bato-adv
کد خبر: ۴۵۴۹۹۹

رونق کاسبی اوراقچی‌ها

رونق کاسبی اوراقچی‌ها

آن‌هایی که جنس نو می‌خواهند می‌روند «چراغ برق»، اما اگر کسی استوک بخواهد می‌آید اینجا. آنجا قیمت‌ها با دلار بالا و پایین می‌شود، اما ما با ریال کار می‌کنیم. هرچی قیمت قطعات لوازم یدکی بالاتر می‌رود مشتری ما هم بیشتر می‌شود.

تاریخ انتشار: ۱۱:۴۵ - ۲۹ شهريور ۱۳۹۹

غلام، ردیف کانتینر‌ها را نشانم می‌دهد و می‌گوید ۸۰۰ تا کاسب اینجا کار می‌کنند و همه هم اهل یکی از روستا‌های اراک هستند: «۳۰ سال است که توی این کار هستم و این شغل برای همه ما موروثی شده.» هر کانتینر اوراق فروشی یک مدل ماشین است. غلام می‌گوید: «یکی توی کار ماشین‌های خارجی است، یکی تاکسی فرسوده می‌خرد و قطعاتش را می‌فروشد، یکی هم ماشین‌های قدیمی را اوراق می‌کند. پمپ قیرپاشی جمع می‌کنند و... یک سری هم دوره گرد هستند و قطعه می‌خرند و می‌برند این طرف و آن طرف برای فروش.

روزنامه ایران در ادامه نوشت: در ورودی خاورشهر جاده امام رضا (ع) اگر کامیون‌هایی را که ماشین‌های تصادفی و اوراقی حمل می‌کنند دنبال کنی بعد از کوچه‌های صنعت به گاراژ ۶۰ متری‌ها می‌رسی. جایی که اسکلت آهنی ماشین‌ها روی هم تلنبار شده و کنارش هم دل و روده آن‌ها را روی هم چیده‌اند. ماشین‌هایی که روزگاری سلاطین جاده بوده‌اند و خیلی از دهه پنجاهی‌ها و شصتی‌ها با آن‌ها خاطره دارند. از هیلمن و ژیان بگیر تا جیپ و آهو. خودرو‌های تصادفی مچاله شده هم یک گوشه روی هم افتادند.

«آقا سرسیلندر مزدا دارید؟» با اشاره یکی از استوک فروش‌ها از ماشین پیاده می‌شود. می‌گوید باید سرسیلندر عوض کنم، اما فابریک آن در نمایندگی‌ها نیست و اگر هم باشد چینی است که به درد نمی‌خورد.»

غلام می‌گوید: «اینجا برای ما ته دنیا است؛ نه آب داریم نه برق نه امکانات.» او با دست شیر آبی را که از زمین بیرون زده نشانم می‌دهد و می‌گوید: «تو این بیابان برهوت همین یک چاه آب را داریم که هفته‌ای سه روز پمپش خراب است. دیروز از هر دکان ۵۰ هزار تومان برای تعمیر پمپ جمع کردیم. ۴ سال پیش وقتی ما را از شوش روانه اینجا کردند خیلی چیز‌ها را از دست دادیم. البته با این وضعیت دلار، گران شدن لوازم یدکی و پرشدن جنس چینی توی بازار ما هنوز مشتری خودمان را داریم و خیلی‌ها به امید پیدا کردن جنس مرغوب دست دوم اینجا می‌آیند، ولی خب شوش کجا اینجا کجا. انگار از شهر پرتمان کرده‌اند بیرون.»

