سلسله جلسات سخنراني حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي در دهه اول محرمالحرام 1428
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بیته الاطیبین الانجبین سیما بقیة الله فی العالمین بهم نتولی و من اعدائهم نتبرء الی الله.
موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی (علیه السلام) بود اصل موضوع تشریح شد که مقصود چیست و روشن شد که منظور همتایی، همآوایی و هماهنگی قرآن و عترت است یعنی آنچه را که سالار شهیدان (سلام الله علیه) انجام داد طبق رهنمود قرآن کریم است و آنچه را که قرآن کریم هدایت کرد حسینبنعلیبن ابیطالب (سلام الله علیهما) انجام داد.
آیاتی که در جریان کربلا مطرح هست از یک نظر به چهار بخش تقسیم میشود:
بخش اول آیاتی است که خود حسینبنعلی (سلام الله علیه) به این آیات استدلال کردند و قیام خود را مطابق آن آیات دانستند و آن آیات را بر جریان خویش منطبق کردند.
بخش دوم آیاتی است که مربوط به دشمنان سالار شهیدان است آنچه کفار و منافقان علیه انبیای گذشته و خاتم انبیا (علیهم السلام) داشتند بر آنها منطبق کرد و آنها را مشمول این بخش دوم از آیات دانست.
بخش سوم و چهارم که در کلمات حضرت نیامده یا در تاریخ و مقتل نیامده آیاتی است که میتوان جریان سیدالشهداء را مطابق با آن دانست یک، و آیاتی است که جریان حکومت اموی را مطابق با آن دانست این سه.
جمعاً آیاتی که در این بخش مطرح است چهار گروه و چهار طایفهاند که بخشی از این آیات قیام حسینی (سلام الله علیه) را تبیین میکند، بخشی از این آیات مقاومت بیجای حکومت اموی، رفتار ظالمانه حکومت اموی و مانند آن تشریح میکند.
تصریح به این چهار طایفه برای آن است که آن کسی که عهدهدار تدوین این مطالب است این چهار بخش از آیات قرآن کریم را به طور جامع استقثا کنند و ارائه کنند، اما آن عنصر محوری دیگر که این نهضت را سامان میبخشد گرچه صریحاً در سخنرانی سالار شهیدان نیامده است، اما آن مضمون و آن محتوا در بیانات نورانی حضرت ظهور کرده است و آن عبارت از این است که این مطلب حرف همیشه انبیا بود و حرف روز هم هست یعنی امروز هم که شما جریان داخل و خارج کشورهای اسلامی را ارزیابی میکنید میبینید این یک وضع اسفبار جامعه بشری است که رهبران الهی با این وضع اسفبار مبارزه میکنند.
اصل اول این است که مهمترین عامل رفاه جامعه وحدت و انسجام و هماهنگی است جامعهای که ارباً اربا باشد، فاصله طبقاتی در آن جامعه باشد خواه طبقات فرهنگی، فکری، خواه طبقات مالی، خواه طبقات سیاسی آن جامعه یکسان نیست و همیشه در زحمت است هم زیردستان در صدد یک فرصت مبارزه و قیاماند، هم زبردستان همواره مثل شیطان زندگی میکنند. شیطان را قرآن کریم به عنوان خنّاس معرفی کرده است، خنّاس آن دزدی است که برای ترس از دستگیری یک پا جلو و یک پا عقب آماده فرار است هرگز مثل دوست نیست که روی دو پا بایستد یک کسی که آماده فرار است با دو پا به یک سَمْت حرکت نمیکند یک پا جلو، یک پا عقب که آماده گریختن است، این حالت را میگویند خنّاسی.
شیطان که در درون جان ما وسوسه دارد، اگر کسی بیدار شد، متنبّه شد، به خدا پناهنده شد میبینید این وسوسهها کلاً رخت بر میبندد در یکی از زوایای ذهن و نفس پنهان میشود و دیده نخواهد این حالت خنّاسی برای ابلیس هست، این حالت برای هیئت حاکمه ستم هست که یک پا در درون مملکت دارند، یک پا در بیرون مملکت همین که اوضاع آشفته شد فوراً فرار میکند کشورهایی که به بیگانه وابستهاند اینچنیناند.
این عدم هماهنگی، عدم انسجام مهمترین آفت جامعه است، لذا ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود: ما برای انسجام و هماهنگی به این جامعه خون تزریق کردیم و آن مال جامعه است، اموال عمومی، ثروتهای عمومی این اگر در تمام این مدار ۳۶۸ درجه جامعه بگردد هر کسی به اندازهٴ ظرفیت و استعداد و لیاقت و شایستگی خود دسترسی به اموال عمومی داشته باشد نه جای گِله است، نه جای اعتراض و قیام.
در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود: ما این اموال را طرزی توزیع کردیم ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ [۱]یعنی این ثروت از آن جهت او را دولت میگویند که تداول میشود دست به دست میگردد فرمود: مال در نظام اسلامی باید مثل خونی باشد که به تمام رگها و جریانها برسد مبادا در دست یک گروه خاصی تداول کند ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾، اگر ثروت در اختیار یک گروه خاصی باشد تجارتهای مهم در همان نیممنحنی دور میزند آن کالای سنگین را میخرد این بهای سنگین را میدهد مثل اینکه نظام سرمایهداری کاپیتال غرب اینچنین است یک کسی دویست کشتی میخرد، ده هزار اتومبیل میفروشد، پانصد هواپیما میخرد، بقیه مردم جزء کارگران و عمله اینهایند، چند تا سرمایهدار بیشتر در غرب نیست تجارت آنها هم خرید یک اتومبیل و دو اتومبیل نیست پنجتا شرکت میخرند، ده هزار اتومبیل میخرند، چهارصدتا کشتی میفروشند، پانصدتا هواپیما میخرند، این ثروت در یک منحنی خاصی دور میزند بقیه کارگرند.
