کامبیز نوروزی در شرق نوشت:
اگر خبر مسافرکشی آمبولانسهای یک شرکت خصوصی را در میان اخبار فسادهای ده ده میلیاردی و انواع سوءاستفاده از قدرت و احکام سنگین زندان برای جوانهایی نوآمده و سرسام آشفتهبازار غارت و یغما در اقتصاد ملی و افزایش فقر و بیکاری و چیزهایی مانند اینها بگذاریم، در نگاه اول خواهیم گفت: اینهمه بیاخلاقی و قانونسوزی در کشور هست، حالا عدهای آمبولانس خصوصی را کردهاند تاکسی و مسافرکش، چه اهمیت دارد؟
اما کمی تأمل کنیم و موی خبر را بشکافیم ببینیم چه میشود. یک شرکت آمبولانس خصوصی از یک طرف، یک عده هم به نام سلبریتی و عدهای دیگر به نام معلم خصوصی کنکور، آمبولانس را به تاکسی تبدیل کردهاند. آمبولانس فقط یک وسیله نقلیه نیست؛ آمبولانس خودروی زندگی است.
صدای آژیر آمبولانس، صدای جنگ مرگ و زندگی است. وقتی صدای آژیر آمبولانس میآید، یعنی کسی در مرز رفتن و ماندن به جدال است؛ یعنی آدمهایی تلاش میکنند او را از ورطه مرگ برهانند و در دامان زندگی نگه دارند.
این تلاش آنقدر مهم است و ارزشمند و مقدس که همه سازمانها مثل اورژانس و راهور و... هزار برنامه و کار دارند و هزینه صرف میکنند تا سرعت رسیدن آمبولانسهای اورژانس به بیمار و رساندن او به بیمارستان، حتی فقط دقیقه کاهش پیدا کند. قانون به آمبولانسها، به خودروی زندگی، حرمت میگذارد.
یک آمبولانس در حین مأموریت مجاز است هیچ مقررات راهنماییای را رعایت نکند. چراغ قرمز را رد کند. یکطرفه برود. از خط ویژه عبور کند و.... مردم هم به زندگی احترام میگذارند؛ تا صدای آژیر آمبولانس را میشنوند کنار میروند.
راه را برای آمبولانس، برای زندگی، باز میکنند. همه شهر و قانون و آدمهای عادی و مأموران پلیس به خدمت خودرویی درمیآیند که میخواهد زندگی را نجات دهد. همه به خدمت زندگی درمیآیند.
زمانی که آمبولانسی از کنار خودروی شما میگذرد، بیمار و راننده و تکنیسین داخل آمبولانس و بستگان بیمار و من و شمایی که هیچیک از آنها را نمیشناسیم، یکی میشویم؛ یکی میشویم در برابر مرگ، یکی میشویم بهخاطر زندگی، یکی میشویم بهخاطر زندهماندن آن دیگری که نمیشناسیم.
به حرمت زندگی، به حرمت زندگان، کنار میرویم، میایستیم، راه باز میکنیم تا زندگی نجات پیدا کند تا راهبندان وحشی خیابان، سفیر مرگ نشود. آ
مبولانس فقط یک خودرو نیست، نماد منحصربهفرد و بیهمتای حرمت جمعی غیرمنفعتطلبانه به مطلقِ زندگی است که موقع عبور آن در قالب یک کنش جمعی برای چند دقیقه شکل میگیرد.
کسی کاری به این ندارد که بیمار آمبولانس کیست؟ هیچکس از کیستی او نمیپرسد. خودآگاه و ناخودآگاه فقط دو کلمه از ذهن آدمهایی که در مسیر آمبولانس قرار دارند میگذرد: انسان و زندگی. آدمها بر پایه یک اعتماد جمعی و چیزی به نام «آمبولانس» و کاری که میکند، در یک واکنش جمعی راه را برای انسان و ادامه زندگیاش باز میکنند، چون آمبولانس، خودروی زندگی است.
حالا در آمبولانسهای مسافرکش چه اتفاقی افتاده است. آن شرکت آمبولانس خصوصی و آن سلبریتیها و آن معلمهای کنکور که آمبولانس را به تاکسی خصوصی تبدیل کردهاند، به همه این معیارها و مفاهیم، بیپروا و وقیحانه تجاوز کردهاند. از وجدان و احساس مردم برای سخیفترین نفع شخصی، سوءاستفاده کردهاند. کلاه سر مردم و اعتماد عمومی گذاشتهاند
وقتی نزدیک خود صدای آژیر آمبولانس میشنوید، بلافاصله به این فکر میکنید که کسی روی تخت داخل آمبولانس خوابیده و زندگیاش در خطر است. در اولین فرصت سعی میکنید از مسیر آمبولانس خارج شوید؛ اما اینبار داخل آمبولانس نه یک بیمار، بلکه طاعونهای اخلاق است.
در این آمبولانس زن یا مردی نشسته است که در تبلیغات تجارت هنری نامش را گذاشتهاند سلبریتی با سر و وضعی آراسته و پیراسته و احتمالا گرانقیمت که دنبال کارهای شخصیاش میرود. یا مسافر آمبولانس یک معلم کنکور است که در آشفتگی نظام آموزشی کلاس کنکور میگذارد یا شاگرد خصوصی دارد و برای گرفتن حقالتدریس میلیونی پشت سرهم باید این سو و آن سو برود. اینها مسافران آن آمبولانساند که حالا شده است تاکسی. مشکل اینها بیماری نیست.
سودجویی فرصتطلبانه است. شرکت و راننده و مسافران سلبریتی و معلم کنکور بهصورت مشترک دارند سر همه کلاه میگذارند، سر مردم. به اعتماد عمومی خیانت میکنند. به حرمت و احترامی که مردم به زندگی میگذارند، خیانت میکنند.
بعد لابد همینها، در مصاحبهها یا سر کلاسها داد سخن میدهند از مردم و اخلاق و چیزهای دیگر. این رفتار غیراخلاقی را دستکم نگیریم. خیانت به اعتماد مردم فقط با آن اختلاسها و مانند آنها نیست.
مسافرکشی آمبولانسی سوءاستفادهای شایسته بدترین تقبیحهاست. وزارت بهداشت و دادسرا پنهانکاری نکنند. نام هرکس از صاحب آن شرکت خصوصی تا مسافران سلبریتی و معلم که این رفتار قبیح و وقیح را انجام دادهاند، بدون لاپوشانی باید افشا شود. افشای بیاخلاقیها، یکی از ضروریترین کارها برای مبارزه با موج بلند بیاخلاقیهایی است که رو به گسترش میرود. بترسیم از وضعی که در آن همهچیز قربانی دروغ و ریا و ثروت و قدرت باشد.