میتوان گفت که هایدگر تنها متفکر قرن بیستم است که فرقهای بنیادی شیوه اندیشیدن یونانی و شیوه اندیشیدن رومی و مدرن را تا ژرفایش کاویده و اندیشیده است. با دو نوع نگاه و نگرش به هستی مواجهیم: هستینگری یونانی و هستینگری رومی و مدرن.
شاید بتوان «پیش از سقراطیان» به تعبیر هرمان دیلس، زبانشناس شهیر آلمانی و «پیش از افلاطونیان» به گفته نیچه را اصیلترین و حقیقیترین خویشاوندان فکری هایدگر بهشمار آورد. هایدگر میتواند از نوادگان روحانی و معنوی «پیش از سقراطیان» و شاید تنها نواده آنان در قرن بیستم دانسته و محسوب شود.
شرق در ادامه نوشت: اگر میتوان گفت که هایدگر خالصترین و مهمترین یونانیِ «پیش از سقراطی» در روزگار ماست، به این سبب است که تفکر یونانی بهطور اعم و تفکر «پیش از سقراطی» بهطور اخص چنان تفطن و تحسین او را برانگیخت، چنان در جان و زبانش خانه کرد، چنان تفکر فلسفی او را شکل داد و بدان عمق و غنا بخشید و آن را راه برد و چنان از همه معاصرانش متمایز کرد که سخت شگفتانگیز است.
در دوره جدید تاریخ غرب و بهطورکلی تاریخ جهان، چه کسی قادر به فهم دقیق و راستینِ فکر و زبان یونانی، علیالخصوص تفکر «پیش از سقراطی» است؟ در یک کلام، هایدگر با یونانیان پیشاسقراطی، به قول مولوی، «چون رز به تابستان خوش است». هایدگر مست و خرابِ شرابِ حکمت یونانی است. «جز فلاطون خمنشین شراب/ سر حکمت به ما که گوید باز». البته سخن حافظ کاملا شاعرانه و ایرانی و از اساس متفاوت با بحث هایدگر است.
اگر دیگران اندیشههای «پیش از سقراطیان» را تحقیق و تحلیل یا توصیف کردهاند، هایدگر گویی سخنان آنان را یافته و نیوشیده است، زیرا او سرچشمه و منبع تفکری را میجسته است تا در این زمانه بتواند سخنی متفاوت با سخن غالبِ متافیزیک و اصل سوبژکتیویته و بشرانگاری جدید بگوید و آن را در نزد «پیش از سقراطیان» مییابد.
میگویند که او نوشتههای یونانیانِ پیش از سقراط را هر روز دستکم یک ساعت مطالعه میکرده، دربارهشان میاندیشیده و این عادت نیکو هرگز ترک نمیشده است. فیلولوگها، اتیمولوگها و ترمینولوژیستهای معاصر ترجمهها/ تفسیرهای هایدگر از «پیش از سقراطیان» را بهشدت رد کردهاند، اما او در موضع خود استوار ایستاد و ترجمهها/ تفسیرهای بدیع و جدید خود را به کرسی نشاند.
راهی که هایدگر به سوی فهم تأملات «پیش از سقراطیان» گشوده، تاکنون هیچ فیلسوف و متفکری قادر به گشودن آن نبوده است. در نظر هایدگر، حتی آلمانیهایی مانند هگل و نیچه که به یونان توجهی خاص مبذول داشتهاند، فیلسوفان و شاعران یونانی را خوانده و شناختهاند، باز از نظرگاه تفکر عصر جدید نگریستهاند و آنان را با رأی و نظر مدرن تفسیر کردهاند.
میتوان گفت که هایدگر تنها متفکر قرن بیستم است که فرقهای بنیادی شیوه اندیشیدن یونانی و شیوه اندیشیدن رومی و مدرن را تا ژرفایش کاویده و اندیشیده است. با دو نوع نگاه و نگرش به هستی مواجهیم: هستینگری یونانی و هستینگری رومی و مدرن.
تاریخِ فرهنگ و تمدن غرب از و با یونان آغاز میشود، اما چنین نیست که همه فیلسوفان و اندیشهورزان و شاعران یونانی سرآغازین باشند. ازقضا طراحان و سازندگان اصلی غرب متعاطیان مابعدالطبیعه (متافیزیسین) بودند و حوالت چنین بوده است که متفکران سرآغازین و اصیل («پیش از سقراطیان») در حاشیه تاریخ غرب بمانند و بهسبب سیطره و استیلای متافیزیک در تاریخ ۲۵۰۰ ساله به دست فراموشی سپرده شوند و هرگونه تفسیر و برداشت از کلامِ «به لفظ اندک و معنی بسیار» آنان به بیراهه کشیده شود. این متفکران سرآغازین چندان هم کثیر نیستند و هایدگر صرفا از سه نفر نام میبرد: آناکسیمندرس، پارمنیدس و هراکلیت.
اکنون دیگر اینگونه نوشتنها و اینگونه عنوانها شایع و رایج شده است: ارسطویِ هایدگر، افلاطونِ هایدگر، کانتِ هایدگر، هگلِ هایدگر، نیچه هایدگر و.... بیتردید از «پارمنیدسِ هایدگر» نیز میتوان به همین سان و به سهولت سخن به میان آورد. عنوان مجلد ۵۴ مجموعه آثار هایدگر، «پارمنیدس» است که اخیرا به کوشش مترجم گرامی، طالب جابری، جامه فارسی به تن کرده و تحت همین عنوان منتشر شده است.