فرمود: در نظام سرمایهداری غرب اینچنین است، نظام دولتسالاری شرق که فروپاشیده شد آن هم همین طور بود فرمود: ما این مال را که بمنزله خون بدن جامعه است طرزی تنظیم کردیم ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ [۲]بلکه ﴿بَیْنَکُمْ﴾ باشد نه ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ الآن، چون بحث در مسائل اقتصادی و تعدیل ثروت و توزیع ثروت و ناهماهنگی طبقاتی اقتصادی نیست این آیه را فقط به عنوان اشاره مطرح کردیم که رأساً از حریم بحث ما جداست.
منظور طرح آیه این بود که ذات اقدس الهی فرمود: این خون باید در رگهای همه جاری بشود که هیچ عضوی فلج نشود آنکه خون به او نمیرسد عضو فلج است، عضو فلج با اعضای سالم هماهنگ نیست یعنی وقتی دست راست فلج بود هماهنگ با دست چپ نیست دوتایی نمیتوانند یک کالا را بردارند یا بگذارند، اگر جامعه ناهماهنگ بود فلج است از جامعه فلج کاری ساخته نیست.
ذات اقدس الهی جامعه فلجِ جاهلیتِ عرب را که ناهماهنگ بودند برخی ظالم، برخی مظلوم، بعضی غنی، بعضی فقیر، بعضی محروم، بعضی متمتّع و مانند آن به وسیله قرآن این جامعه را منسجم کرده است و خدای سبحان مکرّر این نعمت را به یاد مردم حجاز انداخت فرمود: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ [۳]شما قبلاً اختلاف داخلی داشتید، جنگ داخلی داشتید، نزاع داخلی داشتید، زد و خورد داخلی داشتید، غارتگری داخلی داشتید و این را قرآن کریم منسجم کرد به وحدت تبدیل کرد متحد شدید، منسجم شدید این اصل اول.
اصل دوم، قرآن وقتی میتواند عامل انسجام باشد، مکتب وقتی میتواند عامل اتحاد باشد که خود متّحد باشد یعنی قوانین اعتقادی او، اخلاقی او، فقهی او و حقوقی او این بخشهای گوناگون هماهنگ باشد که شما از بیرون وقتی این مکتب را نگاه میکنید جایی برای نقد نباشد، اگر از درون ارزیابی کنید میبینید همه بخشهای این مکتب همآوایاند، از بیرون که نگاه کنید میبینید همصدایاند تا کتابی، تا مکتبی آغاز و انجامش منسجم نباشد خودش متحد نباشد هرگز توفیق برقراری انسجام و اتحاد را نخواهد داشت این اصل دوم.
برای این اصل دوم ذات اقدس الهی آیه نازل کرد فرمود: ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ [۴]فرمود: درست است این کتاب در طیّ ۲۳ سال نوشته شده گاهی در هجرت، گاهی در وطن، گاهی در جنگ، گاهی در صلح، گاهی در سرّا، گاهی در ضرّا، گاهی در تنهایی، گاهی در جمع، گاهی در عرش، گاهی در فرش، گاهی در معراج، گاهی در زمین، اما تمام آیات این قرآن کریم با هم هماهنگاند ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ اگر کتابی نوشته غیر خدا بود حتماً در آن اختلاف بود زیرا یک مؤلف در طی ۲۵ سال، ۲۳ سال در شرایط گوناگون بخواهد سخن بگوید گاهی سهو دارد، گاهی نسیان دارد، گاهی اشتباه دارد، گاهی غلط فکر میکند نه معصوم است، نه یادش است که در ۲۳ سال قبل چه گفته، نه آن قدر مقتدر است که در حال نشاط و غضب یکسان سخن بگوید مگر انسان که عصبانی شد با انسانی که خوشحال است در دو حال متعدّد و متناقض یکسان سخن میگوید کسی که خیلی خوشحال است و کسی که خیلی عصبانی است در هر دو حال برابر حق سخن بگوید این کار معصوم است، فرمود: ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ [۵].
بسیاری از کتابها را ما میبینیم کتابهای علمای ابرار و طراز اول اسلام را میبینیم، میبینیم اینها اگر چند سال چند تا حرف زدند اینها با هم هماهنگ نیست تجدید نظر کردند، اختلاف رأی پیش آمد، تکاملی در آنها پیش آمد، حرف جدیدی گیرشان آمد، مطلب تازهای را فهمیدند، تازه ارائه کردند که با گذشته فرق دارد.
میگویند مرحوم علامه و امثال علامه که تا آرای اینها به اندازه کتابهای اینهاست یعنی اینها چندین کتاب نوشتند در هر کتابی یک رأی خاص ارائه کردند آنکه یک دست سخن میگوید آن خداست و خلیفه خدا ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این اصل آیه «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» یعنی هیچ اختلافی در صدر و ساقه قرآن نیست، پس این کتاب، کتاب الهی است، این هم اصل دوم.
چون کتاب خودش متحد است، یعنی بخشهای عقاید، اخلاق، فقه و حقوقش منسجم است این کتابی که آغاز و انجامش یکدست است میتواند مردم را به یکدستی دعوت کند، به وحدت دعوت کند و موفق بشود وگرنه کتابی که مطالبش همگون نیست هرگز توفیق ایجاد وحدت نخواهد داشت این هم اصل دوم.
