حساسيتهاي ما نسبت به محيط اطرافمان چگونه شكل ميگيرد؟ اين پرسشي است كه در قالب نقد، اين روزها مطرح شده است.
براساس اين مقايسه کشتههای تصادفات جادهای، چندبرابر سقوط هواپیمای آسمان بوده است. در ۷سال اخیر ۱۲۰۰ برابر تلفات سقوط هواپیما، در جادههای ایران قربانی تصادفات خودرویی شدهاند.
به گزارش شهروند، حساسيتهاي ما نسبت به محيط اطرافمان چگونه شكل ميگيرد؟ اين پرسشي است كه در قالب نقد، اين روزها مطرح شده است.
اخيراً مقايسهاي شده است ميان تلفات ناشي از حوادث رانندگي و تلفات ناشي از سقوط هواپيما در ايران. براساس اين مقايسه کشتههای تصادفات جادهای، چندبرابر سقوط هواپیمای آسمان بوده است. در ۷سال اخیر ۱۲۰۰ برابر تلفات سقوط هواپیما، در جادههای ایران قربانی تصادفات خودرویی شدهاند.
در این مدت در ایران سقوط هواپیماها ١٠٤ نفر قربانی گرفتهاند درحالیکه حوادث جادهای ١٢٠٤١٣ نفر؛ چیزی حدود ١٢٠٠ برابر. حادثه تلخ سقوط هواپیمای تهران - یاسوج که در اثر آن ٦٥ نفر جانشان را از دست دادند، در بهمنماه بود که اتفاق افتاد، درحالیکه در ماه پیش از آن صدها نفر جانشان را در جادهها از دست داده بودند و نه ستاد بحرانی تشکیل شد و نه از استیضاح و ارایه راهکار و انتقاد خبری بود. همانطور که آمار نشان میدهد تعداد متوفیات دی ماه، یکهزار و ۷۷ نفر بودند که از این تعداد ۸۶۹ مرد و ۲۰۸ زن بودند. تعداد مصدومین هم ۲۳هزار و ۸۱۳ نفر، شامل ١٧٢٤٦ مرد و ٦٥٦٧ زن است.
سپس اين پرسش طبيعي طرح شده كه اگر مسأله ما كشته شدن مردم است و بايد به اين مسأله حساس باشيم، پس چرا جزيي از حساسيتي را كه نسبت به سقوط هواپيما از خود نشان ميدهيم، در برابر كشتار بيامان تصادفات جادهاي بروز نميدهيم؟ كه طي اين مدت ٧ساله، ١٢٠٠ برابر حوادث هوايي تلفات داده است.
تازه به يك نكته مهم ديگر نيز توجه نميكنيم و آن اينكه در حوادث هوايي معمولاً همه افراد كشته ميشوند و كل تلفات آن بهطور معمول همان تعداد كشتهشدگان است، در حالي كه در تصادفات رانندگي فوت افراد فقط جزيي از خسارات است و چندين برابر تعداد كشتهها، مصدوم و مجروح و حتي معلول و فلج از خود برجاي ميگذارد. ضمن آنكه هزينه خسارات مادي ناشي از تصادفات خودرو نيز بسيار بيشتر از هزينه و ارزش يك هواپيماي معمولي است. پس با وجود همه اينها چرا حساسيتها نسبت به سقوط هواپيما چند برابر بيشتر است؟
بخشي از اين رفتار و واكنشها ناشي از تفاوت استانداردهاي حملونقل هوايي و زميني است. حملونقل هوايي بايد از استانداردهاي فناوري، مديريت و خلباني، خدمات پروازي و... بسيار بالايي برخوردار باشد. بنابراين هرگونه حادثهاي در صنعت هوايي بازتاب بزرگتري دارد. اين معيار تا حدودي بازتابي است از معيارهاي جوامع غربي كه براي اين صنعت حساسيت فراواني قايل هستند و اين حساسيت درست هم هست.
چون در آنجاها تصادفات جادهاي و خودرويي به نسبت بسيار پايين است، لذا تناسب حساسيتهاي آنها معقول است، ولي وقتي كه اين حساسيت در ايران ترجمه ميشود، نارسا و نامتناسب است. اگر در ايران نيز تعداد كشتههاي ناشي از تصادفات جادهای سالانه به كمتر از ٢٠٠٠ نفر ميرسد و مثل يك جامعه توسعهيافته بود، آنگاه ميتوانستيم مدعي شويم كه حساسيتها متوازن است. ولي تحت تأثير حساسيتهاي جامعه غربي هستيم چون آنان در مرگومير جادهاي تقريباً به حداقلها رسيدهاند لذا حساسيت ندارند، ما نيز ناخودآگاه چنان واكنشي را از خود نشان ميدهيم. البته اقدامات تروریستی و موارد مشابه نیز با هواپیما بیشتر رخ میدهد و این نیز حساسیت را بالا میبرد.