او درباره این که چطور از میدان شوش به سمت بیابان‌های خارج از شهر رانده شده‌اند می‌گوید: «سال قبل گفتند شغل شما جزو مشاغل مزاحم است و باید از شهر خارج شوید. نسل در نسل ما توی این کار بوده‌اند و سال‌ها توی میدان شوش برای خودمان مغازه داشتیم. وقتی گفتند طبق قانون باید از شهر بیرون بروید گفتیم چشم و آمدیم تو این بیابان، اما نه اینکه هیچ امکاناتی نداشته باشیم. این همه آدم یک دستشویی دارند. این واقعاً درست است؟»

خیرالله که چشمش به عکس سرسیلندری است که مشتری با گوشی نشان می‌دهد، دنباله حرف غلام را می‌گیرد و می‌گوید: «قیمت استوک سرسیلندر یک میلیون و ۹۰۰هزار تومن است. اگر فابریکش پیدا شود ۳ میلیون تومن آب می‌خورد که آن هم یک هفته بعد دوباره خراب می‌شود. اینجا مشتری به شرط از ما جنس می‌خرد و اگر مکانیک تأیید نکرد و سالم نبود می‌تواند برگرداند.» اضافه می‌کند: «البته با این وضعی که توی این بیابان داریم، کرونا هم حسابی به کار و کاسبی ما ضرر زده. شما ببین از صبح تا الان یک مشتری هم نداشتم. کسی از ترس کرونا بیرون نمی‌آید. ا

ین هم از وضع اینجا؛ قبلاً که شوش بودیم آب و برق و همه امکانات لازم را داشتیم، اما الان هیچی نداریم. ۸۰۰ نفر اینجا کار می‌کنند و کلی مشتری می‌آید و می‌رود. آن وقت برای این همه آدم فقط یک دستشویی داریم. امکانات را هم دادند به دور و بر. چندبار اعتراض کردیم و به فرمانداری شهر ری نامه دادیم، ولی باز هم اهمیتی به ما نمی‌دهند.»

از خیرالله می‌پرسم چطور یک ماشین اوراقی می‌شود؟ برای پاسخ به دو دستگاه وانت مزدا اشاره می‌کند و می‌گوید: «همه این‌هایی که اینجا کار می‌کنند خبره هستند و با یک نگاه می‌توانند تشخیص دهند این ماشین چند تا قطعه به درد بخور دارد. شرکت‌ها و ادارات مختلف دولتی وقتی آگهی مزایده ماشین اوراقی و از کار افتاده منتشر می‌کنند، همکاران ما هم شرکت می‌کنند و وقتی برنده شدند برگه اوراقی صادر می‌شود و ماشین که به اینجا رسید، قطعه قطعه می‌شود.»

او در مورد وضع مالی اوراقچی‌ها می‌گوید: «اگر سرمایه دار بودند برای خودشان توی شهر گاراژ می‌خریدند و همه امکانات را هم داشتند. همه از ناچاری اینجا پناه آورده‌ایم.»

خیرالله از تفاوت قطعات و لوازم یدکی مغازه‌های لوازم فروشی و اینجا می‌گوید: «قطعه‌ای که از مغازه به اسم فابریک می‌گیری چند روز بیشتر کار نمی‌کند. همین تاسوعا با ماشین می‌رفتم اراک که پمپ باک سوخت. ساعت ۱۰ شب به یکی از اقوام زنگ زدم که بنده خدا یک پمپ نو چینی برایم آورد. باور کن همین که انداختم توی ماشین نیم سوز شد. یعنی درجا نیم سوز شد. با مکافات تا اراک رفتیم و زنگ زدم اینجا یکی از بچه‌ها برایم پمپ فرستاد که هنوز هم مثل ساعت کار می‌کند.»

تا چشم کار می‌کند قطعات خودرو می‌بینی که تا چند سال قبل کنار هم چرخ‌های ماشین را حرکت می‌دادند. آن‌هایی که سالم باشند دیر یا زود روی خودرو دیگری سوار می‌شوند و بقیه به کارخانه‌های ذوب اصفهان و اهواز می‌روند. اینجا همه چیز سیاه و سفید است حتی رنگ کانتینرها.

عباس با دست یک مزدا وانت را نشانم می‌دهد و می‌گوید: «آن ماشین را ببین، همه چیزش فابریک ژاپن است. اگر چیز سالمی ازش دربیاید فابریک است. اینجا قطعه‌ای که به مشتری می‌دهیم فابریک است، چون اگر نبود سال‌ها روی این ماشین‌ها کار نمی‌کرد. از هر ماشین حداقل ۱۰۰ قطعه درمی‌آید.