ذات مقدس حسینبنعلی (سلام الله علیه) در کربلا این موضوع را کاملاً تبیین کرد فرمود: میدانید جنگ شما با من، حمله شما علیه من و بچههای من یک جنگ داخلی است، نه جنگ خارجی؛ نه من از کشور دیگر آمدم، نه شما از مغرب یا مشرق حجاز آمدید همه ما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی قرار داریم همه ما به حسب ظاهر خدا و قیامت و پیغمبر و وحی و نبوت و قرآن را قبول داریم به اکثری مردم گفت: نه به اتاق فکر و جنگ امویان که آنها نه به خدا معتقد بودند، نه به معاد معتقد بودند، نه به اصول انسانی برای او حرمت قائل بودند به مردم کربلا که بخش وسیع اینها جزء مستمعان و مخاطبان علیبن ابیطالب در همین کوفه بودند زنهای آنها در مجلس درس زینب کبرا (علیها سلام الله) شرکت میکردند مردم آنها پای منبر علیبن ابیطالب بودند استدلال حسینبنعلی با این مردم است نه با مردم شام، نه با اتاق جنگ شام که آنها را هیئت حاکمه اموی تشکیل میداد که اصلاً به خدا و قیامت معتقد نبودند به این مردم در کربلا فرمود: شما هم مسلماناید، من هم مسلمانام این جنگ، جنگ داخلی است میدانید این آتشی که الآن شما شعلهور میکنید اصل این آتش از کجا جرقه زد، چه دست مرموزی این کربلا را به پا کرد، چه کسی شما را شورانده علیه من که فقط برای رضای خدا میخواهید من را بکشید.
امام سجاد فرمود: اکثری این مردم «کلٌّ یتقرّب الی الله عز و جل مه» [۶]به اینها که جایزه نمیرسید به برخیها دو کیلو جو دادند که در توبرههای اسبشان بریزند اینها نه برای جایزه آمدند، نه برای مقام آمدند، نه برای منزلت اینها فقط برای رضای خدا آمدند برای اینکه بهشت بروند جایزه را ابن زیادها و عمر سعدها گرفتند وگرنه اینها که از مسجد کوفه بلند شدند آمدند از روستاهای اطراف بلند شدند آمدند فقط برای رضای خدا آمدند.
فرمود: میدانید منشأ این جنگ داخلی چیست؟ میدانید چه کسی شما را وادار کرده که این آتش مشتعل را مشتعلتر کنید؟ یک کسی که دشمن مشترک من و شماست «و حششتم علینا نار الفتن التی خبأها عدوّکم و عدوّنا» [۷]فرمود: میدانید الآن شما بادبزن میزنید به آتش فتنه که این آتش را دشمن مشترک من و شما ایجاد کرد نه شما با من مخالفید، نه من با شما مخالف، اکثری شما مسلمانید به خدا و قیامت معتقدید پای منبر پدرم علیبن ابیطالب نشسته بودید سخنان زینب را زنان و دختران شما شنیدند همه شما ما را به عنوان اهلبیت میشناسید ما بیگانه نیستیم شما را هم که از شام نیاوردند من دوم محرم وارد کربلا شدم از سوم تا دهم در ظرف این هشت روز شما کربلا را پُر کردید اگر کسی میخواست از شام بیاید که دو ماه در راه بود، یک ماه در راه بود شما اطراف من بودید اینجا جمع شدید شما جزء مستمعان پای منبر پدرم بودید میدانید چه کسی شما را اینجا جمع کرد، میدانید چه کسی این جنگ داخلی را راهاندازی کرد، چه کسی این آتش را روشن کرد «جفاها و عدوّنا» دشمن مشترک من و شما این جنگ داخلی را به راه انداخت اگر او آتش فتنه را روشن نمیکرد آن بیگانه به وسیله مزدوران داخلی اموی و مروانی این جنگ را روشن نمیکرد، این آتش را روشن نمیکرد شما برای رضای خدا به کربلا نمیآمدید، خوب ابیعبدالله اینها را روشن کرد.
فرمود: من تحلیل کنم یک مقدار آرام باشید، چون حضرت سوار شتر شد تا آنها بفهمد قصد حمله و جنگ نیست شمشیری هم در کار نیست گاهی هم قرآن را بالای سر میگذاشت ذات مقدس حسینبنعلی، ولی این بار قرآن پیشاپیش خود، در جلوی خود روی شتر نگه داشت فرمود: مردم من برای شما تحلیل کنم که بیخود به جهنم نروید، نه من دشمن شمایم، نه شما دشمن مایید «و حششتم نار الفتن جفاها عدوّکم و عدونا» [۸]دشمن مشترک من و دشمن مشترک شما این را شما در پرانتز عنایت کنید ببینید کربلای حسین حرف روز را میزند این فلسطین محروم ارباً اربا شد به وسیله حماس و فتح هر دو مسلماناند ولی آن بیگانه بین این دو گروه اسلامی فتنه ایجاد کرد به جان هم افتادند، در لبنان همه مسلماناند، اما آن کس که گاهی به عنوان طرح خاورمیانه بزرگ میآید آتش روشن میکند گاهی به عنوان طرح خاورمیانه جدید آتش روشن میکند این هم بین حماس و فتح اختلاف ایجاد میکند، هم بین دولت و ملت لبنان ایجاد اختلاف بکند، هم احیاناً ممکن است در ایران و امثال ایران چه اینکه در عراق این فتنه را روشن کرد، چه اینکه در افغانستان روشن کرد، آن آتش افغانستان هنوز خاموش نشد، این آتش عراق هر روز مشتعلتر میشود آن آتش فتح و حماس گاهی روشن، گاهی خاموش آتش دولت و ملت لبنان گاهی روشن، گاهی خاموش این پرانتز بسته. تا ما بدانیم این سینه زدنهای شما، این عزاداری شما و این پابرهنه شدن شما، این زنجیر زدن شما که ذات اقدس الهی به برکت قرآن و عترت به همه شما مخصوصاً به جوانها و نوجوانها خیر و سعادت و فلاح و صلاح دنیا و آخرت مرحمت کند حرف روز است، نیاز روز است، درمان روز است، پاسخ روز است حضور شما در حسینیهها حرف روز است شما در این مجالس میشنوید آنچه من در این شهر دیدم در مجالس شرکت کردم، در حسینیهها، در تکایاها این سخنرانها مخصوصاً جوان، سخنان خوب، خوب حرف میزنند، حرف خوب میزنند، شما را به عظمت کربلا آشنا میکنند، تحلیل میکند مسائل را، با قرآن و عترت آشنا میکنند، این جوانها را روشناند، روشنتر میکنند که حسینبنعلیبنابیطالب امام روز است حرف او، حرف روز است نهضت او، نهضت روز است.
