احسان اقبال سعید :در همدلی نوشت
کمتر از یک هفته تا موعد انتخابات ریاست جمهوری زمان باقی مانده است. انتخاباتی که شاید مرددها و بیتفاوتها نقش مهمی در آن داشته باشند. جامعه ایرانی فرهنگ سیاسی خاص و منحصر به فردی دارد.
دورههای عشق و نفرت نسبت به سیاسیون بسیار سریع اتفاق میافتد. عموما پس از اقبال به یک نامزد و رای دادن به او انتظارات در حد یک ابرقهرمان از او بالا میرود و عموم حامیان انتظار دارند تمام کاستیها را رفع کند و بهشت را محقق کند و اصطلاحا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد. و عموما این رویاپردازیها چون ربطی به واقعیتهای اجرایی کشور ندارد تبدیل به یاس و سرخوردگی و نهایتا بیتفاوتی میشود.
در طول تبلیغات این دوره عموما با سوالاتی از قبیل اینکه روحانی چه کرده؟و... مواجه میشویم. باید جواب داد اول اینکه چاله بزرگ هستهای کشور را و خصوصا اقتصاد و معیشت را به گروگان گرفته بود و این دو مقوله به انسانی شبیه بودند که هر دوپایش به سختی شکسته بود.
روحانی این دوپا را آرام آرام درمان کرد و حال اصولگرایان بیانصافانه میپرسند. چرا شخص با این دوپای شکسته قهرمان دوومیدانی المپیک نمیشود؟ در جواب این دوستان باید گفت مگر اقتصاد ایران حتی در سالهای قبل از بحران هستهای همه چیزش صحیح بوده است و هر سال تعداد پر شماری شغل ایجاد میکرده است؟
دو گروه مشخصا امروز قصد سیاهنمایی و یاسآفرینی دارند تا مردم را دچار بیتفاوتی و تردید کنند تا میوه شیرین 29اردیبهشت را برداشت کنند. یکی ضدانقلاب خارجنشین که ابدا درک درستی از مختصات سیاسی داخل ندارد و دیگری جریان رقیب اعتدال و اصلاحات که میداند سبد رای ثابت دارد و ریزش عدم مشارکت بدنه حامیان روحانی را تهدید میکند.
سوال اساسی این است که دقیقا حاصل عدم مشارکت در ادوار قبل چه بوده است؟ سال83 در آخرین حضور رئیس سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور در دانشگاه به مناسبت روز دانشجو وقتی گروهی از دانشجویان اقدام به توهین به خاتمی کردند او پاسخ داد بعد از من کسانی خواهند آمد و شما عملکرد آنها را خواهید دید.
و بهراستی خانهنشینی آن روز چه بلایی بر سر کشور آورد؟ فردای گوشهنشینی در سال هشتاد وچهار احمدینژاد و نزدیکانش دولت را در اختیار گرفتند. چندی نگذشته بود که برخوردهای امنیتی و تنگ نظری حوزه اجتماع و دانشگاه را در بر گرفت. در حوزه اقتصاد هم بهیاد داریم و دارید که چگونه با قیمت رویایی نفت تنها در یک مغازه در محلهای خاص قیمتها متفاوت بود.
آرامآرام بخش بزرگی از بیتفاوتها متوجه شدند که مرتکب چه اشتباه بزرگی شدهاند و سیاست و اقتصاد و فرهنگ را با دست خود به چه مخاطرهای انداختهاند. به همین روی بود که در سال88 بخش بزرگی از نیروها و گروهها حول نامزدهای اصلاحطلب گرد آمده بودند تا به رویههای خسارتبار دولت احمدینژاد خاتمه بدهند اما حکایت دولت مستقر با یک نامزد معمولی متفاوت است.
دولت احمدینژاد با کمک امکانات دولتی و اقدامات توزیعی توانست نیروهای جدیدی که در سال 84همراهش نبودند به نفع خود بسیج کند و دوره ریاست جمهوریاش 8ساله شود. نهایتا اجماع و همت 92 بود که به دولت پرخسارت خاتمه داد و نگذاشت این تفکر بیش از این زندگی و روان ملت را به مخاطره بیندازد.
کسانی که در برابر بیتفاوتی گروهی برجعاجنشین به راحتی از در وارد شدند به سختی و با هزینه بسیار در سال 92 از پنجره رانده شدند. امروز هم اگر بیتفاوتی بر رفتار ما حاکم شود و همان تفکر دولت را در اختیار بگیرد، یقینا بسیار زود پشیمان خواهیم شد. ولی جبران اشتباه بسیار دشوار خواهد بود. چرا که این جریان از در وارد خانه میشود ولی پس از آن خود را صاحب خانه میداند و بیرون راندنش به سختی خواهد بود.
رای ندادن امروز گروهی را بر ما حاکم خواهد کرد که چهار سال بعد از هراس و گرفتار عملکردشان به صندوقها هجوم خواهیم برد تا اما آن روز آنان علاوه بر تمام امکاناتشان دولت را هم در اختیار دارند و میتوانند گروههای دیگری از مردم را بسیج کنند. امروز که دولت در اختیار میانهروها است، یک رای کم دردسر بدهیم تا چهار سال دیگر با استرس که آیا میشود یا نمیشود به سوی صندوقها نرویم.