دونالد ترامپ بارها و بارها در دوره حضور خود در قدرت گفته است که وی آنگونه که منتقدانش میگویند، حامل تهدیدی جدی بر علیه لیبرال دموکراسی آمریکایی نیست. او حتی مدام تاکید میکرد که منتقدانش، بیش از او در این زمینه خطرناک هستند. باید اذعان کرد که رویه سیاسی ترامپ، از اساس بر پارادوکسهایی بنا شده که دیگر رهبران اقتدارگرای جهان، برخلاف او، به خوبی میدانند که چگونه از آنها اجتناب کنند.
فرارو- "اریک پانسر*"، حقوقدان و استاد دانشگاه شیکاگو، در مقالهای برای "پایگاه خبری پراجکت سیندیکیت"، به پارادوکس حاکم بر رفتار و رویههای دونالد ترامپ به عنوان یک رهبرِ اقتدارگرا اشاره کرده و این مساله را عامل اصلیِ حذف وی از صحنه قدرت در آمریکا میداند. پانسر در این رابطه مینویسد:
«همزمان با نزدیک شدن به زمان خروج دونالد ترامپ از قدرت، بایستی یک پرسش را که به طور خاص از چهار سال گذشته (از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات سال ۲۰۱۶)، بارها و بارها مطرح شده، بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم: آیا آمریکا در آستانه اِشغال شدن توسط یک قدرت استبدادی بود؟ پیش از حضور ترامپ در قدرت، هیچگاه در تاریخ آمریکا تا به این اندازه، کارشناسان و تحلیلگران در مورد احتمال سقوط ایالات متحده آمریکا و نهادهای قانونی آن در ورطه استبداد و بی قانونی، اعلام هشدار نکرده بودند. اگر ترامپ را خودکامه بدانیم، باید اذعان کنیم که وی چندان هم رهبر اقتدارگرایِ موثر و کارآمدی نبود. متاسفانه او توانست تا طرحهای خاص خود را در بسیاری از موراد با پشتیبانی حزب جمهوریخواه و حتی در چهارچوب نهادهای قانونی ایالات متحده آمریکا، به پیش برد».
به گزارش فرارو، اقدامات و رویههای ترامپ در دوره چهار ساله حضورش در قدرت موجب شد تا کتابها و آثار پژوهشی با نامهایی نظیرِ "مردم علیه دموکراسی: چرا آزادی ما در خطر است و چگونه باید آن را نجات دهیم" و "احیای اقتدارگرایی"، افزایش بگیرند و نسبت به زوال دموکراسی و آزادی در آمریکا، به نحو فزایندهای هشدار داده شود. ترامپ از همان آغازین روزهای حضورش در قدرت، به نحو عجیبی دروغ میگفت، دیکتاتورها در اقصی نقاط جهان را ستایش میکرد، به منتقدانش توهین و آنها را تهدید به حبس میکرد، قضات و سایر مقامهای رسمی را تحقیر میکرد، حرمت مسلمانان و دیگر اتباع خارجی را میشکست، از روزنامه نگاران تصویری شیطانی عرضه میکرد، و بیش از هر رئیس جمهور دیگری در تاریخ آمریکا بر آتش نزاعهای نژادی میدمید. یکچنین رئیس جمهوری واقعا در تاریخ آمریکا فاجعه بود.
ترامپ همچنین به کرات منافع تجاری و اقتصادی خود را با منافع دولت آمریکا یکسان گرفت و فرزندان و داماد خود را به سمتهای کلیدی در چهارچوب دولت آمریکا منصوب کرد. وی بارها و بارها به گونهای سخن گفت که انگار دولت آمریکا جز املاک شخصی اوست. در نهایت، ریاست جمهوری ترامپ پس از ادعاهای بی اساس او در مورد وقوع تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ و همچنین شکست مکرر دعاوی قضایی او در این رابطه، فروپاشید و او باید در تاریخ ۲۰ ژانویه، قدرت را به رقیب خود جو بایدن واگذار کند.