فرمود: مردم شما که از شام نیامدید از نقاط دوردست هم نیامدید از کوفه و روستاهای اطراف کوفه آمدید هم ما شما را میشناسیم، هم شما ما را میشناسید پای منبر پدرمان همه با هم نشسته بودیم زنهای شما و دختران شما پای سخنرانی خواهرم زینب نشسته بودند ما بیگانه نیستیم.
آن دشمن مشترک که آتش جنگ را بین من و شما ایجاد کرد باید بشناسیم آن چه کسی است یک، از چه راه وارد شد دو، این دو عنصر محوری را که قبلاً به عرضتان رسید سالار شهیدان روی شتر در ظهر عاشورا تحلیل کرد فرمود: مردم مگر عامل وحدت ما و شما نیاکان ما اوس و خزرج قرآن نبود، مگر ذات اقدس الهی در قرآن کریم نفرمود: ﴿اُذْکُروا نِعْمَةَ اللهَ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ [۹]مگر خدای سبحان در قرآن نفرمود: دل را هیچ عاملی نمیتواند منسجم کند الا فرهنگ وحی دل مانند گِل نیست که با طبیعت منسجم بشود شما یک مقدار آهک میریزید، یک مقدار سیمان میریزید، یک مقدار ابزار دیگری به این ملات اضافه میکنید اینها با هم منسجم میشوند، اما قلوب را که نمیشود با طلا و نقره و زر و سیم منسجم کرد خدای سبحان به رسولش میفرماید خداست که ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾، ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَاأَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾ [۱۰]فرمود: توی پیامبر اگر همه معادن زمین در اختیار تو بود و این معادن طلا را رایگان تقسیم میکردی نمیتوانستی دلها را منسجم کنی، الآن در این حسینیه عظیم اگر لبریز از برلیان باشد بین مردم تقسیم بکنند تازه اول دعواست این میگوید من کمتر گرفتم، او میگوید من بیشتر گرفتم.
مگر میشود با زر و سیم دل را خرید به پیغمبر فرمود: از تو ساخته نبود که دلهای اوس و خزرج را منسجم کنی، قبیله را منسجم کنی، دلها را مرتبط کنی، اگر همه منابع زمین را هم میدادی توانایی این کار را نداشتی ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَاأَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾.
ذات مقدس حسینی فرمود: خدای سبحان با فرهنگ وحی شما را به جایگاهی مرتبط کرد که هر گونه اختلاف را او برطرف میکند ولی میدانید آن دشمن مشترک من و شما چه کرد، دشمن مشترک من و شما آن عامل وحدت یعنی قرآن آمد خود قرآن را تقطیع کرد، خود قرآن را در آن اختلاف ایجاد کرد، خود قرآن را تکه پاره کرد، خود قرآن را عضه عضه کرد قرآن تکهپاره شده بخشی به دست اینها رسید، بخشی به دست آنها رسید، این گروه به این آیات تمسّک میکردند، آن گروه به آن آیات تمسّک میکردند در عین حال که قرآن میخواندند توان آن را نداشتند که انسجامشان را حفظ کنند.
این دو بخش را روی شتر به مردم کوفه در سرزمین کربلا گفت، فرمود: میدانید دشمن چه کار کرد ﴿الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ﴾ [۱۱]این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حجر» است فرمود: یک عده قرآن را عضین کردن، عضین با عین و ضاد اخت الصاد عضه عضه یعنی تکه تکه، پاره پاره آنها که ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ [۱۲]بعضی آیات را قبول کردند، بعضی آیات دیگر را قبول نکردند ﴿الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ﴾ عضه عضه، تکه تکه، پاره پاره، تفریق، بخش بخش این قرآن منسجم را تکه تکه کردند، خب اگر بدن کسی را در تالار تشریح تکه تکه بکنند این بدن توانای کاری نیست اگر بخشی از آیات قرآن را از بخش دیگر جدا کنند آن ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ [۱۳]رخت بر میبندد این میشود تکه تکه مکتبی که خودش متفرّق شد، کتابی که خودش متشتت شد او عالم تفرقه و تشتّت است نه عالم وحدت.
حسینبنعلی فرمود: دشمن مشترک من و شما آمد این قرآن را متفرّق کرد اولاً، با هر تکهای با گروهی مرتبط شد ثانیاً، نتیجهاش اختلاف داخلی بین ما و شما شد ثالثاً، نه شما ما را به رسمیت میشناسید، نه ما میتوانیم شما را به رسمیت بشناسیم بیایید کنار هم بنشینیم «بینی و بینکم بهذا القرآن» ببینیم برابر این قرآن من چه کردم که خون من را حلال میکنید.
حضرت التماس نکرد فرمود: شما برای ریختن خون من آمدید ما یک دین داریم من یا باید مشکل سیاسی داشته باشم یا مشکل اجتماعی داشته باشم یا مشکل فقهی داشته باشم یا مشکل حقوقی داشته باشم یا مشکل امنیتی که خون من هدر باشد ما بدعتی در دین گذاشتیم، مشکل فقهی داریم، حلالی را حرام کردیم، حرامی را حلال کردیم که از این جهت خون ما هدر باشد؟ نه، آشوبی کردیم، کسی را ترور کردیم، ناامنی ایجاد کردیم؟ نه، شما مردم مگر به دستور ابنزیاد نیامدید، ابنزیاد چند شب قبل زیر شمشیر نماینده من مسلم در منزل هانی بود ما اگر اهل ترور و قتل بودیم آنها هم به مسلم گفتند از پشت پرده بیرون بیا و ابنزیاد را ترور کن، ولی ما با ترور مخالفیم ما مردانه میجنگیم، مردانه خون میدهیم مشکل امنیتی داریم، نقد سیاسی داریم، ما کسی را کشتیم، به امنیت شما آسیب رساندیم با اینکه ابنزیاد مهدورالدم بود خونی از ما طلب دارید، گفتند نه، فرمود: در تمام این جمعیت کسی مالی از ما طلب کرده ما مال کسی را گرفتیم، حقّ مالی به عهده ما مانده؟ گفتند نه، فرمود: اگر ما مشکل امنیتی نداریم، مشکل سیاسی نداریم، مشکل اجتماعی نداریم، مشکل فقهی نداریم، مشکل حقوقی نداریم حلالی را حرام نکردیم مگر ما از جای دیگر آمدیم.