یکی از کارهای مهم و دشوار هایدگر در این اثر و آثار دیگرش عبارت است از تعمق بیشازحد و اندازه در ذات الفاظ یونانی، حقیقت معانی آنها، ریشه کلمات یونانی و سنجیدن آنها با معادلها و مترادفهای لاتینی و آلمانی و تأمل در دگردیسیهای آنها تا روزگار ما. هایدگر درسش را با حقیقت -الهه پارمنیدس- آغاز میکند.
ذات حقیقت/ ناپوشیدگی (التئیا) موضوع محوری و مبحث اصلی این سلسلهدرس در باب تفکر پارمنیدس است. پارمنیدس در مقام متفکری «سرآغازین»، امر سرآغازین و ذات حقیقت را میاندیشد و این ذات سرآغازین چیزی جز ناپوشیدگی و گشودگی نمیتواند باشد. ذات حقیقت از زمان افلاطون و ارسطو تا نیچه، بهویژه در دوره جدید، براساس قوه عقل بشر، صدق و یقین تعین مییابد و این چیزی نیست جز متافیزیک.
برمبنای اندیشه متافیزیک است که نسبت انسان با موجودات و اشیا به نسبت سوژه -ابژه تقلیل مییابد، نطفه اندازهگیری و حسابگری و نظمدهی و صورتبخشی و جهتدهی و قاببندی (گشتل) و از آنجا تکنیک مدرن بسته میشود، سپس رشد میکند و مسلط میشود.
هایدگر میگوید باید زمانی را به یاد و خاطر آورد که ذات حقیقت به معنای ناپوشیدگی (التئیا) در نزد پارمنیدس بود و نخست باید معنای آن را فهمید، زیرا بهتدریج از دوره رومی ذات حقیقت از محتوای خود، ناپوشیدگی، تهی شد، لاتینسازی شد و گشودگی و نور و روشنیگاه دیگر ذاتِ هستی و حقیقت تلقی نشد تا اینکه درعصر مدرن حقیقت به صدق و یقینِ سوژه بدل شد: یقین الگوی دکارتی به خویشتن، یقین منِ استعلایی کانت به خویشتن، یقین روح مطلق هگل به خویشتن و یقینِ اراده بهسوی قدرت نیچه به خویشتن. نحوه این تبدل و تحول در معنای حقیقت موضوعی است که هایدگر آن را میاندیشد.
در نظر هایدگر، در یونان وجود موجودات در نسبت با ذات انسان در کلام و سخن (لوگوس) به دست داده میشد، یعنی نسبت آدم با عالم به واسطه لوگوس متعین میشد. اما در عصر جدید، سخن (لوگوس) به عقل حسابگر (ratio) تبدیل میشود و انسان به حیوان عاقل. عقل حسابگر و اندازهگیر، ذات خودبنیادی و خودموضوعی بشر (سوبژکتیویته) جدید است.
مگر کانت انسان را جانوری قلمداد نمیکند که میتواند «من» بگوید؟ در واقع، یک دگرگونی بنیادی در نسبت هستی با انسان و در نسبت انسان با موجودات دیگر پیدا شده است. تصادفی نیست که دستگاه چاپ در آغاز دوره جدید اختراع میشود. دست بههمراه سخن دو خصیصه ذاتی انسان هستند. هیچ حیوانی دست ندارد، زیرا از درون سخن و کلام است که دست معنا پیدا میکند. دست نسبت وجود با انسان و ارتباط انسان با موجودات را به سخن میسپارد.
ماشین تحریر و کامپیوترهای مدرن نوشته را از ساحت ذاتیِ دست و نیز سخن بیرون میکنند. به زعم هایدگر، کارها/ آثار پارمنیدس و دیگر متفکران سرآغازین از حیث حجم در قیاس با آثار افلاطون و ارسطو و نیز در قیاس با کارهای کانت و هگل سخت اندک و ناچیز است. باوجوداین، همه آن فیلسوفان مذکور بسی کمتر از متفکران سرآغازین اندیشیدهاند.
با مشاهده کتابهای ۵۰۰، ۶۰۰ صفحهای کانت و هگل و شوپنهاور درمییابیم که تفکر دوره جدید از ساحت تفکر سرآغازین و شناخت ذاتی بسیار دور شده است و این حاکی از آشفتگی ذهن و زبانِ انسان جدید و وضع پریشان جهان اوست. زیرا این کتابهای قطور و سترگ نشاندهنده آن هستند که فیلسوف عصر جدید هر قدر کوشیده و نوشته، نتوانسته است بگوید که چه میخواهد بگوید.
شاید چند قطعه بهجایمانده از کلمات قصار پیش از سقراطیان، از حیث برانگیختن تفکر و عمق و غنا و اصالتشان، به اندازه همه کتابخانههای فلسفی جهان اهمیت داشته باشند. اما پرسش آن است که این نکتههای نغز و باریک و سنجیده که هایدگر بیان میکند تفسیر هایدگر از حکمت پارمنیدس است یا ظهور احاطه عالم و زمان و زبان پارمنیدس بر متفکر زمانه ما، هایدگر؟