بخشي ديگر از اين واكنش به علت مقررات بينالمللي حاكم بر هوانوردي است. مقرراتي كه مشابه آن براي حملونقل جادهاي داخل كشور وجود ندارد. مسأله بيمه بينالمللي و اتكايي، وجود و خواندن جعبه سياه، كنترلهاي ماهوارهاي، مخابراتي و وظايف شركتهاي سازنده، همگي موجب ميشود كه حساسيت درباره سقوط هواپيما به مراتب بيشتر شود. ضمن آنكه سقوط هواپيما به علت ابعاد تلفات آن، خيلي بزرگتر است. شايد تعداد تلفاتي كه در سقوط هواپيماي اخير داشتيم، به اندازه يك روز تلفات خودرويي در تعطيلات نوروز نباشد، ولي تلفات خودرويي محصول صدها تصادف كوچك است كه در گوشه و كنار كشور رخ ميدهد، در حالي كه سقوط هواپيما، يك حادثه است.
بخشي ديگر به علت ساختار طبقاتي و اجتماعي كشتهشدگان در حادثه است كه بهطور معمول در هواپيما، مسافراني با سطوح اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بالاتر قرار دارند. نوعي حميت حرفهاي و اعتبار و منزلت براي خلبان و مهمانداران هواپيما وجود دارد كه طبعاً براي رانندگان خودرو كمتر تصور ميشود.
بخشي ديگر ناشي از تكرارپذيري تصادفات رانندگي است. اتفاقي كه در هر روز صدها مورد رخ ميدهد كه دهها مورد آن منجر به فوت ميشود، در نتیجه ارزش خبري بالایي ندارد، مگر آنكه تعداد فوتشدگان زياد يا حالت ويژهاي داشته باشند، مثل اتوبوس سربازان يا دانشآموزان دختر كه در دو سال اخير كشته شدند.
يك علت مهم ديگر نيز وجود دارد و آن شركتي بودن حملونقل هوايي است. درواقع حملونقل هوايي تحت اجراي شركتهاي هواپيمايي و با همكاري شركت فرودگاهها و مرتبط با سازمان هواشناسي و مجموعه وسيعي از سازمانهاي ريز و درشت است كه مردم انتظار دارند آنها كارشان را درست انجام دهند، در حالي كه در تصادفات جادهاي، عموماً مردم عادي هستند كه سوار ميشوند و تصادف را ايجاد ميكنند و نميتوان عليه راننده فوت شده يا مصدوم سخن خاصي گفت.
عليرغم همه اين شواهد و دلايل، بازهم نميتوان بيتوجهي خودمان را به تلفات رانندگي توجيه كنيم. تلفاتی كه بسيار بالاست. شايد مردمي هستيم كه به جاي پرسشگري دايمي فقط به صورت مقطعي كمي تا قسمتي غُر ميزنيم و خسته ميشویم. اگر ما نيز پرسشگري را به صورت جدي پيگيري كنيم شايد مسأله تصادفات رانندگي نيز در گوشه ذهن و مديريت و اخبار ما جايي پيدا كند.
هيچكدام از هموطنان ايراني ما نبايد جانشان را در سفرهاي زميني و هوايي و دريايي از دست بدهند.
شرط اول اهميت و ارزش جان انسانهاست.
فراموش نكنيم كشورهاي ديگر روزانه هزاران پرواز چه در داخل و چه خارج مرزهايشان انجام ميدهند و داراي شرايط اب و هوايي سختر از ما چه بر روي زمين و چه در هوا و دريا ميباشند .
لذا با يك محاسبه ؛ مقايسه و تناسب ميتوان به وضعيت سيستم ايمني انواع راهاي كشور پي برد .
لذا نيازي به نتيجه گيري هم نميباشد.
مردم که دهه ها است از قیمت بالا و کیفیت پائین و ایمنی نامطلوب خودروهای داخلی می نالند ، می نویسند ، می گویند ، اما همچنان همان خودرو های 20 الی 30 سال قبل با قیمتی دو الی سه برابر قیمت جهانی و با کیفیتی روز به روز بدتر تولید می شود ، خودرو خارجی با تعرفه های جدید با قیمتی خدود 3 برابر قیمت جهانی ارائه می شود ، مافیای خودرو در کشور هم در سمت تولید داخل و هم واردات یه فعالبت سودآور و ضد انسانی خود ادامه می دهد و کوجکترین تغییری در این وضعیت بجز آنکه روز به روز بدتر و بدتر می شود ، دیده نمی شود .
ما مردم بردگانی هستیم که در این سیستم در حال نابودی بوده ایم و هستیم ، در کلیت سیستم نیز نه فقط در مورد حمل و نقل هوائی و زمینی که در همه موارد دیگر هیچگونه بهبود و تعییری را شاهد نیستیم و نخواهیم بود .