چندین قسم یاد کرد فرمود: شما را به خدا قسم بعد از اینکه مسائل را چه کاری کرد حسینبنعلی، ببینید حرف، حرف روز است بعد از اینکه مسائل را تبیین کرد چندین بار قسم یاد کرد فرمود: شما را به خدا قسم در تمام کره زمین کسی فرزند پیغمبر باشد غیر از من نشان دارید؟ گفتند نه، فرمود: فرزند علیبن ابیطالب که شاخص باشد غیر از نشان دارید؟ گفتند نه، فرمود: مگر مادرم فاطمه زهرا نیست؟ گفتند چرا، جدّم خدیجه کبرا نیست او اول زنی است که در اسلام توفیقات فراوانی نصیب او شد؟ گفتند چرا، فرمود: مگر عموی من حمزه سیدالشهدا نبود؟ گفتند چرا، عموی من جعفر طیّار نبود؟ گفتند چرا.
فرمود: مگر این عمامه، عمامه پیغمبر نیست شما که دیدید پیغمبر را مگر نمیشناسید این عمامه را، مگر این عمامه پیغمبر نیست شما که بودید پیغمبر را دیدید مگر من یک پارچه مشکی دیگر بستم یا همین است بعد شمشیر را نشان داد، چون فرمود: به حالت جنگ در نیامد فرمود: این شمشیر را همه شما دیدی در دست پیغمبر بود، این الآن در دست من است آخر «بم تستحلون دمی» [۱۴]پس چرا خون من را حلال کردید؟!
عمامه که عمامه پیغمبر است، شمشیر که شمشیر پیغمبر است در تمام روی زمین نوه پیغمبر که رسمی باشد من هستم، آخر چرا اینجا جمع شدید دارید من را میکشید «بم تستحلون دمی» آنها گفتند «بغضاً لأبیک» عدهای گفتند کسی جواب قاطعی نداشت، جواب برهانی نداشت گفتند یا باید تسلیم حکومت یزید بشوی، یا باید تشنه جان بدهی اینها گفتند.
اینجا بود که وجود مبارک ابیعبدالله (سلام الله علیه) دست روی محاسن گذاشت با خدای خود مناجات کرد عرض کرد خدایا تو میدانی «اشتدّ غضب الله علی الیهود حین قالوا ﴿عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾» اینجا حسینبنعلی عظمت امامت را دارد نشان میدهد فرمود: سه گروه به عذاب الهی مبتلا شدند شما هم گروه چهارماید شما کار کوچکی نمیکنید من یک آدم کمی هم نیستم در تمام روی زمین امروز به عظمت من کسی نیست من یک قرآنیام دارم حرف میزنم اوضاع بر میگردد ما مثل دیگران نیستیم که اگر ما را کشتید تمام بشود.
دست این محاسن گذاشت با خدای خود مناجات کرد عرض کرد خدایا «اشتدّ غضب الله علی الیهود حین قالوا عزیربن الله» غضب خدا بر یهود روا شد، چون آنها گفتند عزیر پسر خداست «اشتدّ غضب الله علی النصاریٰ حین قالوا ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾» [۱۵]آنها گفتند عیسا پسر خداست «اشتدّ غضب الله علی المجوس حین عبدوا النار من دون الله» [۱۶]آنها که آتشپرست شدند و خداپرستی را رها کردند، چهارم «اشتدّ غضب الله علی قوم ... قتلی ابن نبیهم» [۱۷]فرمود: کشتن من همتای انکار توحید است شما نمیدانید امام دربان توحید الهی است، شما اگر بخواهید موحد بشوید از راه خلافت امام است با راهنمای این است اینها تکویناً مجرای فیض خالقیتاند، تشریعاً راهنمای مایاند این حرفها ریشه سخنان آن حدیث سلسلة الذهب امام رضا (سلام الله علیه) بود غالب ائمه این مطلب را فرمودند: منتها امام رضا تصریح کرد، فرمود: لا اله خدای سبحان میفرماید «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی» [۱۸]، «بشروطها و أنا من شروطها» [۱۹]امام رضا فرمود: شرط ورود در دژ توحید پذیرش امامت ماست. ابیعبدالله هم میفرماید به اینکه کسی ما را قبول ندارد علیه ما شمشیر میکشد او موحد نیست، او با عزیریها، با مسیحیها، با ابده نار کنار هم محشور میشوند چنین چیزهایی را سالار شهیدان برای اینها تشریح کرد.
حالا میبینید کربلا حرف روز است این جنگهایی که تاکنون در کشورهای اسلامی ایجاد شده جز از فتنه بیگانه بود، و احیاناً خدای ناکرده هر اندازه بخواهند در داخله ایران شایعه ایجاد کنند، جنگ ایجاد کنند، فتنه ایجاد کنند جز به دسیسه بیگانههاست، این است که کربلا حافظ امنیت این مملکت است بارها به عرضتان رسید در عین حال که ما ایرانی هستیم ایران برای ما خیلی عزیز است به تعبیر حکیم فردوسی «چون ایران نباشد تن ما مباد»، اما در روز حمله، شبهای عملیات خطر مهم را یا حسین یا حسین برطرف کرد نه «مرز پُر گهر» شما در شبهای عملیات اصلاً مرز پرگهر اثر نداشت در خاکریز اول و دومای ایران،ای ایران نبود هر چه بود یا حسین یا حسین.