قطعات خراب و غیر قابل استفاده را می‌فرستیم برای ضایعات و بقیه را همین جا انبار می‌کنیم تا مشتری‌اش پیدا بشود. گاهی یک سال طول می‌کشد تا این قطعه‌ها فروش برود. آن‌هایی که جنس نو می‌خواهند می‌روند «چراغ برق»، اما اگر کسی استوک بخواهد می‌آید اینجا. آنجا قیمت‌ها با دلار بالا و پایین می‌شود، اما ما با ریال کار می‌کنیم. هرچی قیمت قطعات لوازم یدکی بالاتر می‌رود مشتری ما هم بیشتر می‌شود.

کارمندی که ماهی ۳ میلیون حقوق می‌گیرد زورش نمی‌رسد قطعه آکبند بخرد. برای خیلی‌ها خرید از اینجا باصرفه است. از طرفی ما مثل مغازه جنس متفرقه دست مشتری نمی‌دهیم. اینجا اصل جنس به مشتری داده می‌شود. خیلی از مشتری‌های ما تلفنی هستند و ما را می‌شناسند. باور کن کار ما از لوازم یدکی فروشی‌های شهر بهتر است، ولی خب اسمش بد دررفته.

اینجا هم هر کسی مشتری خودش را دارد. از شهرستان هم زنگ می‌زنند و سفارش می‌دهند. همین الان دوتا سرسیلندر پژو سفارش دادند که داریم بسته‌بندی می‌کنیم بفرستیم شهرستان. اصل مشتری‌های ما مکانیک‌های شهرستان‌ها هستند.»

اوراقچی‌ها می‌گویند غیر از مکانیک‌ها تا کسی موتور نسوزاند پایش به اینجا باز نمی‌شود، چون معمولاً فکر می‌کنند به صرفه نیست برای یک چراغ یا سپر کلی کرایه بدهند یا بنزین مصرف کنند و خودشان را به بیابان اوراقچی‌ها برسانند. خیرالله می‌گوید: «کسی که پول دارد پایش به اینجا نمی‌رسد. ماشین را می‌گذارد مکانیکی و می‌رود دنبال کار خودش. مکانیک هم از ما جنس فابریک می‌گیرد و می‌اندازد روی ماشین.»

سعید به یکی از خودرو‌های مچاله شده اشاره می‌کند و می‌گوید: «همه این ماشین‌ها را از سایت حسن آباد و توی مزایده می‌خریم و می‌آوریم اینجا. این ماشین‌ها غیر قابل بازسازی‌اند و بالای ۶۰ درصد تخریبی هستند و دیگر پلاک نمی‌شود.» او در مورد تفاوت قیمت‌ها می‌گوید: «گیربکس آکبند ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است، اما اینجا با ۲ میلیون تومان می‌توانی استوکش را بخری که به نظر من خیلی هم بهتر است.» 

ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و مشتری‌های قطعات استوک تازه دارند وارد محوطه می‌شوند. مردی که با همه خانواده در حال دورزدن است و بچه‌ها با تعجب از پنجره سرشان را بیرون آورده‌اند و به ماشین‌های مچاله نگاه می‌کنند، با دیدن من شیشه را پایین می‌کشد و می‌گوید: «آقا دستگیره در پژو کجا می‌تونم پیدا کنم؟» یکی از فروشنده‌ها که متوجه سؤال راننده شده، سر برمی‌گرداند و می‌گوید یعنی توی شهر یک دستگیره در پیدا نکردی که آمدی اینجا؟ مرد جواب می‌دهد: «هست، چینی‌اش هست که به درد نمی‌خورد.» بچه‌ها همچنان با تعجب دور و بر را نگاه می‌کنند و قصه سرنوشت هر ماشین را برای هم تعریف می‌کنند.»

bato-adv
مجله خواندنی ها