» شامل جنگ بر سر تایوان توصیف شده است، دشمن مجازی فرضی در زمینه راهبردهای «اطلاعاتی» بر تیم آبی (تیم ایالات متحده) «غلبه کرد.» هایتن افزود: یک تیم مهاجم قرمز (در نقش دشمن) که در طول ۲۰ سال گذشته ایالات متحده را مورد مطالعه قرار داده بود، از ما سریعتر و بهتر عمل کرد.
آنها پیش از آنکه ما دست به اقدامی بزنیم، دقیقا میدانستند قرار است چه بکنیم و از آن استفاده کردند. حالا تصور کنید رقبای واقعی ما در ۲۰ سال گذشته، احتمالا حتی با تمرکز بیشتر و تعداد بیشتر، چه میکردهاند؛ بنابراین باید یک گام به عقب برمیداشتیم و به این چشمانداز نگاه میکردیم و میگفتیم کجا قصور کردیم؟ هایتن گفت که نیروهای ایالات متحده کوشیدند که (بر رقیب) برتری اطلاعاتی بهدست آورند؛ درست مثل شرایط نخستین جنگ خلیج فارس، در ۲۰ سال گذشته، درست مثل همه (کشورهای) جهان، از جمله چین و روسیه که در ۳۰ سال گذشته اقدامات ما را زیر نظر داشتهاند.
آن تلاشها بلافاصله شکست خورد، زیرا ارتش آمریکا به ارتباطات و دادههای دیجیتالی اتکا کرد که میتواند در صورت هدف قرارگرفتن ماهوارههای آمریکا، مختل شود. درگیری در این مانور شبیهسازیشده نشان داد که تجمع نیروهای آمریکا میتواند آنها را در مقابل قدرت عظیم دشمنان در موضعی آسیبپذیر قرار دهد. هایتن افزود: «در دنیای امروز، با موشکهای ماوراء صوت، با آتشباریهای دوربرد علیه ما از نقاط مختلف، اگر نیروهای خود را در نقطهای جمع کنید و همه بدانند کجا هستید، آسیبپذیر میشوید».
از آن هنگام، وزارت دفاع آمریکا در تلاش یافتن راهی برای بهروزکردن سیاستهای جنگی خود برای دستیابی به راهبردی برای یک «مانور گسترده» بوده است. هدف آن راهبرد، ایجاد قابلیت حمله به گونهای است که دشمن قادر به دفاع از خود نباشد و نیز میان بخشهای فرماندهی و کنترل، ارتباطات به گونهای برقرار شود که تصویر روشنتری از جبهههای جنگ به فرماندهان بدهد. هایتن بر این باور است که این تغییرات ضروری است، زیرا برتری ارتش آمریکا در مقابل قدرت رقبایی، چون چین بهسرعت کاهش مییابد.