من وقتی رفته بودم به جبهه یک گردانی بود به نام گردان عاشورا بخشش برای آذری زبانها بود برای این جوانهای بسیار پاک تبریز که من به جناب آقای دکتر رضایی آن آقای محسن رضایی آن روز امیر لشکر بود به او گفتم مظلومترین گروهی که تاکنون من دیدم اینها بودم، برای اینکه اینها مسلّح نبودند، جوانهای خوشتیپ نماز شب خوان، همه اینها یکجا آماده بودند برای قربانی شدن، چون اینها مینروب بودند یک کسی که مینروب است که اسلحه ندارد، اینها تا من را دیدند گفتند یار امام یار امام ما را ببر نزد امام، نزد امام در همین سنگر حرف آنها این بود که ما فقط امام را ببینیم اینها با یا حسین یا حسین وجب به وجب این مینها را روفتند و کشور را امن کردند.
بنابراین اگر گفته میشود یا حسین، نام کربلا، عظمت کربلا این سند شش دنگی این کشور است، سند شرافت ماست، سند استقلال ماست، امروز اگر میبینید تا خلیج فارس، نزدیک خلیج فارس این ناوها را میآورند ناچار میشوند برگردند برای اینکه صدای یا حسین در این کشور بلند است بسیاری از کشورهای خاورمیانه رفتند انقلاب بکنند، اما در آنجاها حسینبنعلی و شهادت و فرهنگ شهادت حضور و ظهور نداشت و ندارد اینها آنجا حمله میکنند موفق میشوند یا نیمه توفیق نصیبشان میشود، اما در لبنان آنجا میبینید یا حسین یا حسین است ۳۲ روز اینها را فلج کردند آنکه شما شنیدید در جنگ شش روزه مصر بسیاری از کشورهای عرب اینها در عین حال که ارتش قوی داشتند، نیروی هوایی داشتند، نیروی دریایی داشتند، نیروی زمینی داشتند، مجهّز بودند شش روزه دست اینها بالا رفت، هنوز هم که هنوز است قریب نیم قرن گذشته دست این حسنی مبارکها بالاست، دست آن پسر اردنی بالاست آن طور صهیونیست اینها را تنبیه کرد که هنوز بعد از پنجاه سال دست حسنی مبارکها پایین نیامده هنوز تسلیماند، اما ۳۳ روز هر کاری کردند این جوانهای شیعه مسلمان پاک اینها را به عقب راندند به ستوه آوردند در حقیقت آمریکا و انگلیس که پشتوانه اصلی صهیونیست بودند اینها را هم به ستوه آوردند، خب. اگر چیزی سند شرف ماست، استقلال ماست، امنیت ماست، عظمت ماست چرا ما این را محترم نشماریم چرا به نام یا حسین زنده نباشیم این جوانهای عزیزی که من میبینم از اینها یک خواهشی دارم و آن این است که اگر در بین اینها یک کسی خوشاستعداد است استعدادش باید راقی باشد طهارت روح دارد هم خودش انشاءالله بیاید در حوزه علمیه طلبه بشود، هم شما پدران و مادران تشویقشان کنید یادگارتان باشد این لباس، لباس فخر است مبادا خدای ناکرده اگر جوانی رقبت کرد که روحانی بشود شما کجسلیقگی کنید انحرافی نشان بدهید شما بدانید ثروت مثل این ماهی غزلآلاست خیلی در دستتان نمیماند حواستان جمع باشد یک تسبیح دست بگیرید سرمایهداران شهر ما را بشماریم ببینید چند روز ثروت در دست او بود تا سُر نخورده از دستتان نرفته خودتان را دریابید، اگر آمار بگیرید مشخص میکند مگر مال میماند؟ مگر قدرت میماند؟ یک چیزی فراهم کنید که ماندگار باشد.
این علی (سلام الله علیه) خاورمیانه که الآن به چهل، پنجاه کشور تقسیم شد آن روز در اختیار علیبن ابیطالب بود پسر همان علی بود کربلا را پاک کرد به این عسل خوش رنگ خطاب کرد علی آن وقتی که خاورمیانه در اختیارش بود، چون مستحضرید این امپراطوری ایران تسلیم شد، امپراطوری رم تسلیم شد، هر دو در اختیار حجاز قرار گرفت کشوری، جایی در خاورمیانه نبود که آنجا صدای اذان بلند نشود، همه در اختیار علیبنابیطالب بود حضرت برای فارس، برای اصفهان، برای آذربایجان استاندار مشخص کرد، بخشدار مشخص کرد همه اینها در این کتابها هست در آن بحبوحه قدرت به این عسل خطاب کرد خیلی خوشرنگی ولی من نمیدانم مزهات چیست.
ما با داشتن این مکتب اینها میمانند حضرت فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر» [۲۰]فرمود: روحانی برای همیشه میماند در کتابها میماند روزی هزار بار الآن در حوزههای علمیه میگویند فلان عالِم (رحمه الله) چنین گفت، قال الشیهد (رحمه الله) قال العلامه (رحمه الله) فخر این است که حداقل روزی هزار بار برای یک انسان طلب مغفرت کنند معمولاً در حوزههای علمی نمیگویند علامه چنین گفت که میگویند قال العلامه (رحمه الله) شیخ انصاری (رحمه الله) شیخ طوسی (رحمه الله) اینجا مثل جاهای دیگر نیست که بگویند فلان عالم این طور گفته که معمولاً ادب حوزوی این است که میگویند شیخ طوسی (رحمه الله) چنین فرمود، شیخ مفید (رحمه الله) چنین فرمود: حداقل روزی هزار بار برای اینها با جلال و شکوه طلب مغفرت میشود اینها ماندنیاند در اوایل این بحث به عرضتان رسید آسمان از بین میرود، زمین از بین میرود ولی ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم مگر انسان از بین رفتنی است کل این صحنه سفرهای است که خدا پهن کرده بعد ما را دعوت کرده فرمود: من آسمان و اهلش را، زمین و اهلش را، معادن و آنچه در درون اوست همه را خلق کردم برای توی انسان و انسان را برای آخرین بار آفرید سفره را پهن کرد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ [۲۱]برای شما من آماده کردم، برای شما مسخّر کردم، مسخِّر خداست مائده و مأدبه را او پهن کرد ولی مهمان انسان است.