برخی ناظران و تحلیلگران سیاسی بر این باورند که حوادث یک ماه و نیم گذشته به راحتی میتوانست به نفع ترامپ تمام شود. با این حال، ترامپ همواره نشان داده که بیش از آنکه یک انسان عملگرا باشد، فقط حرف میزند. ترامپ در بسیاری از مواردی که آنها را جز موفقیتهای خود به حساب میآورد، نظیر کاستن از میزان مالیاتها و یا انتصاب قضات محافظه کارِ فدرال، تا حد زیادی از کمک نمایندگان جمهوریخواه در کنگره آمریکا استفاده کرده است. وی همچنین جهت ایجاد مانع برای مهاجرانِ به آمریکا نیز قویا از حمایتهای سیاسی جمهوریخواهان برخوردار بود.
با این همه، از چشم انداز حقوقی، اقدامات ترامپ در زمینه مسائل مرتبط با مهاجران، از فرمانهای اجرایی باراک اوباما رئیس جمهور پیشین آمریکا که بر حمایت از افرادی تاکید داشتند که به صورت غیرقانونی و البته غیرارادی به آمریکا شده بودند (نظیر کودکان)، کمتر چالش برانگیز بود. حتی فرمان ترامپ مبنی بر ایجاد محدودیت برای ورود برخی اتباع کشورهای مسلمان به خاک آمریکا نیز توسط دیوان عالی آمریکا تایید شد.
دیگر اقدامات ترامپ که در راستای تضعیف قواعد و ضوابط زیست محیطی، امنیتی و مالی آمریکا انجام شدند نیز کم و بیش از مشروعیت قانونی برخوردار بودند. در عرصه سیاست خارجی نیز، ترامپ، دریایی از تغییرات را ایجاد و موقعیت رهبری جهانی آمریکا را عملا زیر سوال برد. وی به نحو گستردهای از تعهدات بین المللی آمریکا عقب نشست، آمریکا را از سازمانهای بین المللی زیادی خارج کرد، بر متحدان آمریکا تعرفههای تجاری سنگینی وضع کرد، به نحو عجیبی از متحدان آمریکاانتقاد کرد و در عین حال، به شدت برخی دیکتاتورها را مورد ستایش قرار میداد. در این چهارچوب نیز، ترامپ به نوعی از اختیارات قانونی خود استفاده نمود (اختیاراتی که در بحث مسائل سیاست خارجی، بسیار گسترده هستند). کنگره آمریکا تقریبا به رئیس جمهور این کشور، اختیارات نامحدودی جهت نظارت و حتی وضع تعرفههای تجاری آمریکا داده و دادگاههای آمریکا نیز بارها و بارها در مسائل سیاست خارجی، حرف رئیس جمهور را ملاک قرار داده اند. اضافه بر این، ترامپ برخلاف اغلب روسای جمهور قبل از خود، از طریق دور زدن کنگره، هیچ جنگ خارجی بزرگی را آغاز نکرده و یا به یک توافق و تعهد خاص، وارد نشده است.
بله ترامپ سعی کرد در تحقیقات مرتبط با دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا مداخله کند. وی همچنین تمام تلاش خود را کرد تا کمکهای نظامی آمریکا به اوکراین را متوقف سازد تا دولت اوکراین را مجبور به پرونده سازی در مورد هانتربایدن، پسر جو بایدن نماید. با این حال، تلاشهای وی در هر دو زمینه، با شکستهای قابل توجهی رو به رو شدند. در نهایت باید گفت که ترامپ با صدور فرمان عفو در مورد نزدیکان خود که اغلب گناهکار هستند، عملا از قدرتِ حقوقیاش سواستفاده کرده است.
تمامی این اقدامات ترامپ از لحاظ اخلاقی غلط بوده و از منظر سیاسی نیز غیرمسولانه بوده اند. با این حال، از حیث تاثیر و نقششان در اجرایی کردن و همچنین افزایش قدرت وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا، تا حد زیادی اقداماتی جزئی به نظر میرسند. اگر به تاریخ اآمریکا بنگریم، تقریبا هر رئیس جمهوری در این کشور، تا حدی رویههای غیرقانونی داشته است. اگر ترامپ در قامتِ یک رهبر اقتدارگرا جلوه گر شد و مرزهای اعمال قدرتش را گسترش بخشید، تقریبا میتوان گفت اغلب روسای جمهوری قبلی آمریکا نیز از زمان رونالد ریگان، یکچنین رویهای را در پیش گرفته اند. با این حال در این میان فرق اساسی این است که هیچکدام از آنها (غیر از ترامپ)، به مثابه تهدیدی جدی علیه دموکراسی آمریکایی در نظرگرفته نمیشدند.
بسیاری بر این باورند که دو مساله اصلی موجب شدند تا ترامپ از قدرت حذف شود و اکثریت جامعه آمریکا وی را به مثابه تهدیدی جدی علیه کشورشان بپندارند:
اولا، منصوبانِ خودِ ترامپ، به دلیل اینکه رئیسشان به طور مکرر از نهادهای تحت امرش انتقاد میکرد، به او احساس وفاداری نمیکردند. در این چهارچوب، آنها بیش از همه به آبروی خود میاندیشیدند. بسیاری از آنها از انجام آنچه ترامپ میگفت، طفره رفته و آنها را انجام نمیدادند. به عنوان مثال، "جف سشنز" دادستان کل سابق آمریکا، درخواست ترامپ مبنی بر اخراج رابرت مولر بازپرس ویژه پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا را رد کرد.
"ویلیام بار" دادستانکل دیگر آمریکا نیز که همواره رسانههای امریکایی او را وفادار به ترامپ خطاب میکردند هم از درخواست او جهت به چالش کشیدن نتیجه انتخابات ۲۰۲۰، خودداری کرد. قضات منصوب ترامپ در دیوان عالی آمریکا هم از زیرسوال بردن نتیجه انتخابات این کشور خودداری کردند. نیروهای نظامی آمریکا نیز به کرات از اجرای دستوران ترامپ جهت سرکوب معترضان نژادی در این کشور خودداری کردند. همه آنها به خوبی میدانستند که نباید با آبرو و اعتبارشان به خاطر فردی مثل ترامپ باز کنند (این نتیجه گیریِ آنها در مورد ترامپ، تا حد زیادی محصول اقدامات و رویههای خودِ ترامپ بود).
ثانیا، ترامپ به کرات از مردم آمریکا میخواست که باور کنند که بی کفایتیِ دولت وی تا حد زیادی به دلیل اقدامات و رویههای یک "دولت مخفی" (در آمریکا) است. این در حالی است که ترامپ در عین حال به اقدامات دولت خود در اخراج مهاجران، سرکوب اعتراضات، به راه انداختن جنگ تجاری بر علیه چین، و به چالش کشیدن نتایج انتخابات امریکا، میبالید (چرا دولت مخفی در رابطه با این مسائل، کارشکنی نکرده است؟). حتی بسیاری از سیاستمداران جمهوریخواه میترسند که رویههای ترامپ در بی اعتمادسازی مردم آمریکا به انتخابات این کشور، نتلایج فاجعه باری را به دنبال داشته باشد. جدای از همه این ها، اقدامات ترامپ در تضعیف علم و دانش و همچنین اعتماد به مقامهای حوزه بهداشت و سلامت آمریکا در بحبوحه پاندمی ویروس کرونا، موجب شده تا آمریکا، هم صحنه شیوع گسترده این ویروس باشد و هم مردم در این کشور، اعتماد چندانی به نظام بهداشت و سلامت در بحبوحه واکسیناسیون گسترده در آمریکا نداشته باشند.
رهبران اقتدارگرایِ واقعی، تصویری متعالی از دولتشان ارائه میکنند به نحوی که مردم در برابر پلیس، دادگاهها و نهادهای نظارتی، نرم شده و تسلیم آنها میشوند. این در حالی است که ترامپ، رهبری اقتدارگرا بود، اما این رویه و سیاست را در پیش نگرفت و عملا خودش، زیر پای خودش را خالی کرد. وی اقتدارگرایی را، هم ترویج و هم زیر سوال برد و در نهایت، مردم او را از قدرت حذف کردند.
*نویسنده: اریک پانسر، وی حقوقدان و استاد دانشگاه شیکاگو است.