اگر انسانیت این است، خب چه بهتر که حداکثر بهره را ما ببریم هم از جوانها خواهش میکنیم که به سمت حوزههای علمیه بروند، الآن به لطف الهی اگر کسی روحانی شد هم میتواند در دانشگاهها تدریس بکند، هم میتواند در جامعه خدمت بکند نظیر زمان پهلوی نیست الآن هم در دانشگاهها جا برای روحانیت باز هست، هم در جوامع مذهبی جا برای روحانیت باز است، هم در صدا و سیما جا برای روحانیت باز است، هم در مشاغل دولتی جا برای روحانیت باز است منتها این لباس، لباس دین باشد که انشاءالله بر پیکر مردان با تقوا پوشیده شود.
امروز همه شما در عزاداری شرکت کردید از همه شما، از همه عزادارن سراسر ایران و همچنین مردم بزرگوار این استان و مردم گرانقدر این شهر و شهرستان از همه شما ذات اقدس الهی به احسن وجه بپذیرد.
خیر دنیا، خیر آخرت، سعادت دنیا، سعادت آخرت، شرف دنیا، شرف آخرت، فلاح دنیا و آخرت، صلاح دنیا و آخرت به شما و فرزندان شما مرحمت بکند.
حالا چند جمله هم ذکر مصیبت بکنیم گرچه همه شما از دیشب و امروز متأثّر شدید و اشک ریختید.
وجود مبارک سالار شهیدان حسینبنعلیبنابیطالب بعد از آن اتمام حجت آمده وداع بکند با اهل حرم همه اینها را جمع کرد، خواهرانش را جمع کرد، دخترانش را جمع کرد اینها بعد به خواهرش فرمود: «لا تشکوا و لا تقولوا بألسنتکم ما ینقص قدرکم» [۲۲]فرمود: همه شهید میشویم و شما میمانید، اما حرفی که شما را کوچک بکند، سخنی که از عظمت و جلال شما کم بکند نگویید لذا میبینید این بچهها گرسنه بودند، اما در طی مسافرت از هیچ کسی غذا نخواستند، چون آب خواستند ننگ نیست ولی غذا خواستن ذلّت است فرمود: کاری که شما را کوچک میکند اصلاً انجام ندهید، مبادا صورت بخراشید، مبادا ضجّه بزنید که اظهار ذلّت باشد، این کارها را نکنید «لا تشکوا و لا تقولوا بألسنتکم ما ینقص قدرکم» اینها را فرمود، بعد به زینب (سلام الله علیه) فرمود: «ائتونی بثوب العتیق» [۲۳]برو یک پیرهن عتیق بیاور، کُهَن نه کُهنه یک پیرهنی آوردند حضرت فرمود: شایسته من نیست، یک پیرهنی حالا دستبافت چه کسی بود آن بماند یک ثوب عتیقی آوردند که بالأخره ارزشمند بود.
چون سالار شهیدان با دستگاه سلطنتی حرکت کرد همان شب به حضرت خبر دادند که یکی از اصحاب شما پسرش در مرز ری گیر کرده است، حضرت پنج طاقه پارچه به او داد گفت: این را بگیر اینکه حساب شد به قیمت هزار دینار بود که هزار دینار یعنی هزار مثقال طلا که آن روز به الف. دینار تقریب شده بود فرمود: این را بگیر، این خرج راهت برو پسرت را نجات بده همان شب عاشورا، اما خودش یک کفن میخواهد از پیرهن کُهنه.
فرمود: اگر عرض میکردند شما با داشتن این لباسهای فاخر چگونه پیرهن کُهنه میخواهید، فرمود: همه اینها را به غارت میبرند و من میخواهم، چون شهید بالأخره کفن میخواهد، کفنش لباس اوست «ائتونی بثوب العتیق» آن پارچه گرانقیمت را آوردند و وجود مبارک ابیعبدالله با گوشه آن شمشیر یا تیر یا دشنه چند جای این پیرهن را پاره کرد عرض کردند چرا پاره میکنی؟ فرمود: «لا یرغب فیه أحد» [۲۴]، چون اگر این سالم باشد این را غارت میبرند من چند جایش را پاره کردم که این را غارت نبرند، لباسهای دیگر هم البته به غارت میبرند.
بعد به زینب (سلام الله علیها) برای اینکه صبرش بیشتر بشود، صبّار بشود فرمود: «یا اُختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل» [۲۵]مبادا من را در نماز شب فراموش بکنی آنجا که «اقبلت السهام کأنه القطر» مانند قطرات باران تیر میآید فرمود: مبادا مرا در نماز شب فراموش بکنی این در آن بحبوحه بعد سوار اسب شود و همان طوری که از دیشب تاکنون مکرّر در این مجالس شنیدید جنگی کرد و مبارزه کرد و نزدیک به شریعه فرات رفت و حتی شریعه فرات رفت ولی نگذاشتند آب بخورد، چون جنگ تن به تن بود بعد دستور رسید «احملوا علیه من کلّ جانب» از هر طرف حمله کنید، خب سی هزار جمعیت به یک نفر بخواهند حمله کند چیزی نمیماند سالار شهیدان حسینبنعلیبن ابیطالب کنار ایستاد «یستریح ساعة» یک لحظه آرام بگیرد «فأتاه سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب» [۲۶]یک تیر سه شعبه زهرآلود آمد.
این تیرها ظاهراً چند قسم بود یک تیر ساده بود که در اختیار تیراندازهای عادی بود، یک تیر سه شعبه بود که آن در اختیار یک تیراندازهای خاص بود اینکه عمر سعد گریه کرد، گفتند چرا گریه میکنی؟ گفت: ببینید حسینبنعلی میخواهد این تیر را از جلو بکشد نمیتواند خم شد این تیر را از پشت سر میکشد به تعبیر بعضی از اساتید ما (رضوان الله تعالی علیه) گفتند ظاهراً این تیر سه شعبهٴ مستقیم نبود، سه شعبهٴ نوک برگشته بود، این تیرهای نوک برگشته اگر وارد قفسه سینه بشود چاره نیست مگر اینکه از پشت سر بکشند، چون اگر از جلو بخواهند بکشند تمام قفسه سینه را پاره میکند، لذا سالار شهیدان خم شد این تیر را از پشت سر کشید تیری که از پشت سر، سر درآورده «فأتاه سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب».
از آن موقع به بعد دیگر طاقت سواری بر حضرت نبود در آن لحظات آخر زینب کبرا (سلام الله علیها) جریان شب یازده را به حضرت گوشزد کرد، عرض کرد درست است من باید صبر بکنم تنها من نیستم سالار شهیدان چشمان مطهرش را خون گرفت دید سینهاش سنگین است فرمود: کیستی «لقد ارتقیت مرتقیً عظیما» جای بسیار بلندی نشستی «طالما قَبّله» [۲۷]این سینه را پیغمبر مکرّر بوسید، وقتی زینب کبرا (سلام الله علیه) آمد بالا تلّ زینبیه دید جایی که پیغمبر، مردم نمیدانستند چرا پیغمبر این دکمهها را باز میکند از زیر گلو تا سینه حسین را مکرّر میبوسد گفت: «و الشمر جالس علی صدرک» [۲۸]دید سالار شهیدان در قتلگاه افتاده است و شمر با چکمه روی سینه مطهر سالار.
علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الاعزّ الأجل الأکرم یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله ال الله یا الله یا الله یا الله یا الله.
پروردگارا! تو را به اسمای حسنایت، تو را به صحف آسمانیات، تو را به انبیا و اولیایت دلهای ما را ظرف عقاید حق، اخلاق حق، پذیرش احکام حق و انجام عمل صالح قرار بده.
پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما.
پروردگارا! امر فرج ولیات را تسریع بفرما.
نظام اسلامی، مقام معظم رهبر، مراجع بزرگوار تقلید، حوزههای فقهی، فرهنگی، دانشگاهی همه را در سایه امام زمان حفظ بفرما.
دولت ما، ملت ما، مملکت ما، تمامیت ارضی ما همه را در سایه امام زمان حمایت و هدایت بفرما.
مشکلات دولت و ملت را در بخش اقتصاد و مسکن و ازدواج جوانها را در سایه ولیات برطرف بفرما.
مرضای مسلمانها را در سایه لطف امام زمان درمان بفرما.
حوایج مشروعه همگان را در سایه لطف ولیات برآورده به خیر بفرما.
امنیت مناطق مسلماننشین مخصوصاً ایران، عراق، افغانستان، فلسطین، لبنان و سوریه را در سایه امام زمان تأمین بفرما.
نیروی مقاومت حزبالله لبنان را، وحدت حزبالله را، انسجام حزبالله را، تشکیل دولت حزباللهپسند را در سایه لطف ولیات مقرّر بفرما.
خطر استکبار و صهیونیست را به خود آنها برگردان.
ارواح مؤمنان عالم، مراجع ماضین، معلمان ما، ذویالحقوق ما، پدران و مادران ما، بنیانگذاران مراکز مذهب، بنیانگذاران این مرکز مذهبی، ارواح شهدای انقلاب و جنگ را با انبیا و اولیا محشور بفرما.
این عرض ولایت و ارادت را ذخیره دنیا و آخرت ملت و دولت قرار بده.
فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهلبیت قرار بده.
نسل جوان و نواجوان را ذات اقدس الها به تو سپردند در سایه ولیات از هر خطری محافظت بفرما.
پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[۱]ـ. سورهٴ حشر، آیهٴ ۷.
[۲]ـ. سورهٴ حشر، آیهٴ ۷.
[۳]ـ. سورهٴ آلعمران، آیهٴ ۱۰۳.
[۴]ـ. سورهٴ نساء، آیهٴ ۸۲.
[۵]ـ. سورهٴ نساء، آیهٴ ۸۲.
[۶]ـ. بحارالانوار، ج. ۲۲، ص. ۲۷۴.
[۷]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۵، ص. ۷.
[۸]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۵، ص. ۷
[۹]ـ. سورهٴ آلعمران، آیهٴ ۱۰۳.
[۱۰]ـ. سورهٴ انفال، آیهٴ ۶۳.
[۱۱]ـ. سورهٴ حجر، آیهٴ ۹۱.
[۱۲]ـ. سورهٴ مائده، آیهٴ ۸۴.
[۱۳]ـ. سورهٴ نساء، آیهٴ ۸۲.
[۱۴]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۴، ص. ۳۱۸.
[۱۵]ـ. بحارالانوار، ج. ۲۷، ص. ۲۰۶.
[۱۶]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۴، ص. ۳۱۹.
[۱۷]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۴، ص. ۳۱۹.
[۱۸]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۹، ص. ۱۲۷.
[۱۹]ـ. بحارالانوار، ج. ۳، ص. ۷.
[۲۰]ـ. بحارالانوار، ج. ۱، ص. ۱۸۷.
[۲۱]ـ. سورهٴ لقمان، آیهٴ ۲۰.
[۲۲]ـ. کلمات الامام الحسین (ع)، ص. ۴۹۱.
[۲۳]ـ. ر. ک: کلمات الامام الحسین (ع)، ص. ۴۸۹.
[۲۴]ـ. ر. ک: کلمات الامام الحسین (ع)، ص. ۴۸۹.
[۲۵]ـ. وفیات الائمه، ص. ۴۴۱.
[۲۶]ـ. بحارالانوار، ج. ۴۵، ص. ۵۳.
[۲۷]ـ. کلمات الامام الحسین (ع)، ص. ۵۱۲.
[۲۸]ـ. بحارالانوار، ج. ۹۸، ص. ۳۲۲.